دل جفت درد و غم شد زان ديلمي کلاله

دل جفت درد و غم شد زان ديلمي کلاله شاعر : اوحدي مراغه اي گل را قبول کم شد زان روي همچو لاله دل جفت درد و غم شد زان ديلمي کلاله ماه چهارده شب، حور دو هفت ساله بس غصه داد...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
دل جفت درد و غم شد زان ديلمي کلاله
دل جفت درد و غم شد زان ديلمي کلاله
دل جفت درد و غم شد زان ديلمي کلاله

شاعر : اوحدي مراغه اي

گل را قبول کم شد زان روي همچو لالهدل جفت درد و غم شد زان ديلمي کلاله
ماه چهارده شب، حور دو هفت سالهبس غصه داد و رنجم،زان منزل سپنجم
همچون ز شب ثريا، يا خود ز ميغ ژالهزان زلف همچو زندان، تابنده در دندان
چشم غزال دارد، رخساره‌ي غزالهماهي که مي‌سرايم در شوقش اين غزلها
جز روي او نيايد شاهد درين قبالهگر حجت غلامي خواهد ز من لب او
زيرا نکرده بودم بحثي در آن رسالهاز نامه‌ي فراقش عاجز شدم، چو ديدم
گفتا: منش رقيبم وين بت مرا سلالهبا مهر چرخ دي گفت: اين بت‌تر است مانا
هر درد را که داري مي‌کن به من حوالهاي مدعي، کزان لب خواهي علاج کردن
بر ياد آن پري رخ پر کن يکي پيالهخواهي که زين چه هستم ديوانه‌تر نگردم
چون چنگ نيست يک دم خالي ز آه و نالهآن رنگ داده ناخن تا بر رگ دل آمد
تا اوحدي نبيند بي‌استخوان نوالهچون بوسه خواهم از وي گيرد لبش به دندان


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط