مسیر جاری :
دلیل تغییر بوی بدن در سنین مختلف چیست؟
متن کامل سوره واقعه با خط درشت + صوت و ترجمه
متن کامل سوره یس با خط درشت + صوت و ترجمه
رمزگشایی از حرکت نمادین انگشت در دعای (یا مَنْ اَرْجُوهُ)
حس معنوی و آرامش در کتابت قرآن
خط رقاع و توقیع مورد علاقه گرافیستها
تدریس خصوصی شیمی؛ راهی برای یادگیری بهتر و عمیقتر
متن کامل سوره انسان با خط درشت + صوت و ترجمه
نگاهی به دستاوردهای خون پاک شهدا در پرتو بیانات رهبری
بهترین خوشنویسان معاصر ایران
نحوه خواندن نماز والدین
آیا استحمام در زمان آبله مرغان خطرناک است؟
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
اهل سنت چگونه نماز می خوانند؟
زنگ اشغال برای برخی تماس گیرندگان
نماز استغاثه امام زمان (عج) را چگونه بخوانیم؟
مهم ترین خواص هویج سیاه
پیش شماره شهر های استان گیلان
چگونه تعداد پروتونها، نوترونها و الکترونها را تشخیص دهیم؟
پیش شماره شهر های استان تهران
تو را مگر...
چقدر آه کشیدم تو را مگر بنویسم تو را به رنگ نفسهای شعلهور بنویسم چقدر خاطره باید چقدر واژه و تصویر که وسعتت را هرچند مختصر بنویسم
تنهای عقلمه
یک نفر تنها کنار عقلمه در نگاه آسمان جان میدهد آن طرف در جنگ ایمان با عطش
دستهایش بوی باران میدهد
تنهاترین
بیا بر شانهام بگذار سهم کوچکی از دردهایت را بیا، تنهاترین، بشکن در آغوش زمین، بغض صدایت را چه اندوه عظیمی میوزد بر بیکران آبی چشمت کدامین درد تلخ این گونه آشفته است، روح لحظههایت را
تنها صدا
یک واژه قرمزتر از خون است، که لای لبهای خدا مانده ست یک پیکر بی سر که بر روی شنهای داغ کربلا مانده ست صحرای بعد ازظهر، بعد ازجنگ، تنهاتر از تنهاتر از تنهاست اما کنار پیکر آن مرد، قلب زنی انگار جا مانده...
تنها برادرت
تنها، برادرت بر ساحلی غریب، تویی با برادرت در شعله نگاه تو پیدا، برادرت چون خشم ذوالفقاری، خاموش و بی قرار طوفان گر گرفتهی صحرا برادرت ماهی و از قبیلهی خورشید اهل بیت
پیغام سرخ کربلا
باد میرقصاند آرام و متین زلفی رها را بر سر نی میبرند امروز قرآن پارهها را آسمان دلتنگ و تاریک غم خورشید خونین میکشد بر گردن خود شال سنگین عزا را میکشد خورشید روی صورتش ابر سیاهی
پرواز
آسمان میطلبیدت آن روز فرصتی بود که پرواز کنی در میان عطشی جان فرسا عقدهی حادثه را باز کنی
پرچم خون
زخم پوشانده تنش را سپر انداخته تیغ با رجزخوانی او قافیه را باخته تیغ کیست این مرد که یک سر همه آتش شده است؟ گل نموده است ز شولای تنش آخته تیغ یک طرف نعش جنون است که بر زین دارد
پَرپَر
آورد سمتِ خیمه، یک اسب پیکری را مشک بدون آب و دستان پرپری را از بچهها جدا شد، گم کرد کاروان را میدید روی نیزه، از دورها سری را در راه درپایی از خونبه چشم میخورد
پا به پای آب
در مشک میتپد دل خونش به جای آب جاری است درسکوت نگاهش صدای آب صحرا در انتظار، بیند چه میشود آخر میان این همه غم ماجرای آب؟