0
مسیر جاری :
مرد مسافر و جواهر فروش کودکان

مرد مسافر و جواهر فروش

... در روزگاران گذشته در یکی از شهرها چند نفر شکارچی به شکار کردن حیوانات جنگلی و صحرائی مشغول بودند و بدین طریق روزگار خود را می‌گذراندند. آنها بعضی از حیوانات را به خاطر گوشتشان صید می کردند و بعضی از...
حکایت بوزینگان و مرغ دلسوز کودکان

حکایت بوزینگان و مرغ دلسوز

... حکایت می‌کنند که در زمانهای قدیم، تعدادی از بوزینگان در کوهی مسکن گزیده بودند و در آنجا امرار معاش می‌کردند تا اینکه زمستان آمد و آنها همگی روزها را سپری می‌کردند ولی شبهای آنجا بسیار سرد بود و آنها...
زاهد و مکر دزدان کودکان

زاهد و مکر دزدان

گذشتگان روایت می‌کنند زاهدی در زمانهای دور زندگی می‌کرد که فردی بسیار عابد بود و به درگاه خدا بسیار زیاد نیایش می‌کرد، این زاهد، روزی، نذری کرده بود که اگر خواسته مورد نظرش برآورده شود، باید نذرش را ادا...
حکایت پهلوان بی تجربه کودکان

حکایت پهلوان بی تجربه

روزی روزگاری در یک شهر قدیمی و در یک منطقه خوش آب و هوا، مردی زندگی می‌کرد که پسر پهلوان و قوی پنجه ای داشت. این پسر نیرومند و پدرش زندگی نسبتاً فقیرانه ای داشتند و از مال دنیا بهره چندانی نبرده بودند...
بازرگان و دوستش کودکان

بازرگان و دوستش

... در شهری کوچک که مردمان خوب و باصفایی داشت و همه مردم از حال هم با خبر بودند و جویای احوال هم می‌شدند، بازرگانی زندگی می‌کرد که در صداقت و راستگویی زبانزد خاص و عام بود و در مواقع ضروری به همه کمک
کلاغ هوشمند کودکان

کلاغ هوشمند

... روایت کرده‌اند که در زمانهای بسیار دور در نزدیکیهای شهری بزرگ کوهی بود بسیار بلند که مرتفع که بر روی آن کوه صدها درخت تنومند و بزرگ و پرشاخ و برگ روییده بود و بر روی یکی از درختان پر شاخ و برگ و عظیم،...
شریک حیله‌گر و شریک ساده کودکان

شریک حیله‌گر و شریک ساده

... در زمانهای نه چندان دور، در یک شهر کوچک دو شریک که یکی حیله‌گر و زرنگ و دیگری بسیار ساده و بی آلایش بود زندگی می‌کردند.
مار و قورباغه کودکان

مار و قورباغه

... یکی بود، یکی نبود. در برکه‌ای که بسیار زیبا و با صفا بود قورباغه‌ای لانه داشت و در نزدیکی آن، ماری زندگی می‌کرد.
بوزینه و لاک پشت کودکان

بوزینه و لاک پشت

... یکی بود، یکی نبود. توی یک جنگل سرسبز و پر درخت، تعدادی بوزینه زندگی می‌کردند که پادشاه آنها، یک بوزینه پیر بود. پادشاه بوزینه ها بیشتر عمرش را به پادشاهی گذرانده و تجربیات بسیار زیادی کسب کرده بود.
حکایت زاهد و دیو و دزد کودکان

حکایت زاهد و دیو و دزد

... چنین حکایت می‌کنند که در زمانهای گذشته، زاهدی بود که بسیار عبادت می‌کرد و بیشتر عمر خود را مشغول عبادت و خواندن نماز بود. روزی از روزها این زاهد برای خریدن یک گاو از خانه بیرون رفت.