خدا را ندانست و طاعت نکرد
خدا را ندانست و طاعت نکرد که بر بخت و روزی قناعت نکرد خدا را ندانست و طاعت نکرد خبر کن حریص جهانگرد را
يکشنبه، 25 مهر 1400
سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی
سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی/ چه خیال‌ها گذر کرد و گذر نکرد خوابی
يکشنبه، 4 مهر 1400
نظر که با همه داری به چشم بخشایش
نظر که با همه داری به چشم بخشایش/ درر که بر همه باری ز ابر کف کریم
يکشنبه، 4 مهر 1400
آن دوست که من دارم وان یار که من دانم
آن دوست که من دارم وان یار که من دانم شاعر : سعدی
سه‌شنبه، 29 تير 1400
امشب آن نيست که در خواب رود چشم نديم
امشب آن نيست که در خواب رود چشم نديم شاعر : سعدي خواب در روضه رضوان نکند اهل نعيم امشب آن نيست که در خواب رود چشم...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
ما دگر کس نگرفتيم به جاي تو نديم
ما دگر کس نگرفتيم به جاي تو نديم شاعر : سعدي الله الله تو فراموش مکن عهد قديم ما دگر کس نگرفتيم به جاي تو نديم ...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
سست پيمانا به يک ره دل ز ما برداشتي
سست پيمانا به يک ره دل ز ما برداشتي شاعر : سعدي آخر اي بدعهد سنگين دل چرا برداشتي سست پيمانا به يک ره دل ز ما برداشتي...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
نديدمت که بکردي وفا بدان چه بگفتي
نديدمت که بکردي وفا بدان چه بگفتي شاعر : سعدي طريق وصل گشادي من آمدم تو برفتي نديدمت که بکردي وفا بدان چه بگفتي...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تا کي اي آتش سودا به سرم برخيزي
تا کي اي آتش سودا به سرم برخيزي شاعر : سعدي تا کي اي ناله زار از جگرم برخيزي تا کي اي آتش سودا به سرم برخيزي ...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
مرا تو جان عزيزي و يار محترمي
مرا تو جان عزيزي و يار محترمي شاعر : سعدي به هر چه حکم کني بر وجود من حکمي مرا تو جان عزيزي و يار محترمي که مونس...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
حالم از شرح غمت افسانه ايست
حالم از شرح غمت افسانه ايست شاعر : سعدي چشمم از عکس رخت بتخانه ايست حالم از شرح غمت افسانه ايست در کنار آنچنان...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
دلبرا نازده در مار سر زلف تو دست
دلبرا نازده در مار سر زلف تو دست شاعر : سعدي چه کند کژدم هجران تو چندين نيشم دلبرا نازده در مار سر زلف تو دست ...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
شنيدم که فرماندهي دادگر
شنيدم که فرماندهي دادگر شاعر : سعدي قبا داشتي هر دو روي آستر شنيدم که فرماندهي دادگر ز ديباي چيني قبايي بدوز...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
يکي در بيان سگي تشنه يافت
يکي در بيان سگي تشنه يافت شاعر : سعدي برون از رمق در حياتش نيافت يکي در بيان سگي تشنه يافت چو حبل اندر آن بست...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
کسي ديد صحراي محشر به خواب
کسي ديد صحراي محشر به خواب شاعر : سعدي مس تفته روي زمين ز آفتاب کسي ديد صحراي محشر به خواب دماغ از تبش مي‌برآمد...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
فقيهي کهن جامه‌اي تنگدست
فقيهي کهن جامه‌اي تنگدست شاعر : سعدي در ايوان قاضي به صف برنشست فقيهي کهن جامه‌اي تنگدست معرف گرفت آستينش که...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
يکي بربطي در بغل داشت مست
يکي بربطي در بغل داشت مست شاعر : سعدي به شب در سر پارسايي شکست يکي بربطي در بغل داشت مست بر سنگدل برد يک مشت...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
شنيدم که صاحبدلي نيکمرد
شنيدم که صاحبدلي نيکمرد شاعر : سعدي يکي خانه بر قامت خويش کرد شنيدم که صاحبدلي نيکمرد کزاين خانه بهتر کني، گفت...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
يکي سلطنت ران صاحب شکوه
يکي سلطنت ران صاحب شکوه شاعر : سعدي فرو خواست رفت آفتابش به کوه يکي سلطنت ران صاحب شکوه که در دوده قايم مقامي...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
شنيدم که از پارسايان يکي
شنيدم که از پارسايان يکي شاعر : سعدي به طيبت بخنديد با کودکي شنيدم که از پارسايان يکي به عيبش فتادند در پوستين...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390