مسیر جاری :
اگر زینب نبود
سر نی در نینوا میماند، اگر زینب نبود کربلا در کربلا میماند، اگر زینب نبود چهره سرخ حقیقت بعد از آن طوفان رنگ پشت ابری از ریا میماند اگر زینب نبود
اگر بگذارند
عشق سر در قدم ماست اگر بگذارند عاشقان را سر سوداست اگر بگذارند ما و این کشتی طوفان زده موج بلا ساحل ما دل دریاست اگر بگذارند
اشکواره
خم شد گذاشت روی زمین گوشواره را تا قدری التیام دهد گوش پاره را آتش گرفته گوشه دامان کوچکش آبی نبود چاره کند این شراره را
از غدیر تا عاشورا
هرچند که سوگوار برمیگردد آشفته و بیقرار برمیگردد از دشت شکوفههای رقصان در باد این قافله از بهار برمیگردد
از تبار اسماعیل
شب بود و دشت کربلا در تشنه کامی آغوش خود را تا غروب آب بگشود چشمانش از خشکیدن باران سخن گفت آغاز فصل آتش و خون و عطش بود
ابرهای معجزه
هفتاد و دو پرنده تنها، هفتاد و دوپرندهی پرپر هفتاد و دو شقایق زخمی، هفتاد و دو شقایق بی سر صحرا سکوت، همهمه و غم، صحرا و گریههای دمادم درخیمههای آتش و اندوه، بانوی صبر، صبر مجسم
... برخاست
آزاده مرد از همه خواهشها، خود را رهیده یافت، رها برخاست عالم به احترام سزاوارش، از جایگاه خویش بهپا برخاست وقتی که مرگ سرخ مسلّم شد، در ذهن آن مقدس ربانی
يك اربعين براي تو گريان شدم حسين
يك اربعين براي تو گريان شدم حسين مانند گيسوي تو پريشان شدم حسين با چند قطره اشك دل من سبك نشد ابري شدم به پاي تو باران شدم حسين زلفي اگر كه ماند برايت سپيد شد
نام تو
شبي كه نام تو در باور زمين گل كرد كسي نگفت «چرا زخم ما چنين گل كرد» دوباره مزرعه كربلا شكوفا شد دوباره پينة دستان خوشهچين گل كرد ببين چگونه زني شيون از دلش جوشيد!
معجرت چه شد
از من مپرس زینب من معجرت چه شد با من بگو برادر زینب سرت چه شد از من مپرس از چه لبت خشک و زخمی است با من بگو که ساقی آب آورت چه شد از من مپرس رخت تنت از چه خاکی است