مسیر جاری :
یاد مادر از زبان فرزندان حضرت زهرا (سلام الله علیها)
اهمیت آموزش و یادگیری خوشنویسی
پیوند عرفانی در هنر خوشنویسی
استناد حضرت زهرا (س) به آیات قران در خطبه فدک
سوالات متداول بلیط تهران دبی علی بابا
انواع هوش مصنوعی را به همراه کاربرد هریک بشناسید
دوگانه جنگ و صلح در اسلام
آب و هوای فتحیه و بهترین زمان سفر به آن
کالری یک لیوان چای
کالری یک لیوان کاپوچینو چقدر است؟
خلاصه ای از زندگی مولانا
چگونه تعداد پروتونها، نوترونها و الکترونها را تشخیص دهیم؟
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
داستان های کوتاه از پیامبر اکرم (ص)
پیش شماره شهر های استان تهران
نحوه خواندن نماز والدین
چهار زن برگزیده عالم
زنگ اشغال برای برخی تماس گیرندگان
پیش شماره شهر های استان گیلان
داستان انار خواستن حضرت زهرا(س) از امام علی(ع)
خودفريبي
خوانندهاي که ته صدايي بيشتر نداشت، تمام روز در خانهاي چنگ مينواخت و آواز ميخواند. در و ديوار گچاندود خانه صداي او را چنان تقويت ميکرد که مرد خود را خوانندهاي تمام و کمال ميپنداشت. اين تصوّر باطل...
فقط يک تفاوت کوچک
خرگوشي از ميان بوتهها بيرون پريد. سگي سر در پي او گذاشت امّا از آنجا که سگي تندرو نبود، از خرگوش جا ماند. چوپاني که شاهد ماجرا بود، همچنانکه به او ميخنديد، گفت: «عجب، جانور به اين کوچکي از تو تندتر...
رشوهناپذير
دزدي شبرو تکّه ناني براي سگ خانه انداخت تا ببيند ميتواند با آن او را خاموش کند يا نه. سگ به او گفت: «اوو هو! ميخواهي دهان مرا ببندي تا صاحبم را خبر نکنم؟ خيلي در اشتباهي. وقتي تو اينطور ناگهان مهربان...
ابله در حسرت عقل
رقص ميمون در جمع جانوران، تأثير بسياري بر آنان گذاشت و از اينرو او را به پادشاهي خود برگزيدند. با انتخاب ميمون، حسادت روباه به جوش آمد. روباه ميمون را به نزديکي دامي که ميشناخت و قطعه گوشتي در
ريا
چوپاني عادت کرده بود برّههاي تازهزا و گوسفندهاي مرده را به سگ تنومندش بدهد. يک روز که گلّه وارد آغل ميشد، چوپان سگش را ديد که پيش بعضي از گوسفندهايش ميرود و با اشتياق آنها را در آغوش ميکشد.
بيعلاقه
الاغي و سگي که با هم همسفر شده بودند، کاغذي مهر و موم شده يافتند. الاغ کاغذ را برداشت و پس از شکستن مهر و گشودن آن در حالي که سگ گوش ميداد، شروع به خواندن کرد. تصادفاً نامه دربارهي کاه و جو و
وقتي تعقيب کننده بد ميآورد
سگي شکاري تصادفاً شيري را ديد و او را تعقيب کرد. امّا همينکه شير بهسوي او برگشت و شروع به غريدن کرد، ترسيد و پا به فرار گذاشت. روباهي او را ديد و به او گفت: «اي جانور بيخاصيّت، آخر تو که حتّي طاقت
نشان شرمندگي
سگي غافلگير، مردم را گاز ميگرفت. صاحب سگ براي خبر کردن مردم زنگولهاي به گردن او آويخت. پس از آن سگ در حالي که زنگولهاش را تکان ميداد، توي بازار ميگشت و خودنمايي ميکرد. روزي سگي پير به
واقعيّت و تصوير
سگي با تکه گوشتي در دهان، از رودخانهاي ميگذشت. او با ديدن عکس خودش در آب تصوّر کرد سگ ديگري را با تکه گوشت بزرگتري ميبيند. بنابراين تکه گوشتي را که در دهان داشت رها کرد و براي گرفتن تکه
فايدهي تجربه
سگي در جلوي خانهاي روستايي خوابيده بود که گرگي او را غافلگير کرد. چيزي نمانده بود گرگ يک لقمهي چپش کند که سگ از او خواهش کرد لحظهاي صبر کند. سگ به گرگ گفت: «الان من خيلي لاغر و استخواني