0
مسیر جاری :
من که هستم کودکان

من که هستم

چيستان هاي شهر ظهور اولين حرفم شروع مرتضي وعده ام را داد در قرآن خدا حرف دوّم،اوّلين حرف«ولي» نسبتي نزديک دارم با علي حرف سوم اولين حرف عزيز حرف چارم مثل دوّم هست نيز آخرين حرفم طلوع دولت است
شادي کودکان

شادي

مريم و مادرش از اتوبوس پياده شدند.سرِکوچه هنوز پسرک گل فروش ايستاده بود.مريم به مادرش گفت:«مامان!زهرا خانم چقدر از گل هاي نرگس خوشش آمد.» مادر گفت:«آره،زهرا خانم عاشق گل است.هم کلاسي هم که بوديم هميشه...
آويز هاي قشنگ با ني کودکان

آويز هاي قشنگ با ني

پس از مصرف نوشابه و يا. . . . ني هايي که مصرف شده دور نريزيد. شما مي توانيد از همان ني ها براي تهيه ي آويزهاي زيبايي استفاده کنيد. مقواي رنگي را به صورت گل يا دايره يا هر شکلي که شما دوست داريدببريد....
مهمان هاي عزيز کودکان

مهمان هاي عزيز

پيرمرد فقير روي سنگ کنار غار نشسته بود. دستش را سايبان کرده بود تا آفتاب داغ صورتش را نسوزاند. او سال هاي زيادي بود که در غاربالاي کوه زندگي مي کرد. نزديک کوه روستاي کوچکي بود؛اما پيرمرد آن جا هيچ دوست...
داد و مداد کودکان

داد و مداد

اين يکي «دال»با آن«دال» خندان و شاد و خوشحال مشغول بازي بودند توي زمين فوتبال «الف»که خيلي بد بود اين را از آن جدا کرد ميان«دال»ها ايستاد
شاعر بهار کودکان

شاعر بهار

زنبور با خودش گفت من شاعر بهارم تا بوي گل نباشد انگيزه اي ندارم با باغ بود فاميل با غنچه بود رو راست از بس که داشت هر روز با گل نشست و برخاست
روز مادر کودکان

روز مادر

من توي فکر هديه ام هديه براي مادرم گل هديه خوبي ست.....پس يک شاخه ميخک مي خرم مي گويم اين گل مال تو مامان خوب و خوش گلم حتما خوشش مي آيد او
يک چاه پرِ لبخند کودکان

يک چاه پرِ لبخند

مامان مي گويد:چه قشنگ. ولي چه بُز اخمويي!هستي بُز را پاک مي کند. يک کلاغ مي کشد،يک کلاغ سياه سياه،روي يک درخت بلند. نقاشي هستي،حالا همه چيز دارد:کوه،رودخانه، درخت ،کلاغ و خانه. از همين خانه هايي که دودکش...
فرشتگان اهل اين خانه را به خوبي مي شناسند کودکان

فرشتگان اهل اين خانه را به خوبي مي شناسند

اين روز ها همه قرآن مي خوانند.ماه رمضان آمده و در هر خانه اي صداي قرآن بلند است.در حديث آمده که وقتي ساکنان خانه اي مشغول خواندن قرآن مي شوند، مثل ستاره اي هستند که در زمين مي درخشند.فرشتگان خانه ها و...
عقاب کوچولو کودکان

عقاب کوچولو

1-کنار رود خانه درخت بلند زيبايي بود که دو عقاب بالاي آن داخل لانه ي شان نشسته بودند و انتظارمي کشيدند.يک تخم در حال شکستن بود.