0
مسیر جاری :
سهل گفتي به ترک جان گفتن فخرالدین عراقی

سهل گفتي به ترک جان گفتن

سهل گفتي به ترک جان گفتن شاعر : فخرالدين عراقي من بديدم، نمي‌توان گفتن سهل گفتي به ترک جان گفتن کي تواند به ترک جان گفتن؟ جان فرهاد خسته شيرين است تا کي آهسته و نهان...
عاشقي داني چه باشد؟ بي‌دل و جان زيستن فخرالدین عراقی

عاشقي داني چه باشد؟ بي‌دل و جان زيستن

عاشقي داني چه باشد؟ بي‌دل و جان زيستن شاعر : فخرالدين عراقي جان و دل بر باختن، بر روي جانان زيستن عاشقي داني چه باشد؟ بي‌دل و جان زيستن ساختن با درد و پس با بوي درمان زيستن...
نگار از سر کويت گذر کردن توان؟ نتوان فخرالدین عراقی

نگار از سر کويت گذر کردن توان؟ نتوان

نگار از سر کويت گذر کردن توان؟ نتوان شاعر : فخرالدين عراقي به خوبي در همه عالم نظر کردن توان؟ نتوان نگار از سر کويت گذر کردن توان؟ نتوان ز ملک خويش سلطان را بدر کردن توان؟...
ز دل، جانا، غم عشقت رها کردن توان؟ نتوان فخرالدین عراقی

ز دل، جانا، غم عشقت رها کردن توان؟ نتوان

ز دل، جانا، غم عشقت رها کردن توان؟ نتوان شاعر : فخرالدين عراقي ز جان، اي دوست، مهر تو جدا کردن توان؟ نتوان ز دل، جانا، غم عشقت رها کردن توان؟ نتوان شد آمد از سر کويت رها...
ماهرخان، که داد عشق، عارض لاله رنگشان فخرالدین عراقی

ماهرخان، که داد عشق، عارض لاله رنگشان

ماهرخان، که داد عشق، عارض لاله رنگشان شاعر : فخرالدين عراقي هان! به حذر شويد از غمزه‌ي شوخ و شنگشان ماهرخان، که داد عشق، عارض لاله رنگشان هيچ اثر نمي‌کند در دل همچو سنگشان...
رفت کار دل ز دست، اکنون تو دان فخرالدین عراقی

رفت کار دل ز دست، اکنون تو دان

رفت کار دل ز دست، اکنون تو دان شاعر : فخرالدين عراقي جان اميد اندر تو بست، اکنون تو دان رفت کار دل ز دست، اکنون تو دان شد، دريغا! دل ز دست، اکنون تو دان دست و پايي مي‌زدم،...
در کف جور تو افتادم، تو دان فخرالدین عراقی

در کف جور تو افتادم، تو دان

در کف جور تو افتادم، تو دان شاعر : فخرالدين عراقي تن به هجران تو در دادم، تو دان در کف جور تو افتادم، تو دان در کف صد گونه بيدادم، تو دان الغياث، اي دوست، کز دست جفات...
مقصود دل عاشق شيدا همه او دان فخرالدین عراقی

مقصود دل عاشق شيدا همه او دان

مقصود دل عاشق شيدا همه او دان شاعر : فخرالدين عراقي مطلوب دل وامق و عذرا همه او دان مقصود دل عاشق شيدا همه او دان زيبايي هر چهره‌ي زيبا همه او دان بينايي هر ديده‌ي بينا...
مبتلاي هجر يارم، الغياث اي دوستان فخرالدین عراقی

مبتلاي هجر يارم، الغياث اي دوستان

مبتلاي هجر يارم، الغياث اي دوستان شاعر : فخرالدين عراقي از فراقش سخت زارم، الغياث اي دوستان مبتلاي هجر يارم، الغياث اي دوستان ننگرد در من نگارم، الغياث اي دوستان مي‌تپم...
اي عراقي، غير ياد او مکن فخرالدین عراقی

اي عراقي، غير ياد او مکن

اي عراقي، غير ياد او مکن شاعر : فخرالدين عراقي تا مگر ياد آيدت با ذاکران اي عراقي، غير ياد او مکن ياد حق کن تا بماني جاودان بگذر اي غافل ز ياد اين و آن در حقيقت نيستي...