مسیر جاری :
خلقت جن و انس، برای عبادت بوده یا برای جهنم!؟
عامل مصیبت های انسان کیست؟ خویشتن یا خدا یا شیطان!؟
مراقب و نگاهبان انسان، خدا یا فرشتگان!؟
فرزند داشتن خدا، ممکن یا ناممکن!؟
مقتضای رحمت خدا، هدایت یا ضلالت!؟
از نظر قرآن، الله دور است یا نزدیک!؟
معبود مشرکان کیست؟! الله یا خدای دیگر؟!
نحوه مصرف قرص جوشان او آر اس
آیه 44 سوره غافر به خط ثلث
آیه ۲۸ سوره رعد به خط ثلث
احکام روزه مسافر آیت الله خامنه ای
اهل سنت چگونه نماز می خوانند؟
نماز قضا را چگونه بخوانیم؟
نحوه خواندن نماز والدین
هنگام سجده واجب چه ذکری بگوییم؟
داستانی درباره ماه رمضان به قلم محمد امیری
چهار زن برگزیده عالم
نماز استغاثه امام زمان (عج) را چگونه بخوانیم؟
طریقه خواندن نماز شکسته و نیت آن
قوانین ضربه پنالتی در فوتبال

ريش انبوه
داشت ريشي بس بزرگ آن ابلهي غرقه شد در آب دريا ناگهي ديدش از خشکي مگر مرد سره (1) گفت: از سر برفکن آن تو بره گفت: اي ني تو بره، ريش من است ريش من اسباب تشويش من است

رشک بران
شخصي در راه حج در برّيه (1) افتاد و تشنگي عظيم بر وي غالب شد تا از دور خيمه اي ديد. آنجا رفت. کنيزکي ديد. فرود آمد و آب خواست. آبش دادند که از آتش گرمتر بود و از نمک شورتر. از غايت شفقت در نصيحت آن زن...

گمشده
اسب سپاهيي بدزيدند؛ ياران به پرسش او آمدند و گفتند: “باکي نيست، اگر اسب در دنيا گم شد، در آخرت سر از ترازوي تو برکند.” گفت: “اگر در دنيا سر از آخور من بر کردي، مرا خوشتر بودي!”

در نکوهش عدالت
در تواريخ مغول وارد است که هلاکوخان را چون بغداد مسخر شد، جمعي را که از شمشير بازمانده بودند، بفرمود تا حاضر کردند. حال هر قومي را باز پرسيد. چون بر احوال مجموع واقف گشت، گفت: “از محترفه ناگزير است” (1)...

در چاه
خراسانيئي را پدر در چاه افتاد و بمرد. او با جمعي شراب مي خورد؛ يکي آنجا رفت، گفت: “پدرت در چاه افتاده است”. او را دل نمي داد که ترک مجلس کند، گفت: “باکي نيست، مردان هرجا افتند!” گفتند: “مرده است”. گفت:...

خدا
دهقاني در اصفهان به در خانه خدا بهاء الدين صاحب ديوان رفت؛ با خواجه سرا گفت که: “با خواجه بگوي که: خدا بيرون نشسته است، با تو کاري دارد.” با خواجه گفت؛ به احضار او اشارت کرد. چون در آمد، پرسيد که “تو خدايي؟”...

حکايت در نکوهش سخاوت
بزرگي را از اکابر که در ثروت، قارون زمان خود بود، اجل در رسيد؛ اميد از زندگاني قطع کرد. جگر گوشگان خود را که از طفلان خاندان کرم بودند، حاضر کرد؛ گفت: اي فرزندان، روزگاري دراز در کسب مال زحمت هاي سفر و...

حق و باطل
شيخ ما [ابوسعيد ابوالخير] قدس الله روحه العزيز از نيشابور با ميهنه آمده بود و جمعي گران با وي بودند. ديگر روز مجلس مي گفت و خلقي بي حد نشسته بودند، و وقتي خوش پديد آمده. در اين ميان نعره مستان و هاي و...

حد مهرباني
آن سگي مي مرد و گريان آن عرب اشک مي باريد و مي گفت از کرب: (1) هين چه سازم؟ مر مرا تدبير چيست؟ زين سپس من چو توانم بي تو زيست؟ سائلي بگذشت و گفت: اين گريه چيست؟ نوحه و زاري تو از بهر کيست؟ گفت: در ملکم...

جبر و اختيار
آن يکي مي رفت بالاي درخت مي فشاند او ميوه را دزدانه سخت صاحب باغ آمد و گفت: اي دني (1) از خدا شرميت کو؟ چه مي کني گفت: از باغ خدا، بندة خدا گر خورد خرما که حق کردش عطا، عاميانه چه ملامت مي کني؟ بخل...