مسیر جاری :
#محسن صالحی حاجی آبادی در راسخون
#محسن صالحی حاجی آبادی در مقالات
#محسن صالحی حاجی آبادی در فیلم و صوت
#محسن صالحی حاجی آبادی پرسش و پاسخ
#محسن صالحی حاجی آبادی در مشاوره
#محسن صالحی حاجی آبادی در خبر
#محسن صالحی حاجی آبادی در سبک زندگی
#محسن صالحی حاجی آبادی در مشاهیر
#محسن صالحی حاجی آبادی در احادیث
#محسن صالحی حاجی آبادی در ویژه نامه
پنج گوهر درخشان میراث فاطمی
لیفت سینه: جراحی جوانسازی و رفع افتادگی سینهها برای ظاهری جذاب
ترفند افزایش سرعت اینترنت تا 100 برابر
رزرو هتل پارس شیراز برای سفر خانوادگی
هتل بینالمللی کیش یا پارمیدا مشهد: مقایسه اقامت در دونقطه متفاوت
قیمت ایمپلنت کامل فک بالا و پایین
چطور بلیط های چارتر لحظه آخری را با بهترین قیمت پیدا کنیم؟
گیتار بیس یا گیتار الکتریک؛ یادگیری کدامیک آسانتر است؟
آشنایی با مشکلات و تعمیر سایبان برقی
تأثیر استفاده از کفش مناسب بر پیشگیری از آسیبهای اسکلتی
چهار زن برگزیده عالم
نحوه خواندن نماز والدین
داستان انار خواستن حضرت زهرا(س) از امام علی(ع)
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
زنگ اشغال برای برخی تماس گیرندگان
نماز استغاثه امام زمان (عج) را چگونه بخوانیم؟
اهل سنت چگونه نماز می خوانند؟
لیست کاملی از خدایان و الهههای یونانی
پیش شماره شهر های استان تهران
چگونه تعداد پروتونها، نوترونها و الکترونها را تشخیص دهیم؟
دوباره حاجی را کشتید
محسن صالحی حاجی آبادی داستان زیر را با موضوع دفاع مقدس نگاشته است.
خیالت راحت
یکی از خاطرات جالب رزمندگان عزیز در جبهه را محسن صالحی حاجی آبادی در قالب داستان «خیالت راحت» و با زبان طنز به رشته تحریر درآورده است.
چرا اکبر کاراته را بردی؟
محسن صالحی حاجی آّبادی داستان «چرا اکبر کاراته را بردی؟» با موضوع دفاع مقدس و خاطرات رزمندگان نوشته است.
به یه انگشت
«به یه انگشت» داستانی است از رزمندگان و سربازان ایران در طول هشت سال دفاع مقدس که محسن صالحی حاجی آبادی به رشته تحریر درآورده است.
خب درد داره امّا!
«خب درد داره امّا!» داستانی است از محسن صالحی حاجیآبادی که یکی از خاطرات رزمندگان دوران جنگ تحمیلی را بازگو می کند.
حاجی! من موجیام؟
- «یاحسین! یاعلی! یاابوالفضل! حاجی را کشتند! حاجی کجایی؟»
- «حاجی! چرا کشته شدی؟ ای خدا حاجی را کشتند!»
این کلمات را پشت سر هم، صادقی میگفت.
عجب قصهای شد
-«آهای جغلهها! بیایید براتون یه قصه بگم. یکی دیگه از اون قصههای شنیدنی، پاشید بیاید اینجا... بیاید پای یه قصه ی دروغ دیگه. میخوام یه قصهای براتون بگم که تو تاریخ ماندگار بشه!»