0
مسیر جاری :
گلوی معطر در باد سایر اشعار عاشورایی

گلوی معطر در باد

ستاره می‌شود و می‌وزد سری در باد چنان‌که، پیکر در خون شناوری در باد نوای رودکی و سوز چنگ می‌آید به مویه‌های غم انگیز دیگری در باد
گلوگاه سایر اشعار عاشورایی

گلوگاه

باز در آوار تن نخل‌ها شمر به آغوش گلو رفته بود! کوفه به تنهایی خود می‌گریست نیزه به خورشید فرورفته بود
گل‌های سرخ سایر اشعار عاشورایی

گل‌های سرخ

کاش می‌‌گشتم فدای دست تو تا نمی‌دیدم عزای دست تو خیمه‌های ظهر عاشورا ، هنوز تکیه دارد بر عصای دست تو
گلستان پیمبر سایر اشعار عاشورایی

گلستان پیمبر

می‌تپد در نبض خورشید اضطراب می‌خروشد العطش از نای آب باد می‌تازد خروشان رعدگون می‌برد صحرا به صحرا بوی خون
گل خورشید سایر اشعار عاشورایی

گل خورشید

سبز شد سری بر نی، رو به روی چشمانش جان گرفته شعری تر، در گلوی چشمانش شیهه‌ای کشید و تاخت، روی شانه‌های دشت ذوالجناح خونین از، جستجوی چشمانش
گل خنجر سایر اشعار عاشورایی

گل خنجر

برپشت من نشسته، طرح سیاه خنجر بی شک تحمل آن، سخت است بی برادر خورشید تاب ماندن، در کربلا ندارد چون کوفیان شکستند، آیینه‌های باور
گرمای رسیدن سایر اشعار عاشورایی

گرمای رسیدن

کسی در بال‌هایت ریخت شوق پر کشیدن را به جان مرده‌ات بخشید آهنگ تپیدن را نگاه تیره‌ات را برد تا آن سوی آبی‌ها به چشم پر غبارت یاد داد آیینه دیدن را دلت بی شور عشق و بی حضور نور، نارس بود
کوچه باغ تمنا سایر اشعار عاشورایی

کوچه باغ تمنا

اگرچه خیمه در این خاک مختصر دارم هنوز از مدد دوست بال و پر دارم به رغم گردش دوران سنگ می‌بارد هنوز آینه‌ای پاک چون سحر دارم
کنار خسته رود سایر اشعار عاشورایی

کنار خسته رود

ققنوس‌های شهر من بوی خاکستر را فراموش کرده‌اند وقتی که دانه‌های سیب از چشم‌های دختر آدم
کلمه سایر اشعار عاشورایی

کلمه

و کلمه‌ها به تماشای آب آمده‌اند به شکل آینه و آفتاب آمده‌اند به شکل دشت، به رنگ غروب، اهل نسیم چه ملتهب و چه بی التهاب آمده‌اند