مسیر جاری :
#تاریخ انقلاب اسلامی در راسخون
#تاریخ انقلاب اسلامی در مقالات
#تاریخ انقلاب اسلامی در فیلم و صوت
#تاریخ انقلاب اسلامی پرسش و پاسخ
#تاریخ انقلاب اسلامی در مشاوره
#تاریخ انقلاب اسلامی در خبر
#تاریخ انقلاب اسلامی در سبک زندگی
#تاریخ انقلاب اسلامی در مشاهیر
#تاریخ انقلاب اسلامی در احادیث
#تاریخ انقلاب اسلامی در ویژه نامه
دید فرهنگی و نظامی
گروه هشت نفری ما در محاصره ی تعدادی از افراد گروهک های ضد انقلاب قرار گرفته بود. همگی آماده ی شهادت شده بودیم. باران گلوله از هر سو می بارید. از سپیده ی صبح تا نُه صبح، جنگیده بودیم.ناگهان برادر جوانی...
فریب آواکس های آمریکایی
آمده بود که آمریکایی ها، با کمک رادارهای پرنده، تمام تحرکات زمینی ها را به عراق گزارش می کنند. تدبیر قرارگاه این بودکه توی سه، چهار منطقه، کامیون های چراغ روشن ببرند و برگردند. یعنی که نیروها را جا به...
مدیریت و ابتکار
در پیرانشهر و درمنطقه ی هنگ آباد، چندین روستا بودکه پس از انقلاب جولانگاه ضد انقلاب شده بود. جاده ی مواصلاتی وجود نداشت، امکان پاکسازی این روستا خیلی کم بود. برادران ارتشی نیز پس از چندین نوبت عملیات نتوانسته...
صداقت و تحلیل درست
مهمات و سلاحی را که بچه ها با نثار خونشان و با شهید شدنشان از عراقی ها با غنیمت می گرفتند و از درون تانک ها به دست می آوردند؛ گاه به دست منافقین می افتاد. شیخ شریف خیلی ناراحت و عصبانی شد و گفت: «اینها...
عکس بنی صدر را پاره کرد
پایین ایوان کنار حصار خانه مشغول پختن نان بودم، کنارم نشسته بود، آهی از ته دل برآورد و گفت: «کاش می توانستم تمام مایحتاج و نیاز خانه را برآورده کنم تا تو بدون هیچ زحمت و رنج هم چون شاهزادگان زندگی کنی!»
همیشه اوّل اطلاعات جمع می کنیم
در اوج ناامنی های کردستان، خبر رسیده بود که ضد انقلاب، نیروهایش را در منطقه ی اورامان افزایش داده و دست به تحرکاتی زده است. رستگار پناه - فرمانده ی قرارگاه شهید شهرام فر- دستور داد تا برای مقابله با دشمن،...
همیشه اوّل اطلاعات جمع می کنیم
در اوج ناامنی های کردستان، خبر رسیده بود که ضد انقلاب، نیروهایش را در منطقه ی اورامان افزایش داده و دست به تحرکاتی زده است. رستگار پناه - فرمانده ی قرارگاه شهید شهرام فر- دستور داد تا برای مقابله با دشمن،...
یک شبه پرونده ی منافقین بسته شد
از جلوی پاسگاه عراقی ها، نمی شد عبور کرد، مگر خمیده و رکوع رفته. آفتاب که زد، همه کپ کردند و خوابیدند کنار جاده. «حاج رضا» خودش آمد. راست و مستقیم با هیبتی دیدنی. بچه ها روحیه گرفتند. بلند شدند و حمله...
اسیر اسلام
سال پنجاه و هشت. محافظ آقای «آخوندی» بودم. مسئول آموزش اسلحه بود. یک روز در تربیت معلم خواهران، کلاس اسلحه شناسی گذاشته بودند و آقای آخوندی، مشغول درس دادن بود. من هم جلوی در کلاس، نگهبانی می دادم. یک...
کوبنده تر از خون من
در واپسین ماه های عمر رژیم شاه، چماق به دست های مزدور و سر سپرده ی رژیم ستم پیشه برای ستیز با انقلابیون و اخلال در روند رو به رشد نهضت امام خمینی برنامه ریزی می کردند و گاه گاه با یورش وحشیانه ی خویش،...