مسیر جاری :
بررسی مرقع و قطاع در خوشنویسی
هنر و زیبایى از منظر دین در بیان آیت الله جوادى آملى
بررسی بحث حجاب در دانشگاه و عدم رعایت آن در جامعه دانشجویی
علت بی غیرتی برخی مردان و نحوه تعامل با چنین همسری
در اقدام به طلاق، اولویت با کدامیک: منافع والدین یا فرزندان؟!
چه چیزهایی موجب رضایتمندی در زندگی می شوند؟
حضرت زهرا (س) حلقه ارتباط و اتصال در عالم هستی
پیوند خوشنویسی و کتابت قرآن
مقایسه سودآوری اتریوم و سولانا
سیر خط فارسی باستان
نحوه خواندن نماز والدین
دلنوشتههایی به مناسبت هفته بسیج
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
خلاصه ای از زندگی مولانا
داستان های کوتاه از پیامبر اکرم (ص)
چگونه تعداد پروتونها، نوترونها و الکترونها را تشخیص دهیم؟
زنگ اشغال برای برخی تماس گیرندگان
نماز استغاثه امام زمان (عج) را چگونه بخوانیم؟
پیش شماره شهر های استان تهران
چهار زن برگزیده عالم
امسال دوباره شعر شدی
امسال دوباره پیراهنهای کوتاهتر از پارسال در خیالشان پشت شکوه تو نشستند دیروز برادرم را آوردند استخوانهایی را که
اگر سحر برسد
اگر سحر برسد ... وای اگر سحر برسد، همین که قافله شام از سفر برسد، همین که زینب، قصه به قصه مویه کند، همین که طاقت ام البنین به سر برسد
اگر زینب نبود
سر نی در نینوا میماند، اگر زینب نبود کربلا در کربلا میماند، اگر زینب نبود چهره سرخ حقیقت بعد از آن طوفان رنگ پشت ابری از ریا میماند اگر زینب نبود
اگر بگذارند
عشق سر در قدم ماست اگر بگذارند عاشقان را سر سوداست اگر بگذارند ما و این کشتی طوفان زده موج بلا ساحل ما دل دریاست اگر بگذارند
اشکواره
خم شد گذاشت روی زمین گوشواره را تا قدری التیام دهد گوش پاره را آتش گرفته گوشه دامان کوچکش آبی نبود چاره کند این شراره را
از غدیر تا عاشورا
هرچند که سوگوار برمیگردد آشفته و بیقرار برمیگردد از دشت شکوفههای رقصان در باد این قافله از بهار برمیگردد
از تبار اسماعیل
شب بود و دشت کربلا در تشنه کامی آغوش خود را تا غروب آب بگشود چشمانش از خشکیدن باران سخن گفت آغاز فصل آتش و خون و عطش بود
ابرهای معجزه
هفتاد و دو پرنده تنها، هفتاد و دوپرندهی پرپر هفتاد و دو شقایق زخمی، هفتاد و دو شقایق بی سر صحرا سکوت، همهمه و غم، صحرا و گریههای دمادم درخیمههای آتش و اندوه، بانوی صبر، صبر مجسم
... برخاست
آزاده مرد از همه خواهشها، خود را رهیده یافت، رها برخاست عالم به احترام سزاوارش، از جایگاه خویش بهپا برخاست وقتی که مرگ سرخ مسلّم شد، در ذهن آن مقدس ربانی
يك اربعين براي تو گريان شدم حسين
يك اربعين براي تو گريان شدم حسين مانند گيسوي تو پريشان شدم حسين با چند قطره اشك دل من سبك نشد ابري شدم به پاي تو باران شدم حسين زلفي اگر كه ماند برايت سپيد شد