0
مسیر جاری :
حق استراحت ندارید محمد ابراهیم همت

حق استراحت ندارید

عصر روز اول یا دوم عملیات بیت المقدس بود. انتهای خط، پشت جاده ی آسفالت، داشتیم با جیپ می رفتیم. یک دفعه یکی از بچه ها که کنار ما بود، با دست اشاره کرد به یک نفر و گفت:حاج همت. نگاه کردم دیدم یک جوون بلند...
فرمانده ای با یک چشم احمد کاظمی

فرمانده ای با یک چشم

سال اول جنگ، تعدادی از بچه ها را در جبهه فیاضیه آبادان مستقر کرده بودیم. جنگ سرو سامانی نداشت و در هر نقطه ای از خط، ابتکار، خلاقیت و شجاعت بچه ها بود که می جنگید. شهید کبیر زاده(1) نیز از فیاضیه به ما...
نخستین عملیات در روز احمد کاظمی

نخستین عملیات در روز

در حین انجام عملیات بیت المقدس، دشمن توانسته بود یکی از خاکریزها را دور بزند و از طریق آن، از پشت، رزمندگان را هدف گلوله مستقیم تانک قرار می داد. با شهید غلامرضا صالحی تماس گرفتیم و از او خواستیم به هر...
ماه مجنون از چشم من احمد کاظمی

ماه مجنون از چشم من

می گفتند تازه از سوریه آمده که دیدمش. عملیات آبادان در پیش بود. مهدی آمد به من گفت:این هم حمید که حرفش بود، داداشم! از آن روز تا آخرهای عملیات طریق المقدس هیچ کدامشان را ندیدم. در گلف اهواز بود که مهدی...
حق استراحت ندارید احمد کاظمی

حق استراحت ندارید

عصر روز اول یا دوم عملیات بیت المقدس بود. انتهای خط، پشت جاده ی آسفالت، داشتیم با جیپ می رفتیم. یک دفعه یکی از بچه ها که کنار ما بود، با دست اشاره کرد به یک نفر و گفت:حاج همت. نگاه کردم دیدم یک جوون بلند...
من دینم را ادا کردم احمد کاظمی

من دینم را ادا کردم

فرمانده ی سر افراز نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، شهید سر لشکر احمد کاظمی در دوم اردیبهشت ماه سال 1337، در شهرستان نجف آباد دیده به جهان گشود. شهید کاظمی دوره ی تحصیلی ابتدایی را در دبستان دهقان...
رازهای سر به مهر زندگی سایر شهدا

رازهای سر به مهر زندگی

بعضی ها انگار سراسر رازند؛ تولد، زندگی، شهادت... برایم جالب بود که یکی 21 رمضان به دنیا بیاید، 21 سال با عزت زندگی کند و بعد 21 رمضان 21 سال بعد به شهادت برسد. هر کسی می تواند به این قضیه یک جور نگاه کند؛
فرمانده سری ترین قرارگاه جنگ سایر شهدا

فرمانده سری ترین قرارگاه جنگ

خبر همین بود: « به دنبال کشف و شناسایی پیکر مطهر شهید علی هاشمی از منطقه عمومی «هورالهویزه» (جزیره مجنون)، پیکر مطهر این شهید والا مقام شهید والا مقام ساعت 8:30 صبح دوشنبه، 27 اردیبهشت ماه، از محل حسینیه
نمازی که مرا از محسن جدا کرد سایر شهدا

نمازی که مرا از محسن جدا کرد

یک ماهی می‌شد که آمده بودم لبنان. مثل همیشه با عنوان خبرنگار آزاد. آن‌قدر آزاد که نه کسی ریالی بابت هزینة سفر می‌داد و نه تضمین یا بیمه‌ای برای اتفاقات احتمالی می‌‌کرد؛
کسی حق ندارد پشت سرش را نگاه کند! سایر شهدا

کسی حق ندارد پشت سرش را نگاه کند!

قاشق داغ را گرفت و چسباند پشت دستم. دادم به هوا رفت. گفت: گناه‌هایی که انسان توی دنیا مرتکب می‌شود، همین جوری است. از سر غفلت انجام می‌دهد، بدون ‌این‌که حواسش باشد.