0
مسیر جاری :
طليعه ي بهار شعر

طليعه ي بهار

فصل بهاران رسيد با گهرين زيورا کرد نو آيين قبا خواجه منش در برا ابر بهاري کشيد با دل دريا صفت توده ي اسفنج تر بر سر بحر و برا مخزن باروت شد منفجر اندر هوا يا که مگر آذرخش زاده شد از تندرا يافت سپاه...
شهيد وطن شعر

شهيد وطن

اي شهيدان که رفته از نظريد در دل ما هميشه جلوه گريد غايب از ديدگان ما، ليکن حاضر اندر خيال سر به سريد جان فدا کرده بهر ملت و دين سر ز کف داده بهر بوم و بريد مايه افتخار و عز و شرف
شاهنامه، نغمه ملي شعر

شاهنامه، نغمه ملي

کار ما ملت اصيل و نجيب بوده از ابتدا غريب و عجيب گه ز سوراخ سوزني گذريم گه ز دروازه ره به در نبريم يک زمان شعر و شاعري شد باب شعر پر شد ز باب تا محراب شعر را آبرو فراوان بود شعر هم آب بود و هم نان...
سهند شعر

سهند

برجسته ي سپيد طهارت چتر فرود زرتشت افسانه خروج نهنگ از کنار نيل آتش به جان برف به دوش آيينه محدب کولاب قرنها موي سفيد سينه تاريخ يک خرمن غنيمت ابريشم در شام دستبرد به سوداي شرق و غرب يک چادر سپيد اطاعت...
سرود ملي شعر

سرود ملي

سرود زير که عنوان فرعي اش «پيام به سيروس» است، تا حدودي بيانگر نگرش شاعران عصر مشروطه به ايران باستان و خاطرات شکوه بر باد رفته اي است که در آن دوران، بسياري از روشنفکران و ميهن دوستان به عنوان اعتراض...
سرو کاشمر شعر

سرو کاشمر

اي روشني باغ و بهاران که تو بودي وي خرمي خاطر ياران که تو بودي اي سرو که در پيرهن صبح نگنجيد جان تو و اي جان بهاران که تو بودي با پيرهن سبز، بر اين آبي بي ابر آيينه ي صد نقش و نگاران که تو بودي در تابش...
سرافرازي وطن شعر

سرافرازي وطن

قسم به عشق که تا روح در بدن دارم به دل اميد سرافرازي وطن دارم به شوق و ذوق شهادت، به راه امام وطن کفن هميشه به تن، جايي پيراهن دارم اگر شهيد شدم بر تنم کفن مکنيد که من ز پرچم ايران به تن، کفن دارم به...
زمزمه زنده رود شعر

زمزمه زنده رود

بمان که زمزمه ي زنده رود جان باشي عروس کاشي آغوش اصفهان باشي بود که نيمه شبي اي شکفته تر از صبح چراغ پنجره سبز آسمان باشي؟ به ال خنده بهارانه ميهمانم کن مباد آينه ي کولي خزان باشي من آن درخت که لبريز...
رشک بهشت شعر

رشک بهشت

کشور ايران پاک، رشک جنان است بهتر و برتر ز جمله ملک جهان است منبع فرهنگ و دانش است و فضيلت مظهر قدر و شکوه و شوکت و شان است کار بزرگانش، زيب دفتر دهر است مردي شيرانش، نقش لوح زمان است زان بستاييم خاک...
دو دريا شعر

دو دريا

در دو قصیده زير کوشش شده است مطالب تاريخي از زبان دو درياي بزرگ شمال و جنوب کشور بيان شود. شعر نخست، زبان حال خليج فارس است و شعر دوم، زبان حال درياي مازندران.خليج فارس منم، طرفه بحر پهناور