مسیر جاری :
دوش پيري يافتم در گوشهي ميخانهئي
دوش پيري يافتم در گوشهي ميخانهئي شاعر : خواجوي کرماني در کشيده از شراب نيستي پيمانهئي دوش پيري يافتم در گوشهي ميخانهئي ور خرد داري مکن انکار هر ديوانهئي گفت درمستان...
آتش اندر آب هرگز ديدهئي
آتش اندر آب هرگز ديدهئي شاعر : خواجوي کرماني عنبر اندر تاب هرگز ديدهئي آتش اندر آب هرگز ديدهئي پسته و عناب هرگز ديدهئي چون دهان بر لعل شورانگيز او شام بر مهتاب...
ديشب اي باد صبا گوئي که جائي بودهئي
ديشب اي باد صبا گوئي که جائي بودهئي شاعر : خواجوي کرماني پاي بند چين زلف دلگشائي بودهئي ديشب اي باد صبا گوئي که جائي بودهئي چون چمن پيراي باغ آشنائي بودهئي آشنايانرا...
اين چه بويست اي صبا از مرغزار آوردهئي
اين چه بويست اي صبا از مرغزار آوردهئي شاعر : خواجوي کرماني مرحبا کارام جان مرغ زار آوردهئي اين چه بويست اي صبا از مرغزار آوردهئي نکتهي از روضهي دارالقرار آوردهئي ...
از لب شيرين چون شکر نبات آوردهئي
از لب شيرين چون شکر نبات آوردهئي شاعر : خواجوي کرماني وز حبش بر خسرو خاور برات آوردهئي از لب شيرين چون شکر نبات آوردهئي از پي نسخ بتان سومنات آوردهئي بت پرستانرا...
گرد ماه از مشک چنبر کردهئي
گرد ماه از مشک چنبر کردهئي شاعر : خواجوي کرماني ماه را از مشک زيور کردهئي گرد ماه از مشک چنبر کردهئي سايبان مهر انور کردهئي شام شبگون قمر فرساي را شمع کافوري ز...
از مشک سوده دام بر آتش نهادهئي
از مشک سوده دام بر آتش نهادهئي شاعر : خواجوي کرماني يا جعد مشک فام بر آتش نهادهئي از مشک سوده دام بر آتش نهادهئي بر طرف دانه دام بر آتش نهادهئي زلفت بر آب شست فکندست...
من کيم زاري نزار افتادهئي
من کيم زاري نزار افتادهئي شاعر : خواجوي کرماني پر غمي بيغمگسار افتادهئي من کيم زاري نزار افتادهئي مستمندي سوگوار افتادهئي دردمندي رنج ضايع کردهئي بيقريني بيقرار...
اي ترک پريچهره بدين سلسله موئي
اي ترک پريچهره بدين سلسله موئي شاعر : خواجوي کرماني شرطست که دست از من ديوانه بشوئي اي ترک پريچهره بدين سلسله موئي سريست در اوصاف تو بيرون ز نکوئي بر روي نکو اين همه...
برخيز که بنشيند فرياد ز هر سوئي
برخيز که بنشيند فرياد ز هر سوئي شاعر : خواجوي کرماني زان پيش که برخيزد صد فتنه ز هر کوئي برخيز که بنشيند فرياد ز هر سوئي ور ني به چه کار آيد گل بي رخ گلروئي در باغ بتم...