0
مسیر جاری :
خبر داري اي استخواني قفس سعدی شیرازی

خبر داري اي استخواني قفس

خبر داري اي استخواني قفس شاعر : سعدي که جان تو مرغي است نامش نفس؟ خبر داري اي استخواني قفس دگر ره نگردد به سعي تو صيد چو مرغ از قفس رفت و بگسست قيد دمي پيش دانا به...
شبي خفته بودم به عزم سفر سعدی شیرازی

شبي خفته بودم به عزم سفر

شبي خفته بودم به عزم سفر شاعر : سعدي پي کارواني گرفتم سحر شبي خفته بودم به عزم سفر که بر چشم مردم جهان تيره کرد که آمد يکي سهمگين باد و گرد به معجر غبار از پدر مي‌زدود...
ميان دو تن دشمني بود و جنگ سعدی شیرازی

ميان دو تن دشمني بود و جنگ

ميان دو تن دشمني بود و جنگ شاعر : سعدي سر از کبر بر يکديگر چون پلنگ ميان دو تن دشمني بود و جنگ که بر هر دو تنگ آمدي آسمان ز ديدار هم تا به حدي رمان سرآمد بر او روزگاران...
يکي پارسا سيرت حق پرست سعدی شیرازی

يکي پارسا سيرت حق پرست

يکي پارسا سيرت حق پرست شاعر : سعدي فتادش يکي خشت زرين به دست يکي پارسا سيرت حق پرست که سودا دل روشنش تيره کرد سر هوشمندش چنان خيره کرد در او تا زيم ره نيابد زوال ...
فرو رفت جم را يکي نازنين سعدی شیرازی

فرو رفت جم را يکي نازنين

فرو رفت جم را يکي نازنين شاعر : سعدي کفن کرد چون کرمش ابريشمين فرو رفت جم را يکي نازنين که بر وي بگريد به زاري و سوز به دخمه برآمد پس از چند روز به فکرت چنين گفت با...
قضا زنده‌اي رگ جان بريد سعدی شیرازی

قضا زنده‌اي رگ جان بريد

قضا زنده‌اي رگ جان بريد شاعر : سعدي دگر کس به مرگش گريبان دريد قضا زنده‌اي رگ جان بريد چو فرياد و زاري رسيدش به گوش چنين گفت بيننده‌اي تيز هوش گرش دست بودي دريدي کفن...
شبي خوابم اندر بيابان فيد سعدی شیرازی

شبي خوابم اندر بيابان فيد

شبي خوابم اندر بيابان فيد شاعر : سعدي فرو بست پاي دويدن به قيد شبي خوابم اندر بيابان فيد زمام شتر بر سرم زد که خيز شترباني آمد به هول و ستيز که بر مي‌نخيزي به بانگ...
جوانا ره طاعت امروز گير سعدی شیرازی

جوانا ره طاعت امروز گير

جوانا ره طاعت امروز گير شاعر : سعدي که فردا جواني نيايد ز پير جوانا ره طاعت امروز گير چو ميدان فراخ است گويي بزن فراغ دلت هست و نيروي تن بدانستم اکنون که در باختم...
کهن سالي آمد به نزد طبيب سعدی شیرازی

کهن سالي آمد به نزد طبيب

کهن سالي آمد به نزد طبيب شاعر : سعدي ز ناليدنش تا به مردن قريب کهن سالي آمد به نزد طبيب که پايم همي بر نيايد ز جاي که دستم به رگ برنه، اي نيک راي که گويي به گل در...
شبي در جواني و طيب نعم سعدی شیرازی

شبي در جواني و طيب نعم

شبي در جواني و طيب نعم شاعر : سعدي جوانان نشستيم چندي بهم شبي در جواني و طيب نعم ز شوخي در افگنده غلغل به کوي چو بلبل، سرايان چو گل تازه روي ز دور فلک ليل مويش نهار...