0
مسیر جاری :
ستاره‌ی تشنه لب سایر اشعار عاشورایی

ستاره‌ی تشنه لب

دست‌های عشق و غیرت می‌چکید از دوش ماه همچو اشک مشک زخمی مانده در آغوش ماه ماه در دامان خورشید ولایت خفته است می‌چکد آب و عطش از دیده‌ی خاموش ماه
سایه بان دشت سایر اشعار عاشورایی

سایه بان دشت

پیچیده است عطر حضورت میان دشت وقتی وزید سمت غزل، آسمان دشت هی پیچ و تاب خورده و خود را نشانده است در امتداد صبر زمین، ناگهان دشت
سایه‌ی همایون سایر اشعار عاشورایی

سایه‌ی همایون

تویی که غلغله افکنده در جهان، خونت هزار بادیه لیلا شده ست مجنونت تو، عاشقانه‌ترین خلقت خداوندی چگونه دست عبارت رسد به مضمونت
سایه‌های سیاه سایر اشعار عاشورایی

سایه‌های سیاه

تو آفتابی و روزی قیام خواهی کرد غروب‌های زمین را تمام خواهی کرد روب‌های زمین را که رنگ خون دارند غروب‌ها زمین، خسته و عزا دارند
زمین درهفت نوبت سایر اشعار عاشورایی

زمین درهفت نوبت

زمین در هفت نوبت بی قراری آسمان خویش را گم کرد مدار مانده در دهلیز هستی کهکشان خویش را گم کرد دلش می‌خواست پا برشانه‌های شرجی خورشید بگذارد ولی هنگام بالا رفتن از شب، نردبان خویش را گم کرد
زمستان سرد سایر اشعار عاشورایی

زمستان سرد

خسته‌ای از خنجر سکوت و فریب، زیر باران درد می‌مانم ای سراب سیاه سلطه‌ی ظلم، مثل یاران درد می‌مانم حرمت عشق را نمی‌فهمند غاصبان ولایت خورشید آب را بسته اند قوم سراب غریبان درد می‌مانم
زلال عطش سایر اشعار عاشورایی

زلال عطش

آن طرف تپیده است کبوتر در خون غنچۀ سرخ لبانش شده پر پر در خون تیغ سنگین ستم، آن شب دلگیر چه کرد با تو آیینه‌ترین دست مکرر در خون
زخمی‌ترین فریاد سایر اشعار عاشورایی

زخمی‌ترین فریاد

جا مانده از خورشیدهای آتشین در باد یک آفتاب تشنه یک زخمی‌ترین فریاد اردیبهشتی بود سرشار از حسین عشق پیچید در آهش عطش‌های تب مرداد
روای محرم سایر اشعار عاشورایی

روای محرم

نکند باد بیاید سر نی خم بشود و از این باغچه یک شاخۀ گل کم بشود نکند ابر بخواهد همۀ بغضش را در غزل خوانی یک گریۀ نم نم بشود
رسول زخم سایر اشعار عاشورایی

رسول زخم

مدینه، کربلا را می‌شناسد صدای آشنا را می شناسد مدینه مثل کوفه بی وفا نیست مدینه مثل شام پر جفا نیست