مسیر جاری :
رمزگشایی از حرکت نمادین انگشت در دعای (یا مَنْ اَرْجُوهُ)
تدریس خصوصی شیمی؛ راهی برای یادگیری بهتر و عمیقتر
متن کامل سوره انسان با خط درشت + صوت و ترجمه
نگاهی به دستاوردهای خون پاک شهدا در پرتو بیانات رهبری
بهترین خوشنویسان معاصر ایران
هزینه راه اندازی کلینیک کاشت مو چه قدر است؟
تفریحات شبانه در وان ترکیه
ماههای حرام: فلسفه، تاریخچه و احکام
متن کامل حدیث کسا با خط درشت + صوت و ترجمه
چه کار کنیم در سن بلوغ جوش نزنیم؟
نحوه خواندن نماز والدین
آیا استحمام در زمان آبله مرغان خطرناک است؟
اهل سنت چگونه نماز می خوانند؟
چگونه تعداد پروتونها، نوترونها و الکترونها را تشخیص دهیم؟
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
زنگ اشغال برای برخی تماس گیرندگان
نماز استغاثه امام زمان (عج) را چگونه بخوانیم؟
پیش شماره شهر های استان گیلان
مهم ترین خواص هویج سیاه
پیش شماره شهر های استان تهران
گلوی معطر در باد
ستاره میشود و میوزد سری در باد چنانکه، پیکر در خون شناوری در باد نوای رودکی و سوز چنگ میآید به مویههای غم انگیز دیگری در باد
گلوگاه
باز در آوار تن نخلها شمر به آغوش گلو رفته بود! کوفه به تنهایی خود میگریست نیزه به خورشید فرورفته بود
گلهای سرخ
کاش میگشتم فدای دست تو تا نمیدیدم عزای دست تو خیمههای ظهر عاشورا ، هنوز تکیه دارد بر عصای دست تو
گلستان پیمبر
میتپد در نبض خورشید اضطراب میخروشد العطش از نای آب باد میتازد خروشان رعدگون میبرد صحرا به صحرا بوی خون
گل خورشید
سبز شد سری بر نی، رو به روی چشمانش جان گرفته شعری تر، در گلوی چشمانش شیههای کشید و تاخت، روی شانههای دشت ذوالجناح خونین از، جستجوی چشمانش
گل خنجر
برپشت من نشسته، طرح سیاه خنجر بی شک تحمل آن، سخت است بی برادر خورشید تاب ماندن، در کربلا ندارد چون کوفیان شکستند، آیینههای باور
گرمای رسیدن
کسی در بالهایت ریخت شوق پر کشیدن را به جان مردهات بخشید آهنگ تپیدن را نگاه تیرهات را برد تا آن سوی آبیها به چشم پر غبارت یاد داد آیینه دیدن را دلت بی شور عشق و بی حضور نور، نارس بود
کوچه باغ تمنا
اگرچه خیمه در این خاک مختصر دارم هنوز از مدد دوست بال و پر دارم به رغم گردش دوران سنگ میبارد هنوز آینهای پاک چون سحر دارم
کنار خسته رود
ققنوسهای شهر من بوی خاکستر را فراموش کردهاند وقتی که دانههای سیب از چشمهای دختر آدم
کلمه
و کلمهها به تماشای آب آمدهاند به شکل آینه و آفتاب آمدهاند به شکل دشت، به رنگ غروب، اهل نسیم چه ملتهب و چه بی التهاب آمدهاند