0
مسیر جاری :
مي روان کن ساقيا، کين دم روان خواهيم کرد فخرالدین عراقی

مي روان کن ساقيا، کين دم روان خواهيم کرد

مي روان کن ساقيا، کين دم روان خواهيم کرد شاعر : فخرالدين عراقي بهر يک جرعه ميت اين دم روان خواهيم کرد مي روان کن ساقيا، کين دم روان خواهيم کرد ساغري پر کن، که عزم آن جهان...
ياد آن شيرين پسر خواهيم کرد فخرالدین عراقی

ياد آن شيرين پسر خواهيم کرد

ياد آن شيرين پسر خواهيم کرد شاعر : فخرالدين عراقي کام جان را پرشکر خواهيم کرد ياد آن شيرين پسر خواهيم کرد سر ز جيب يار بر خواهيم کرد دامن از اغيار در خواهيم چيد گر...
پشت بر روزگار بايد کرد فخرالدین عراقی

پشت بر روزگار بايد کرد

پشت بر روزگار بايد کرد شاعر : فخرالدين عراقي روي در روي يار بايد کرد پشت بر روزگار بايد کرد در دمش جان نثار بايد کرد چون ز رخسار پرده برگيرد سوختن اختيار بايد کرد...
بيا، که عمر من خاکسار مي‌گذرد فخرالدین عراقی

بيا، که عمر من خاکسار مي‌گذرد

بيا، که عمر من خاکسار مي‌گذرد شاعر : فخرالدين عراقي مدار منتظرم، روزگار مي‌گذرد بيا، که عمر من خاکسار مي‌گذرد به لب رسيد و غم دل فگار مي‌گذرد بيا، که جان من از آرزوي...
بيا بيا، که نسيم بهار مي‌گذرد فخرالدین عراقی

بيا بيا، که نسيم بهار مي‌گذرد

بيا بيا، که نسيم بهار مي‌گذرد شاعر : فخرالدين عراقي بيا، که گل ز رخت شرمسار مي‌گذرد بيا بيا، که نسيم بهار مي‌گذرد مدار منتظرم، وقت کار مي‌گذرد بيا، که وقت بهار است و...
تا کي کشم جفاي تو؟ اين نيز بگذرد فخرالدین عراقی

تا کي کشم جفاي تو؟ اين نيز بگذرد

تا کي کشم جفاي تو؟ اين نيز بگذرد شاعر : فخرالدين عراقي بسيار شد بلاي تو، اين نيز بگذرد تا کي کشم جفاي تو؟ اين نيز بگذرد خوش باش کز جفاي تو، اين نيز بگذرد عمرم گذشت و...
نگارا، بي تو برگ جان که دارد؟ فخرالدین عراقی

نگارا، بي تو برگ جان که دارد؟

نگارا، بي تو برگ جان که دارد؟ شاعر : فخرالدين عراقي سر کفر و غم ايمان که دارد؟ نگارا، بي تو برگ جان که دارد؟ غمت را هر شبي مهمان که دارد؟ اگر عشق تو خون من نريزد که...
نگارا، بي‌تو برگ جان که دارد؟ فخرالدین عراقی

نگارا، بي‌تو برگ جان که دارد؟

نگارا، بي‌تو برگ جان که دارد؟ شاعر : فخرالدين عراقي دل شاد و لب خندان که دارد؟ نگارا، بي‌تو برگ جان که دارد؟ وگرنه طاقت هجران که دارد؟ به اميد وصالت مي‌دهم جان دل...
راحت سر مردمي ندارد فخرالدین عراقی

راحت سر مردمي ندارد

راحت سر مردمي ندارد شاعر : فخرالدين عراقي دولت دل همدمي ندارد راحت سر مردمي ندارد کو ديده‌ي مردمي ندارد ز احسان زمانه ديده بردوز کو گرده‌ي گندمي ندارد از خوان فلک...
دل، دولت خرمي ندارد فخرالدین عراقی

دل، دولت خرمي ندارد

دل، دولت خرمي ندارد شاعر : فخرالدين عراقي جان، راحت بي‌غمي ندارد دل، دولت خرمي ندارد آسايش و خرمي ندارد دردا! که درون آدمي زاد جز غم دل آدمي ندارد از راحت‌هاي اين...