مسیر جاری :
الا اي نوگل رعنا که رشک شاخ شمشادي
نگارين نخل موزوني همايون سرو آزادي الا اي نوگل رعنا که رشک شاخ شمشادي
کمان ابرو ترا صيدم که در صيادي استادي به صيد خاطرم هر لحظه صيادي کمين گيرد
الا اي خسرو شيرين که خود بيتيشه فرهادي چه شورانگيز...
قمار عاشقان بردي ندارد از نداران پرس
کس از دور فلک دستي نبرد از بدبياران پرس قمار عاشقان بردي ندارد از نداران پرس
شب بدمستي و صبح خمار از ميگساران پرس جوانيها رجزخواني و پيريها پشيماني است
سر ياري ندارد روزگار از داغ ياران پرس قراري...
تا دهن بستهام از نوش لبان ميبرم آزار
من اگر روزه بگيرم رطب آيد سر بازار تا دهن بستهام از نوش لبان ميبرم آزار
وقتي اين در بگشايد که گلي نيست به گلزار تا بهار است دري از قفس من نگشايد
که حريفان همه زار از من و من از همه بيزار هرگز اين...
شب همه بي تو کار من شکوه به ماه کردنست
روز ستاره تا سحر تيره به آه کردنست شب همه بي تو کار من شکوه به ماه کردنست
حاشيه رفتنم دگر نامه سياه کردنست متن خبر که يک قلم بيتو سياه شد جهان
اينهم از آب و آينه خواهش ماه کردنست چون تو نه در مقابلي...
خراب از باد پائيز خمارانگيز تهرانم
خمار آن بهار شوخ و شهر آشوب شمرانم خراب از باد پائيز خمارانگيز تهرانم
گرفته در دماغي خسته چون خوابي پريشانم خدايا خاطرات سرکش يک عمر شيدايي
خدايا اين شبآويزان چه ميخواهند از جانم خيال رفتگان شب...
شهریار مُلک سخن
بیگمان با شنیدن این بیت زیبا، همگان به یاد مرحوم، شادروان محمد حسین بهجت تبریزی، معروف به «شهریار»، این ترک پارسی گوی زمانمان میافتند که با کلامی دلنشین و اشعاری نغز، روح و روان همه علاقهمندان شعر فارسی...
سیمرغ سهند (2)
در ایمان و معرفت و اعتقاد استاد شهریار به قرآن كریم همین بس كه ثلث آنرا به خط زیباى نسخ تحریر كرده و درباره همنشینى با این كتاب چنین مىگوید:
«از كودكى با دو كتاب انس گرفتم، قرآن مجید و دیوان خواجه...
سیمرغ سهند (1)
مقاله حاضر كه در مورد سیّدمحمّد حسین بهجت تبریزى متخلص به شهریار مىباشد در چهار موضوع تهیه شده است:
1. زندگىنامه؛ 2. تجلى ایمان و معرفت بر دفتر شعر و حیات شهریار؛ 3. شهریار و رویدادهاى اجتماعى و 4....
شمعي فروخت چهره که پروانهي تو بود
عقلي دريد پرده که ديوانهي تو بود شمعي فروخت چهره که پروانهي تو بود
خود جرعه نوش گردش پيمانهي تو بود خم فلک که چون مه و مهرش پيالههاست
تابود خود سبو کش ميخانهي تو بود پيرخرد که منع جوانان کند...
در وصل هم ز عشق تو اي گل در آتشم
عاشق نميشوي که ببيني چه ميکشم در وصل هم ز عشق تو اي گل در آتشم
بيچاره من که ساخته از آب و آتشم با عقل آب عشق به يک جو نميرود
صبحست و سيل اشک به خون شسته بالشم ديشب سرم به بالش ناز وصال و باز...