0
مسیر جاری :
درهای باغ گریه سایر اشعار عاشورایی

درهای باغ گریه

دفترچه‌های گریه که هر شب گشوده است این بار با عطش سر مطلب گشوده است این فصل‌های خیس که سرشار از دعاست مانند سجده‌های شما لب گشوده است
در غروبی نفس‌گیر سایر اشعار عاشورایی

در غروبی نفس‌گیر

پیش چشمم تو را سر بریدند دست‌هایم ولی بی رمق بود بر زبانم در آن لحظه جاری قل اعوذ برب الفلق بود
دختر تنهای خدا،  بر زمین سایر اشعار عاشورایی

دختر تنهای خدا، بر زمین

ای فلق عصمت وخورشید شرم ای دل خورشید، ز روی تو گرم عصمت تو حافظ ناموس دهر نازکش خنده تو، جان قهر چهره صبح، از تو صفا یافته
دامن خیمه به بالا بزن... سایر اشعار عاشورایی

دامن خیمه به بالا بزن...

گرچه تا غارت این باغ نمانده است بسی بوی گل می‌رسد از خیمه خاموش کسی چه شکوهی است در این خیمه که صد قافله دل می‌نوازند به امید رسیدن جرسی
داغ بی کسی سایر اشعار عاشورایی

داغ بی کسی

زمین تشنه و تن پوش تیره و تنها تو هزار قافله...در اوج بی‌‎ کسی‌ها تو پرنده... سنگ... دختان به سینه می‌کوبند دوباره دسته‌ای از کوچه رد شد اما تو...
داغ آلاله سایر اشعار عاشورایی

داغ آلاله

آن روز که دشمن آب را بر او بست از غصه دلِ فرشته‌ها سخت شکست عباس کنارِ علقمه مشک به دوش با زمزمه‌ی آب به دریا پیوست
دار سایر اشعار عاشورایی

دار

دنیا، به دور شهر تو دیوار بسته است هر جمعه راه سمت تو انگار بسته است کی عید می‌سرد که تکانی دهم به خویش؟ هر گوشه از اتاق دلم تار بسته است
خیمۀ غم سایر اشعار عاشورایی

خیمۀ غم

مثل ابر سپیدی رسیدم، شد سراسیمه با دیدن من آسمان سرخ شد تا سکینه، آمد و دید گلگون تن من چشم من بسته و زخم ها باز، کم نگاهم کن ای دختر ناز! دیگر آن لحظه افتادم از پا، دست انداخت بر گردن من
خيمه‌هاي سوخته سایر اشعار عاشورایی

خيمه‌هاي سوخته

ماند خاکستر بجا از خيمه‌هاي سوخته سبز شد بانگ عزا از خيمه‌هاي سوخته مي‌رود تا آسمان همراه بانگ يا حسين شعله شور و نوا از خيمه‌هاي سوخته
خیمه و دشت سایر اشعار عاشورایی

خیمه و دشت

خیمه در دست باد می ‌چرخید دشت آرام نی لبک می‌زد دو کبوتر برای یک پرواز دلشان عاشقانه لک می‌زد