مسیر جاری :
سیف فرغانی
دل در غم چون تو بيوفايي
دل در غم چون تو بيوفايي شاعر : سيف فرغاني در بستم و ميکشم جفايي دل در غم چون تو بيوفايي چون عمر نميکني وفايي عمرت خوانم از آنکه با کس هر لحظه به ديگريت رايي ...
سیف فرغانی
زهي خورشيد را داده رخ تو حسن و زيبايي
زهي خورشيد را داده رخ تو حسن و زيبايي شاعر : سيف فرغاني در لطف تو کس بر من نبندد گر تو بگشايي زهي خورشيد را داده رخ تو حسن و زيبايي تو بيزيور چنان خوبي که عالم را بيارايي...
سیف فرغانی
اگر خورشيد و مه نبود برين گردون مينايي
اگر خورشيد و مه نبود برين گردون مينايي شاعر : سيف فرغاني تو از رو پرده برگير و همي کن عالم آرايي اگر خورشيد و مه نبود برين گردون مينايي که در تو خيره ميماند چو من چشم تماشايي...
سیف فرغانی
اي شده حسن تو را پيشه جهان آرايي
اي شده حسن تو را پيشه جهان آرايي شاعر : سيف فرغاني عادت طبع من از وصف تو شکرخايي اي شده حسن تو را پيشه جهان آرايي روز را خيره شود چشم چو رخ بنمايي ماه را زرد شود روي...
سیف فرغانی
اي لب لعل تو را بنده بجان شيريني
اي لب لعل تو را بنده بجان شيريني شاعر : سيف فرغاني لب نگويم که شکر نيست بدان شيريني اي لب لعل تو را بنده بجان شيريني همچنان است که در آب روان شيريني نام لعل لب جان بخش...
سیف فرغانی
دوييي نيست من توام تو مني
دوييي نيست من توام تو مني شاعر : سيف فرغاني سيف فرغاني اندرين کوي است دوييي نيست من توام تو مني دي مرا گفت آن مه ختني با سگان همنشين ز بي وطني ما دو سر در يکي گريبانيم...
سیف فرغانی
ايا خلاصهي خوبان کراست در همه دنيي
ايا خلاصهي خوبان کراست در همه دنيي شاعر : سيف فرغاني چنين تني همگي جان و صورتي همه معني ايا خلاصهي خوبان کراست در همه دنيي که دل فروز چو ديني و دلرباي چو دنيي غم تو...
سیف فرغانی
کيست درين دور پير اهل معاني
کيست درين دور پير اهل معاني شاعر : سيف فرغاني آن که به هم جمع کرد عشق و جواني کيست درين دور پير اهل معاني راه بود بي شک از صور به معاني قربت معشوق از اهل عشق توان يافت...
سیف فرغانی
اي که تو جان جهاني و جهان جاني
اي که تو جان جهاني و جهان جاني شاعر : سيف فرغاني گر به جان و به جهانت بخرند ارزاني اي که تو جان جهاني و جهان جاني وصل تو لذت باقي ز جهان فاني عشق تو مژدهور جان به حيات...
سیف فرغانی
اي رخ تو شاه ملک دلبري
اي رخ تو شاه ملک دلبري شاعر : سيف فرغاني همچو شاهان کن رعيت پروري اي رخ تو شاه ملک دلبري شد ز شرم روي تو پنهان پري تا تو بر پشت زمين پيدا شدي سخت بيمعني بود صورتگري...