0
مسیر جاری :
مهتاب گونه‌ات امام خمینی

مهتاب گونه‌ات

وقتی از دیوار بلند شب بالا می آید عشق بسان عطر بی قرار «شب بو ها» همه جا را فرا می گیرد
مویه امام خمینی

مویه

تا از تن تبدار زمین روح خدا رفت بالندگی از همت عنقایی ما رفت آن ابر که گل هم قدم بارش او بود
موسی عمران امام خمینی

موسی عمران

شعله‌ور ای دل بسوزی در لهیب آتشی داغ بر داغت بیفزاید غم غربت نشینی کو سر انگشت غریب نی نوازی تا ببارد
مرید نگاه امام خمینی

مرید نگاه

به آن چشم بیدار در خون نشسته مرید نگاه توأم چشم بسته نصیب من از دست بیابان چشمت
مردی امام خمینی

مردی

هرگز عشق نورزیدم که جامۀ مندرس عشق بر اندامم تنگی می کرد
مردی شبیه نور ... امام خمینی

مردی شبیه نور ...

از صبحگاه حادثه تا اوج بی کران مردی شکست در خود و پر زد در آسمان مردی شبیه نور ...نه! مردی شبیه خویش
محکم و سبز امام خمینی

محکم و سبز

آن شب تلخ و مه‌‏آلوده که یادش بر باد همه جا دهشت و تاریکی بود ... و غم برگ درختان سپیدار بلند ... داشت می‏رفت از یاد
مثل تمام عاشقانت امام خمینی

مثل تمام عاشقانت

همیشه بر دل من از تو داغ می‏ماند و باز خانه‏ی دل بی‏چراغ می‏ماند همیشه سینه‏ی من کوچه کوچه تنهایی است
مثل تمام عاشقانت امام خمینی

مثل تمام عاشقانت

بغضی گره خورده است آقا در صدایم با گریه‏ها حرف دلم را می‏سرایم چشم و چراغ جامعه نسل شهید است
مثل باران امام خمینی

مثل باران

در نسیمی با سحر خندید و رفت آنکه دیشب غفلتم را دید و رفت مثل رؤیا با خیال نور و موج