مسیر جاری :
مي دوني 721 يعني چه؟ يعني بين 7 آسمان و 2 دنيا،1 را دوست دارم ، اونم تويي.
اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من
دل من داند و من دانم و دل داند و من
خاک...
رهرو آن نيست كه گه تند و گهي خسته رود... رهرو آنست كه آهسته و پيوسته رود.(سعدي)
یتیمان جز دو چشم تر ندارند
به غیر از خاک غم بر سر ندارند
چو مادر مرده...
نه چندان درشتي کن که از تو سير شوند و نه چندان نرمي که بر تو دلير گردند....
دلت شاد و لبت خندان بماند
برایت عمرجاویدان بماند
خدارا میدهم سوگند برعشق
هرآن...
من حسرت دیدار تو دارم به که گویم
از بهر تو من ابر بهارم به که گویم
غیر...
خوشا آنان که در بازار گیتی
خریدار وفا بودند و هستند
خوشا آنان که در راه...
نه چندان درشتي کن که از تو سير گردند و نه چندان نرمي کن که بر تو دلير شوند....
شتر اگر مرده هم باشد پوستش بار خره ! «ضرب المثل ايراني»
مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 247
الهی نظر خود بر ما مدام کن و ما را بر داشتهٔ خود نام کن و بوقت رفتن بر جان ما سلام کن.
مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 246
الهی آنچه بر سر ما آید بر سر کسی نیاید دیدهٔ که بنظارهٔ تو آید هرگز باز پس نیاید، اصل وصال دل است و باقی زحمت آب و گل
مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 245
الهی تو آنی که خود گفتی و چنانکه خود گفتی چنانی پس عضیم شانی و بزرگ احسانی، عزیز سلطانی، دیان ومهربانی هم نهانی و هم عیانی دیده را نهانی و جانرا عیانی من سزای تو ندانم و تو دانی.
مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 244
الهی گاهی که بخود می نگرم همه سوز و نیاز شوم و گاهی که با ا و نگرم همه راز و ناز شوم، چون بخود نگرم گویم :
پر آب دو دیده و بس آتش جگرم
بر باد دو دستم و پر از خاک سرم
چون باو نگرم گویم...
مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 243
الهی چون با خود نگرم و کردار خود بنم گویم از من زار تر کیست ؟ و چون با تو نگرم و خود را در بندگی تو بینم گویم از من بزرگوار تر کیست :
گاهی که به طینت خود افتد نظرم
گویم که من از هر چه در...
مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 242
الهی بود من بر من تاوان است، تو یک بار بود بر من تابان مصیبت من بر من گران است، تو آب خود بر من باران.
مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 241
الهی دوستدار از زبان خاموش است ولی حالش همه زبان است، و اگر جان در سر دوستی کرد شاید، که دوست را بجای جان است، غرق شده آب نه بیند که گرفتار آن است به روز چراغ نیفروزند که روز خود چراغ جهان است. خداوندا...
مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 240
الهی در دل دوستانت نور عنایت پیداست و جانها در آرزوی وصالت حیران و شیداست چون تو مولا کراست ؟ چون تو دوست کجاست ؟ هر چه دادی نشان است و آیین فرداست، آنچه یافتیم پیغام...
مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 239
الهی بقدر تو نادانم، سزای تو را ناتوانم، به بیچارگی خود سر گردانم و روزبروز در زیانم، چون منی چون بود ؟ چنانم و از نگریستن در تاریکی بفغانم که خود هستمان را بر هیچ دانم و چشم بر روزی دارم که تو مانی و...
مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 238
الهی این تن کان حسرت است و دل من مایهٔ درد و محنت، می نیارم گفت کاین هره چرا بهرهٔ من، نه دست رسد مرا بر کان چاره من.