مسیر جاری :
آگاهتر
ـ بحث رفته رفته بالا ميگرفت. مردي كه عبا از دوشش افتاده بود، از ميان كتابها سرك كشيد و گفت:
ـ «آقاي فتوني! من هر چه فكر ميكنم و هر چقدر اين كتابها را بررسي ميكنم، جوابي جز آنچه گفتم نمييابم».
آقاي...
غزل
اي آنكه توئي جامع اوصاف حميده
نه چشم چو تو ديده و نه گوش شنيده
زلفين تو زنجير و دو ابروي تو شمشير
اين كشته بسي دارد و آن بند كشيده
فردايي ديگر
كوچههاي شهر ما ويران نميماند عزيز
كار و بار عشق، بيسامان نميماند عزيز
خواهش سر شاخههاي بيرمق گل ميكند
آفتاب اينگونه سرگردان نميماند عزيز
جهان تو را مي خواهد
جهان در تپش آمدنت به لرزه درآمده است.
بادها پراكنده در هر سو، ستمبارههاي خويش را بر دوش ميكشند.
اهل زمين، ثانيه شمارها را مرتب نگاه ميكنند.
يك منجي، فقط يك منجي است كه ميتواند آنها را از درد و...
شاهراه بيقرارها
حاج علي درب مغازه را بست و كركره را پايين كشيد و رو به آسمان كرد و خدا را شكر كرد و راه خانه را در پيش گرفت؛ در ميان راه تمام فكر و ذهنش مشغول حساب و كتابها بود.
پس از اينكه به خانه رسيد به طرفِ حوضِ...
رتبة قبولي
هيچ كس پيرمرد را درست نميشناخت هنوز هم او را درست نميشناسند. هرروز صبح با همان قيافة منظم بيرون ميزد. موهاي جوگندمي، ريش بلند و مرتب مشكي، كت بلند، كه بيشتر به سرداري ميزد و آن تسبيح سفيد. تسبيح آقا...
شعر و ادب
بانگ سكوت
اي داستان زلف تو از شب درازتر
وز آفتاب، مهر رخت دلنوازتر
حسرت نشين برق نگاهت، دو عالماند
تو، از جهان و هرچه در آن، بينيازتر
آن كس كه بوسه زد به زمين، پيش پاي تو،
گرديده ز آسمان به يقين،...
واژگانی به رنگ انتظار
در عصر غیبت نیز, فراق و انتظار از یکسو، و شور و مستیف چشم به راهان از سوی دیگر، دست به دست هم میدهند و شاعر را وادار به انتخاب زیباترین کلمات میکنند. از اینروست که اشعار مهدوی در همان حال که اندیشههای...
فصل تكبير
چقدر رسم زمان سخت و دست و پاگير است
هبوط در دل تقدير، حكم تقصير است
صداي نبض خدا در زمان نميپيچد
در انزواي نفسگيرِ جرمِ تقدير است
آخرالزمان و شاعران معاصر
در اشعار مهدوي ميتوان اشارتهايي را يافت كه بيانگر ناهنجاريها و آزمونهاي سخت بشري در آستانة ظهور است. همچنين به خوبي ميتوان باور به ظهور منجي و نيز شرايط عصر طلايي ظهور را در ابيات برخاسته از جان و...