0
مسیر جاری :
غریبه سایر اشعار عاشورایی

غریبه

چقدر آشنا می‌نمایی غریبه! بگو از کجا از جایی، غریبه در این شهر و این شب چه بی سرپناهی نداری مگر آشنایی غریبه
غروب سایر اشعار عاشورایی

غروب

پس از تو آینه‌ها حجمی از غبار شدند چه چشمه‌های زلالی که بی تو تار شدند پس از غروب تو ای آفتاب تا محشر دل من و غم عشق تو هم جوار شدند
غروب‌ها سایر اشعار عاشورایی

غروب‌ها

از راه می‌رسند پدرها غروب‌ها دنیای خانه روشن و زیبا غروب‌ها از راه می‌رسند پدرها و خانه‌ها آغوش می‌شوند سراپا غروب‌ها
غروب عاشورا سایر اشعار عاشورایی

غروب عاشورا

غروب می‌شود و اشک شعله می‌گیرد میان ظلمت وحشت ستاره می‌میرد غروب می‌شود وناله‌ی قناری‌ها طلوع شیون و اندوه، بی‌قراری‌ها
غروب سرخ کبوتر سایر اشعار عاشورایی

غروب سرخ کبوتر

شب بود و درد بود و پریشانی، شب بود و اسب‌های رها در باد گویی زمین تبلور ماتم بود، گویا زمان گواهی بد می‌داد محزون و دلشکسته و نا آرام، در لحظه‌های ناخوش و نافرجام
غروب است... سایر اشعار عاشورایی

غروب است...

غروب است، اما دگرگون غروبی هوا خون، زمین خون، زمان خون غروبی غروبی که تصویر اشراق دارد فلق عزم تسخیر آفاق دارد نه خورشید را تاب پا پس کشیدن
غروب است و... سایر اشعار عاشورایی

غروب است و...

عطش رفت و آتش نمایان ‌تر زبان‌ها همه خشک و چشمان تر است عطش رفت و هر گوشه از این کویر پر از دست و پا و پر از پیکر است غروب است و دلگیرتر از غروب
غربت غمناک سایر اشعار عاشورایی

غربت غمناک

امشب ای عشق دلم بوی محرم دارد بی تو، انگار دلم عالمی از غم دارد دلم امشب به نوا خوانی اشک آمده است باز عباس غمت، از پی مشک آمده است
علقمه سایر اشعار عاشورایی

علقمه

این دشت کربلاست که در امتداد خویش تصویر کرده است سرود حماسه را تقویم سرگذشت زمین است این دیار دیدار کرده سیر و صعود حماسه را
عقاب حادثه سایر اشعار عاشورایی

عقاب حادثه

لگام دشت در چنگ سکوتی وحشت آور بود عقاب حادثه، سردر کمین یک کبوتر بود صدای زوزه‌ی پائیز و غربت بود؟ نه، انگار صدای آشنای هق هق یک اسب دیگر بود