0
مسیر جاری :
باز در دام بلا افتاده‌ام فخرالدین عراقی

باز در دام بلا افتاده‌ام

باز در دام بلا افتاده‌ام شاعر : فخرالدين عراقي باز در چنگ عنا افتاده‌ام باز در دام بلا افتاده‌ام کز رخ دلبر جدا افتاده‌ام اين همه غم زان سوي من رو نهاد از من بيچاره،...
از دل و جان عاشق زار توام فخرالدین عراقی

از دل و جان عاشق زار توام

از دل و جان عاشق زار توام شاعر : فخرالدين عراقي کشته‌ي اندوه و تيمار توام از دل و جان عاشق زار توام من نه مرد جنگ و آزار توام آشتي کن بامن، آزرمم بدار، عفو کن، من...
اکوس تلالات بمدام فخرالدین عراقی

اکوس تلالات بمدام

اکوس تلالات بمدام شاعر : فخرالدين عراقي ام شموس تهللت بغمام اکوس تلالات بمدام در هم آميخت رنگ جام، مدام از صفاي مي و لطافت جام يا مدام است و نيست گويي جام همه‌جا...
خوشتر از خلد برين آراستند ايوان دل فخرالدین عراقی

خوشتر از خلد برين آراستند ايوان دل

خوشتر از خلد برين آراستند ايوان دل شاعر : فخرالدين عراقي تا به شادي مجلس آرايد درو سلطان دل خوشتر از خلد برين آراستند ايوان دل هم به روي خود برآرايد نگارستان دل هم ز...
مبند، اي دل، بجز در يار خود دل فخرالدین عراقی

مبند، اي دل، بجز در يار خود دل

مبند، اي دل، بجز در يار خود دل شاعر : فخرالدين عراقي اميد از هر که داري جمله بگسل مبند، اي دل، بجز در يار خود دل وراي هر دو عالم جوي منزل ز منزلگاه دونان رخت بربند ...
اي ديده، بدار ماتم دل فخرالدین عراقی

اي ديده، بدار ماتم دل

اي ديده، بدار ماتم دل شاعر : فخرالدين عراقي کو در خطري فتاد مشکل اي ديده، بدار ماتم دل جز خون جگر دگر چه حاصل؟ خون شد ز فراق يار و از يار آن خسته جگر، چو مرغ بسمل...
نقش دومين چشم احول فخرالدین عراقی

نقش دومين چشم احول

نقش دومين چشم احول شاعر : فخرالدين عراقي در نقش دوم اگر ببيني نقش دومين چشم احول معلوم کني که اوست موجود رخساره‌ي نقشبند اول اشکال عراقي ار نبودي يابي همه چيزها...
تنگ آمدم از وجود خود، تنگ فخرالدین عراقی

تنگ آمدم از وجود خود، تنگ

تنگ آمدم از وجود خود، تنگ شاعر : فخرالدين عراقي اي مرگ، به سوي من کن آهنگ تنگ آمدم از وجود خود، تنگ فرياد رسم ازين دل تنگ بازم خر ازين غم فراوان تا کي به اميد بوي...
گر آفتاب رخت سايه افکند بر خاک فخرالدین عراقی

گر آفتاب رخت سايه افکند بر خاک

گر آفتاب رخت سايه افکند بر خاک شاعر : فخرالدين عراقي زمينيان همه دامن کشند بر افلاک گر آفتاب رخت سايه افکند بر خاک شعاع خور ننمايد، اگر نباشد خاک به من نگر، که به من...
دلي، که آتش عشق تواش بسوزد پاک فخرالدین عراقی

دلي، که آتش عشق تواش بسوزد پاک

دلي، که آتش عشق تواش بسوزد پاک شاعر : فخرالدين عراقي ز بيم آتش دوزخ چرا بود غمناک؟ دلي، که آتش عشق تواش بسوزد پاک هزار سال در آتش قدم زند بي‌باک به بوي آنکه در آتش نهد...