0
مسیر جاری :
ياري به وقت سختي افسانه‌ها

ياري به وقت سختي

سربازي که به جنگ رفته بود، در تمام حوادث و سفرها از اسب خود جدا نمي‌شد و با جو به‌خوبي از او پذيرايي مي‌کرد. امّا همين‌که جنگ پايان يافت، از اسب خود مثل برده کار کشيد. او بارهاي سنگين به پشت اسبش
مار در آستين افسانه‌ها

مار در آستين

مرغي که به تخم‌هاي ماري برخورده بود، به‌دقّت روي آن‌ها نشست تا با گرم نگه داشتن آن‌ها، به تولّد توله‌مارها کمک کند. پرستويي که شاهد کار او بود به او گفت: «اي احمق، چرا به تولّد جانوري کمک مي‌کني که اگر...
مرگ خائن افسانه‌ها

مرگ خائن

ميهماني، کم و بيش ديروقت، به خانه‌ي شکارچي‌اي رفت. شکارچي که در آن هنگام چيزي در خانه نداشت، کبک دست‌آموز خود را از قفس بيرون آورد تا با گوشت آن از ميهمان خود پذيرايي کند. کبک به شکارچي گفت
زاده‌ي رنج افسانه‌ها

زاده‌ي رنج

کبوتري در کبوترخانه، با غرور از جوجه‌هاي بسياري که پرورده بود، داد سخن مي‌داد. کلاغي حرف‌هاي او را شنيد و به او گفت: «دوست من، در اين‌باره اين‌قدر به خود نبال. تو هرچه جوجه‌ي بيش‌تري به‌دنيا مي‌آوري،
اصل حمايت از خود افسانه‌ها

اصل حمايت از خود

صيّادي در صحرا دام گسترد و کبوتران دست‌آموز خود را به آن بست. سپس از آن‌ها فاصله گرفت و به انتظار حوادث نشست. طولي نکشيد که گروهي از کبوتران وحشي از راه رسيدند و با ديدن کبوتران دست‌آموز در دام
اعتماد نابجا افسانه‌ها

اعتماد نابجا

هالسيون پرنده‌اي است که تمام عمر خود را در دريا مي‌گذراند، در ميان صخره‌هاي دريايي نزديک ساحل آشيانه مي‌کند و به همين دليل دست انسان به او نمي‌رسد. روزي روزگاري يکي از اين پرندگان که زمان
خرد از دليري برتر است. افسانه‌ها

خرد از دليري برتر است.

خروسي و سگي با هم دوست شدند و به سفر رفتند. شب‌هنگام هم‌چنان‌که سگ زير ريشه‌هاي درختان بين راه، جايي براي خود فراهم مي‌کرد، خروس زير بالاي درخت رفت تا بخوابد.
ديدگاه متفاوت افسانه‌ها

ديدگاه متفاوت

چند دزد وارد خانه‌اي شدند، امّا جز خروسي که در خانه بود، چيز ديگري نيافتند. آن‌ها خروس را با خود بردند و تصميم گرفتند آن را کباب کنند و بخورند. خروس به التماس افتاد و از آن‌ها خواست از اين کار منصرف شوند....
پيش از پريدن، چشم‌هايت را خوب باز کن افسانه‌ها

پيش از پريدن، چشم‌هايت را خوب باز کن

کبوتري تشنه، در تصويري کوزه‌اي پر آب ديد. کبوتر که تصوير را با واقعيت اشتباه گرفته بود، با تمام نيرو به‌سوي آن پرواز کرد. نتيجه‌ي کار معلوم است، کبوتر محکم به تصوير خورد، بالش شکست و به زمين افتاد.
پيروز امّا شکست خورده افسانه‌ها

پيروز امّا شکست خورده

خروسي که بر سر مرغ‌هاي مرغداني با رقيت خود جنگيده و شکست خورده بود، به کنجي تاريک خزيد و خود را پنهان کرد. خروس برنده، خود را بالاي ديواري بلند رساند و با آخرين توان خود شروع به خواندن کرد.