0
مسیر جاری :
من چه دانم که چرا از تو جدا افتادم؟ فخرالدین عراقی

من چه دانم که چرا از تو جدا افتادم؟

من چه دانم که چرا از تو جدا افتادم؟ شاعر : فخرالدين عراقي نيک نزديک بدم، دور چرا افتادم؟ من چه دانم که چرا از تو جدا افتادم؟ من چه کردم که ز وصل تو جدا افتادم؟ چه گنه...
من باز ره خانه‌ي خمار گرفتم فخرالدین عراقی

من باز ره خانه‌ي خمار گرفتم

من باز ره خانه‌ي خمار گرفتم شاعر : فخرالدين عراقي ترک ورع و زهد به يک بار گرفتم من باز ره خانه‌ي خمار گرفتم بر کف مي چون رنگ رخ يار گرفتم سجاده و تسبيح به يک سوي فکندم...
کجايي؟اي ز جان خوشتر ، شبت خوش باد ، من رفتم فخرالدین عراقی

کجايي؟اي ز جان خوشتر ، شبت خوش باد ، من رفتم

کجايي؟اي ز جان خوشتر ، شبت خوش باد ، من رفتم شاعر : فخرالدين عراقي بيا در من خوشي بنگر، شبت خوش باد من رفتم کجايي؟اي ز جان خوشتر ، شبت خوش باد ، من رفتم ز من دلخسته ياد...
هيهات! کزين ديار رفتم فخرالدین عراقی

هيهات! کزين ديار رفتم

هيهات! کزين ديار رفتم شاعر : فخرالدين عراقي ناکرده وداع يار رفتم هيهات! کزين ديار رفتم اکنون که من از قرار رفتم چه سود قرار وصل جانان؟ با ديده‌ي اشکبار رفتم چون...
دل گم شد، ازو نشان نمي‌يابم فخرالدین عراقی

دل گم شد، ازو نشان نمي‌يابم

دل گم شد، ازو نشان نمي‌يابم شاعر : فخرالدين عراقي آن گم شده در جهان نمي‌يابم دل گم شد، ازو نشان نمي‌يابم پيدا و نهان نشان نمي‌يابم زان يوسف گم شده به عالم در ره بر...
دل گم شد، ازو نشان نيابم فخرالدین عراقی

دل گم شد، ازو نشان نيابم

دل گم شد، ازو نشان نيابم شاعر : فخرالدين عراقي آن گم شده در جهان نيابم دل گم شد، ازو نشان نيابم پيدا و نهان نشان نيابم زان يوسف گم شده به عالم ره بر در دوستان نيابم...
ساقي، چو نمي‌دهي شرابم فخرالدین عراقی

ساقي، چو نمي‌دهي شرابم

ساقي، چو نمي‌دهي شرابم شاعر : فخرالدين عراقي خونابه بده بجاي آبم ساقي، چو نمي‌دهي شرابم تا کي دهي از جگر کبابم؟ خون شد جگرم، شراب در ده از درد فراق تو خرابم دردي...
ياران، غمم خوريد، که غمخوار مانده‌ام فخرالدین عراقی

ياران، غمم خوريد، که غمخوار مانده‌ام

ياران، غمم خوريد، که غمخوار مانده‌ام شاعر : فخرالدين عراقي در دست هجر يار گرفتار مانده‌ام ياران، غمم خوريد، که غمخوار مانده‌ام رحمي کنيد، کز غم او زار مانده‌ام ياري دهيد،...
ايندم منم که بيدل و بي‌يار مانده‌ام فخرالدین عراقی

ايندم منم که بيدل و بي‌يار مانده‌ام

ايندم منم که بيدل و بي‌يار مانده‌ام شاعر : فخرالدين عراقي در محنت و بلا چه گرفتار مانده‌ام؟ ايندم منم که بيدل و بي‌يار مانده‌ام با اهل مصطبه چه به انکار مانده‌ام؟ با...
هر که در بند زلف يار بود فخرالدین عراقی

هر که در بند زلف يار بود

هر که در بند زلف يار بود شاعر : فخرالدين عراقي در جهانش کجا قرار بود؟ هر که در بند زلف يار بود در دلش بس که خار خار بود وانکه چيند گلي ز باغ رخش تا قيامت در آن خمار...