0
مسیر جاری :
عارفانه

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 217

الهی چون یتیم بی پدر گریانم ف درمانده در دست خصمانم، خستهٔ گناهم و از خوزشتن بر تاوانم، خراب عمر و مفلس روزگار، من آنم. خداوندا فریاد رس که از نا کسی خود بفریادم.
عارفانه

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 216

الهی بقدر تو نادانم و سزای تو را ناتوانم در بیچارگی خود سرگردانم، روز بروز بر زیانم، چون منی چون بود چنانم، و از نگریستن در تاریکی بفغانم که بر هیچ چیز هست ما ندانند چشم بر روزی دارم که تو بمانی و من نمانم...
عارفانه

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 215

الهی ذکر تو بهرهٔ مشتاق است و روشنایی دیده و دولتی جان و آیین جهان یک ذرّه فزودن به دوستی از دو جهان است یک لحظه با دوست خوشتر از جان است پس یک نفس با دوست ملک جاودان است، عزیز آن بنده که سزاوار آنست این...
عارفانه

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 214

الهی تو به یاد خودی و من بیاد تو، تو بر خواست خودی و من بر نهاد تو : سر سروران بستهٔ دام تو دل دلبران دفتر نام تو بیک دم دو صد جان آزاد را کند بنده یک دانه از دام تو بسا...
عارفانه

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 213

الهی ای یادگار جانها و یاد رشتهٔ دلها، به فضل خود ما را یاد کن ف و بیاد لطفی ما را شاد کن.
عارفانه

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 212

الهی آن کرده را بر سر کوی بلا آوردی و بلا و مُصیبتها را بایشان نمودی، این یک گروه هزار قسم شدند همه روی از بلا برگردانیدند مگر یک گروه اندک که روی گردان نشدند و عاشق وار سر به کوی بلا نهادند و از بلا نیندیشیدند...
عارفانه

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 211

الهی نالیدن من در درد از بیم زوال آنست که او که از زخم دوست بنالد در مهر دوست نامرد است، ای جوان اگر زهرهٔ این کار داری قصد راه کن و شربت بلا نوش کن و دوست بر آن گواه دار اگر به عافیت به ناز دار سخن کوتاه...
عارفانه

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 210

الهی در ذات بی نظیری در صفات بی مانندی و گناهکاران را آمرزگاری و ایشانرا راز داری زیبا صنع و شیرین گفتاری دانای راز ها، عالم اسرار و معیوبان را خریداری، درمانده را دستگیر وبیچاره را دستیاری. ای...
عارفانه

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 209

الهی هر چه دادی نشان است و آیین فرداست و آنچه یافتیم پیغام است و خلعت بر جاست. خدایا نشانت بیقراری دل و غارت جان است و خلعت وصال در مُشاهدهٔ جلال. روزی که سر از پرده برون خواهی کرد دانم که...
عارفانه

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 208

الهی در دل دوستان تو نور عنایت پیداست و جانها در آرزوی وصال تو حیران و شیداست، چون تو مولا کراست ؟ و چون تو دوست کجاست ؟