مسیر جاری :
ابـزار خوشنویسـی
ارکان اربعه هنر خوشنویسی
چگونه کتاب را به بهترین دوست کودک تبدیل کنیم ؟
هزینه های سرسام آور رزرو هتل مشهد واقعیت دارد؟
ویژگی های استخر ویژه کودکان
حفاظت از وسایل قیمتی در سفر
خطوط مختلف خوشنویسی اسلامی
رازهای زندگی حضرت زهرا (س) از زبان سلمان فارسی
توصیههای ویژه مقام معظم رهبری برای پیروزی جبهه مقاومت
تمثیلات و مصادیق قرآنی صهیونیسم
دلنوشتههایی به مناسبت هفته بسیج
نحوه خواندن نماز والدین
نماز استغاثه امام زمان (عج) را چگونه بخوانیم؟
داستان های کوتاه از پیامبر اکرم (ص)
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
زنگ اشغال برای برخی تماس گیرندگان
اهل سنت چگونه نماز می خوانند؟
خلاصه ای از زندگی مولانا
چگونه تعداد پروتونها، نوترونها و الکترونها را تشخیص دهیم؟
لیست کاملی از خدایان و الهههای یونانی
با سختی تحصیل می کرد
درس خوان بود و از شاگردان ممتاز مدرسه. از کلاس سوم دبستان شروع به شعر گفتن می کند. خودش می گفت آن شعرها چندان هم شعر نبوده اند ولی تشویق دیگران باعث می شود تا آن را دنبال کند. سیزده چهارده سالش بوده که...
جایگاه سنگر علم و دانش
قبل از سال 59 او را می شناختم. او جوانی با استعداد، با هوش، فعال و در عین حال، متدیّن بود. شهید علمی در جلسات درس و بحث، با استعداد و کوشا بود. کافی بود یک بار مطالب سخت را در کلاس بشنود، فوراً آن را می...
تحصیل علم در کنار جنگ
اراده ی قوی، پشتکار و انضباطش عامل موفقیتش بود. از این نظر کارهای روزمره اش حساب شده و درس آموز خانواده و دوستان او بود. در سال های تحصیلش در دانشگاه تهران، تابستان فراغت خوبی داشت و اغلب در خانه بود....
کسب علوم و معارف
یکی از دوستانش می گوید: «از کارهایی که مجید برای خودش داشت برنامه ی مطالعاتی بود. ما کتابهای مختلفی را در دستش می دیدیم که مطالعه می کرد. به علت عشق و علاقه ای که به امام زمان (عج) داشت راجع به آن حضرت
شاگرد نورانی
هنوز بسیج مستضعفان تشکیل نشده بود، در پادگان شهید چمران اردبیل یک دوره آموزش نظامی تدارک دیده بودند، من و انور تصمیم گرفتیم در این دوره، برای کسب مهارت های لازم ثبت نام کنیم. با هم به پادگان رفته، به مسئولان
شیرینی و کتاب
شهید عبدالمجید عراقی زاده اواخر سال 1359 از جبهه ی کوت شیخ به جبهه ی دار خوئین منتقل گردید و چون در امداد مهارت داشت به بهداری منتقل شد و در نقش امدادگر مشغول به کار گردید و از همان اوایل، توانایی بالای...
غرق در مطالعه
با هم بزرگ شده بودیم. وقتی مدرسه تعطیل می شد سخت کار می کرد. صمیمی و مهربان بود. تشویقم می کرد درسهایم را خوب بخوانم. به نظم و تربیت اهمیّت خاصّی می داد. کارهایش را به موقع انجام می داد. وفادار عهد و پیمان...
معلم خوبی برای من بود
خیلی به درس و مدرسه اهمیت می داد و این ویژگی را تا موقعی که به دانشگاه هم می رفت حفظ کرد. بسیار اهل مطالعه بود. حتی در کنار درس و مدرسه به یادگیری زبان عربی و انگلیسی و همچنین رفتن به کلاس خوشنویسی اصرار
تشنه ی آموختن
از بچگی همه به او: «آقا دُکی» می گفتند. سرش مدام توی کتاب های علمی راجع به بدن انسان بود. بزرگتر هم که شد، عاشق این بود که برود کتابخانه و کتاب های مربوط به پزشکی را بخواند.
اسم مدرسه عوض شده
دوران مجردّی و دانشجویی، تابستان ها روزی پنج ریال می داد و یخ می خرید تا در خانه توی کلمن بیندازد و آب خنک بخورند. یک بار با خودش فکر کرد؛ آیا همه آب خنک دارند؟ و خجالت کشید. تصمیم گرفت مدّتی با نفسش بجنگد...