0
مسیر جاری :
نگاه کلان و جامع ادبیات دفاع مقدس

نگاه کلان و جامع

اول از پشت سر دیدمش، پیراهن تنش نبود مثل نیروهای آموزشی، نه پیراهن نه زیر پیراهن. شلواری پلنگی به پا داشت بدون جوراب و پوتین. بدنش سرخ سرخ شده بود. با تیر بغل گوش بچه ها می زد که روی آسفالت سینه خیز روند،...
مقاومت تا پای جان ادبیات دفاع مقدس

مقاومت تا پای جان

فرمانده گردان داد می زد: « شیمیایی، ماسک ها تونو بزنید» و می دوید. رفتیم توی یکی از سنگرهایی که تازه گرفته بودیم. حاج حسین آنجا بود.
فرمانده کار مکروه نباید بکند ادبیات دفاع مقدس

فرمانده کار مکروه نباید بکند

سیلی های حاج احمد شاید معروف ترین یادگارهای او باشد. راستش سیلی زدن به گوش افراد خاطی، شدیدترین تنبیه از طرف ایشان محسوب می شد. علاوه بر دشمنان که سیلی های سختی از حاجی خورده اند، دوستانی هم از نوازش او
نفوذ در قلب ها ادبیات دفاع مقدس

نفوذ در قلب ها

سربازی داشتیم که مسئول تدارکات یکان بود. دوره ی کوتاهی را در بهداری طی کرده بود و با کمک های اولیه آشنا بود. یک بار در حین حمل غذا متوجه می شود که به بازوی یکی از فرماندهان آتشبار ترکش خورده است. خود را...
نفوذ در عمق و شناسایی دقیق ادبیات دفاع مقدس

نفوذ در عمق و شناسایی دقیق

در همین کربلای پنج، توی 113 M با حاج نبی و چند نفر دیگر نشسته بودیم که گلوله ای خورد جلوی 113 M. حاج نبی و دو سه نفر دیگر زخمی شدند. حاج نبی گفت مومن باقری! دو تا گردان بردار و با حسین خرازی برو جلو. قرار
متانت و سعه ی صدر ادبیات دفاع مقدس

متانت و سعه ی صدر

مرحله ی دوم عملیات رمضان فرا رسید؛ قرار شد گردان ما با یکی از گردان های برادران ارتشی تلفیق گردیده و عملیات را به صورت مشترک انجام دهیم. این ابتکار که از مدت ها پیش شروع شده بود، هنوز خیلی جا نیفتاده بود...
خاکریز انحرافی ادبیات دفاع مقدس

خاکریز انحرافی

در کشاکش عملیات بدر، آماده ی فروپاشی پاسگاه شناوری از دشمن بودیم؛ پاسگاهی که در مسیر آبراه قرار داشت و برای تردد قایق های موتوری و نفرات اصلی و پشتیبانی، خطری جدی بود. نیروهای بعثی در حفظ آن پاسگاه پای
پختگی و رازداری ادبیات دفاع مقدس

پختگی و رازداری

قله ی 182 در اطراف شهر شوش از نظر نظامی موقعیت ویژه ای داشت. آقا حبیب بعد از عملیات فتح المبین مأمور تسخیر آن قله شد. چاره کار در این بود که وی به اتفاق نیروهایش تا حدی روی تپه ها حرکت کنند. ساعاتی از...
سخت کوش و مسئولیت پذیر ادبیات دفاع مقدس

سخت کوش و مسئولیت پذیر

همیشه آرزو می کرد که خداوند او و رزمندگان دیگر را در شرایط سخت امتحان کند. او می گفت: « شنیده ام که در صدر اسلام، به ویژه محاصره ی اقتصادی مسلمانان و زندگی پر مشقّتشان در « شعب ابی طالب» و یا کمبود مواد...
فرمانده ی بحران ها ادبیات دفاع مقدس

فرمانده ی بحران ها

اسحاق بسیار شکیبا بود و هیچگاه عصبانی نمی شد. اگر چیزی موجب عصبانیّت او می شد، به اتاقش می رفت و مدّتی را به خواندن قرآن یا کتاب می پرداخت. عصبانیّت او بسیار مقطعی بود. یک بار که قرار بود برای مدّت چهل...