0
مسیر جاری :
قصه‌ی عطش یاران! سایر اشعار عاشورایی

قصه‌ی عطش یاران!

دوباره در دوغم این آشنای دیرینه سکوت زخمی فریادهای دیرینه دوباره حج عطش، این طواف خون آلود حروف خاطره‌ی کربلای دیرینه
قصه تاریخ سایر اشعار عاشورایی

قصه تاریخ

در طلب مثنوی دیگرم عشق حسین است در این دفترم مثنوی و عشق حسین آتش است کرب و بلا خوانی ما دلکش است
فصل عطش سایر اشعار عاشورایی

فصل عطش

هنگامه برپا کرده طوفان می‌خروشد خون می‌زند، موج بیابان می‌خروشد هرگوشه نخلی زخمی دست تبرها گل‌ها لگد کوب هجوم نیشترها
فرهنگ عاشورایی سایر اشعار عاشورایی

فرهنگ عاشورایی

وقتی که دست سرد زمین توی تب نشست خورشید، بین غربت دستان شب نشست وقتی که آسمان، خبر از روشنی نداشت مردی شهید بود که پیراهنی نداشت
فراز عشق سایر اشعار عاشورایی

فراز عشق

سلطان کربلا شه عاشق نواز عشق آن پادشاه کون و مکان، شاهباز عشق شاهی که بوده طالب قرب وصال دوست ماهی که خواند نزد خدایش نماز عشق
فرات مهربانی سایر اشعار عاشورایی

فرات مهربانی

به طاق آسمان امشب گل اختر نمی‌تابد بنات النعش اکبر بر سر اصغر نمی‌تابد به شام کربلا افتاده در دریای شب ماهی که هرگز آفتابی این چنین دیگر نمی‌تابد
غنچه‌ای در عطش سایر اشعار عاشورایی

غنچه‌ای در عطش

...و آسمان به درگاه چشمان تو، سجده می‌کند آن گاه که ابرهای اندوهم عاشقانه می‌بارد و بی قراری من در لابه لای کلمات
غزل سروده‌ی آرامش سایر اشعار عاشورایی

غزل سروده‌ی آرامش

پرواز کن کبوتر دل، وقت چینه شد محراب آرزوی تو شهر مدینه شد جایی که باغ اشک دهد، میوه‌ی بهشت جایی که سنگ سخت در آن، آبگینه شد جایی که سجده گاه رسول خدا در او
غزل سپیدار سایر اشعار عاشورایی

غزل سپیدار

گرفته شعله‌ی صبرت عجیب صحرا را و آب کرده دل سنگ‌های خارا را به پیش می‌روی، از موج زخم بیم‌ات نیست کنار می‌زنی آری هجوم دریا را
غزل تشنگی سایر اشعار عاشورایی

غزل تشنگی

گرچه روزی تلخ‌تر از روز عاشورا نبود آنچه دیدیم جز پیشامدی زیبا نبود عشق می‌فرمود «باید رفت» می‌رفتند و هیچ بیم‌‎شان از تیرهای تلخ و بی پروا نبود