مسیر جاری :
یاد مادر از زبان فرزندان حضرت زهرا (سلام الله علیها)
اهمیت آموزش و یادگیری خوشنویسی
پیوند عرفانی در هنر خوشنویسی
استناد حضرت زهرا (س) به آیات قران در خطبه فدک
سوالات متداول بلیط تهران دبی علی بابا
انواع هوش مصنوعی را به همراه کاربرد هریک بشناسید
دوگانه جنگ و صلح در اسلام
آب و هوای فتحیه و بهترین زمان سفر به آن
کالری یک لیوان چای
کالری یک لیوان کاپوچینو چقدر است؟
خلاصه ای از زندگی مولانا
چگونه تعداد پروتونها، نوترونها و الکترونها را تشخیص دهیم؟
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
داستان های کوتاه از پیامبر اکرم (ص)
پیش شماره شهر های استان تهران
نحوه خواندن نماز والدین
چهار زن برگزیده عالم
زنگ اشغال برای برخی تماس گیرندگان
پیش شماره شهر های استان گیلان
داستان انار خواستن حضرت زهرا(س) از امام علی(ع)
پرچانهاي روي سر بخاري
مردي طوطياي خريد و به او اجازه داد تا به هر جاي خانه که ميخواهد، برود. طوطي که کاملاً دستآموز و رام بود، روزي روي سَربخاري پريد، همانجا نشست و با لحن دلنشيني شروع به پرچانگي کرد. گربهي خانگي
حقِّ پناه
روزي که داروَش پا به جهان گذاشت، پرستو، خطري را که پرندگان را تهديد ميکرد به آنها گوشزد کرد. او همهي آنها را گرد هم جمع کرد و از آنها خواست تا اگر ممکن است اين گياه را از دور تنهي درختان بلوط
کاچي بهتر از هيچي
بلبلي روي شاخهي درخت بلوطي نشسته بود و طبق عادت خود، نغمهسرايي ميکرد. بازي شکاري او را ديد و چون چيزي براي خوردن نيافته بود، شيرجهاي زد و او را از شاخهي درخت ربود. بلبل همچنان که تلاش
پرهاي عاريهاي
زئوس که تصميم گرفته بود پادشاهي براي پرندگان انتخاب کند، روزي را مشخص کرد تا در آن روز زيباترين پرنده را به اين مقام برگزيند. از اينرو همهي پرندگان براي آرايش خود به ساحل رودخانه رفتند. زاغچهاي که
از آنجا رانده، از اينجا مانده
زاغچهاي که از همنوعان خود کمي بزرگتر بود و به آنها به چشم حقارت نگاه ميکرد، پيش کلاغها رفت و اجازه خواست تا با آنها زندگي کند. امّا از آنجا که ظاهر زاغچه و صدايش با ظاهر و صداي کلاغها هماهنگ
اميد بيهوده
زاغچهاي گرسنه روي درخت انجيري فرود آمد امّا متوجّه شد که انجيرها هنوز نرسيدهاند. زاغچه به انتظار رسيدن انجيرها روي شاخهاي نشست. روباهي متوجّه او شد و ماجرا را از او پرسيد. روباه وقتي پاسخ زاغچه را
زاغچهاي که ميخواست عقاب باشد
عقابي از بالاي صخرهاي بلند به پايين شيرجه رفت و برّهاي را از ميان گلّه ربود. زاغچهاي که شاهد ماجرا بود، حسودياش شد و براي چشم و همچشمي با عقاب در حالي که به شدّت بال ميزد، خود را به پشت قوچي از
عهدشکني
کلاغي که به دامي گرفتار شده بود، به درگاه آپولون ناليد که اگر او را نجات دهد، به نيايش و پرستش او بپردازد. امّا وقتي حاجت او برآورده شد، به عهدهي که بسته بود، عمل نکرد. از قضا مدّتي بعد دوباره گرفتار...
پاداش محبّت
برزگري عقابي را در دام ديد. برزگر چنان تحت تأثير زيبايي پرنده قرار گرفت که او را از بند آزاد کرد. عقاب نيز به او نشان داد که پرندهاي قدرشناس است. يک روز که برزگر زير سايهي ديواري نيمهويران نشسته بود،...
سزاي خيانت
عقابي و روباهي مادّه با هم دوست شدند و براي آنکه آشنايي و دوستي خود را محکمتر کنند، تصميم گرفتند در نزديک هم زندگي کنند. عقاب بالاي درختي بلند آشيانه کرد و همانجا تخم گذاشت. روباه نيز در همان اطراف،...