0
مسیر جاری :
مشک سایر اشعار عاشورایی

مشک

چه جوری می‌تونه آخه نباشه دل نگرونش؟ سه تا بچه‌هاشُ کشتن، اینه آخرین جوونش! ولی اون ماه قبیله‌س نمی‌شه شب شه، نباشه مگر اون موقع که دیگه نباشه نام و نشونش
مشک و اشک سایر اشعار عاشورایی

مشک و اشک

بر دشنه‌های سرخشان خندید و برخاست لب‌های خشک بچه‌ها را دید و برخاست سمت غروبی سرخ تر، خاموش می‌رفت با مشک پر از تشنگی، بر دوش می‌رفت
مشق سراب سایر اشعار عاشورایی

مشق سراب

انگشت‌های تشنه نوشتندآب خط زد عطش ادامه مشق سراب را پرسید: «آی! کیست که یاری کند مرا؟» پرسید و زخم آینه‌ای شد جواب را
مسیرآخر سایر اشعار عاشورایی

مسیرآخر

مردی که دریای خروشان خواهرش بود آهنگ باران درصدای مادرش بود اندیشه‌اش گام کبوتر داشت، اما برهان طوفان در هوای باورش بود
مردی کوچک سایر اشعار عاشورایی

مردی کوچک

با پیکر پاره پاره، مردی کوچک بر خاست ز گهواره، مردی کوچک حلقوم لطیف، تیر، دستی نامرد اندوه، عطش، شراره، مردی کوچک از حنجر زخم خورده‌اش می افشاند
مرد کوچک سال عاشق سایر اشعار عاشورایی

مرد کوچک سال عاشق

ظهر عاشورا که شرح شعله‌ی آغاز بود مرد کوچک سال عاشق، آخرین سرباز بود شرح هفتاد و دو زخمی را که بر تاریخ ماست ازگلوی خون نثارش اولین آواز بود
مرد فردا سایر اشعار عاشورایی

مرد فردا

ماندیم لب تشنه اینجا در متن صحرا برادر آلاله تب کرد آن جا، پژمرد بی ما، برادر آن سو ترک رود جاری می‌غلتد از بی قراری
مرد طوفان زده سایر اشعار عاشورایی

مرد طوفان زده

مرد طوفان زده خم شد و کمان را برداشت قایق انداخت به دریا دل و جان را برداشت رفت تنها و به دریا سفر تلخی کرد دستهایش دو چشم نگران را برداشت
مرد سفر سایر اشعار عاشورایی

مرد سفر

تمام راه‌ها را با تو عمری همسفر بودم اگر زن بودم اما مثل تو مرد سفر بودم تو را شمشیرهای کینه ظهر دهم کشتند بردار تا برادر داغ بودم، بی پسر بودم برای کارون بی چراغ و تشنه آبت
مرثیه‌ی عاشورا سایر اشعار عاشورایی

مرثیه‌ی عاشورا

بسم الشهید، خون خدا ریخت بر زمین! خون مسیح امت ما ریخت بر زمین دیوارها و سقف جهان، بوی خون گرفت دل‌های خق را تب و تاب جنون گرفت