0
مسیر جاری :
عاشورا و انتظار متون ادبی

عاشورا و انتظار

(در شعر شاعران تاجيكستان) انتظاران تو را صبح دميدن دير شد علي‌رضا قزوه «انتظار» نقطة مشترك تمام اديان آسماني و حتي گاه زميني است. نجات دهنده مي‌آيد و اين آغاز يك پايان بي‌پايان در اديان الهي است، حال چه...
پايان يك شروع متون ادبی

پايان يك شروع

ـ يك نفر به اين تلفن جواب بده... كسي خانه نيست؟ مرد وقتي اين جمله را گفت، دست و صورت كف‌آلودش را به جريان زلال آب سپرد. دخترك به سرعت نمازش را سلام داد و به طرف تلفن دويد. ـ الو، بفرماييد! ـ سلام، صدف،...
سلام و صلوات بر تو باد متون ادبی

سلام و صلوات بر تو باد

سلام بر بركت دستانت كه مي تواند نان رزق هزار سفره خالي را مهيا كند! سلام بر راستي قدم هايت كه مي تواند صراط مستقيمي را نشان دهد كه هيچ پايي بر آن نلرزد و خطا نرود! سلام بر فراخي سينه ات كه مي تواند همه...
نامه‌اي به امام زمان(علیه السلام) متون ادبی

نامه‌اي به امام زمان(علیه السلام)

به نام آفريدگار ياس‌هاي سپيد و لطيف و سلام بر بهشتيان در جاده‌اي‌ به‌ بلنداي‌ تاريخ‌ در انتظارت‌ نشستم‌ و تو اي تك سوار مركب عشق در واهي ديوار دل به سوي توست، در پس‌ كوچه‌هاي‌ فراق‌ و غربت‌ زار و پريشان‌...
از صفر تا بيست متون ادبی

از صفر تا بيست

يك آزمون اساسي با سه پرسش اساسي 1. اگر عزيزي را گم كرده باشيد، چه مي‌كنيد؟ آسوده و بي‌خيال مي‌نشينيد تا كم كم فراموشش كنيد؟ يا براي يافتن او همه تلاش خود را به‌ كار مي‌بريد.
خورشید سال‏هاست‏به نامت می‏سوزد متون ادبی

خورشید سال‏هاست‏به نامت می‏سوزد

بیا ای نگارم که عمری است چشم انتظارم فقط یک نفس مانده تا جان سپارم
نجوا با خورشید متون ادبی

نجوا با خورشید

یگانه محبوب! دیر زمانی است چشم‏های ما بی‏تاب و منتظر به افق‏های دور دست چشم دوخته‏اند تا تو از كرانه امید طلوع كنی، قفس تكرار روزهای هجران را بشكنی و اجازه دهی در آسمان وصالت پرنده شویم .
بياييد ترانة صبوري را نجوا كنيم متون ادبی

بياييد ترانة صبوري را نجوا كنيم

در فصل پريشاني قدس و اسارت فلسطين، ترانة صبوري را نجوا مي‌كنيم. به آرميدگان در خاك، بي‌غسل و كفن، كه پوششي جز آفتاب ندارند، زاري مي‌كنيم. به غريبان تنها و بي‌ياور، آوارگان دور از وطن، نوحه‌سرايي مي‌كنيم.
ندبه های دلتنگی متون ادبی

ندبه های دلتنگی

«هیچ شمعی نیست که به امید سپیدة ظهور، تا صبح فرج، در شبستان انتظار نسوزد. با تو از کدام دلتنگی خود بگویم؟ از تلخی فراق، یا سختی طعنههایی که میشنویم
بُغضِ عمه حکیمه متون ادبی

بُغضِ عمه حکیمه

روزی که عمه حکیمه می خواست به خانه ی برادرزاده اش – امام عسکری (علیه السلام ) – برود ، حالی بهتر از همیشه داشت . نه پایش درد می کرد ، نه ضعف داشت و نه غصه دار بود . آن روز انگار یک دنیا آرزو در دلش زنده...