به مرگ چاره نجستم که در جهان مانم
به عشق زنده شدم تا که جاودان مانم به مرگ چاره نجستم که در جهان مانم به عشق زنده شوم جاودان به جان مانم چو مردم از تن و جان وارهاندم از زندان...
سه‌شنبه، 8 دی 1388
نه عقلي و نه ادراکي و من خود خاک و خاشاکي
چه گويم با تو کز عزت وراي عقل و ادراکي نه عقلي و نه ادراکي و من خود خاک و خاشاکي چه نسبت نور پاکي را به چون من خاک ناپاکي نه مشکاتم که مصباح...
سه‌شنبه، 8 دی 1388
باز شد روزني از گلشن شيراز به من
ميکشد نرگس و نارنج سري باز به من باز شد روزني از گلشن شيراز به من جاي آن را که چنان سرو کند ناز به من سروناز ارم از دور به من کرد سلام کو...
سه‌شنبه، 8 دی 1388
اي کعبه دري باز بر وي دل ما کن
وي قبله دل و ديده‌ي ما قبله نما کن اي کعبه دري باز بر وي دل ما کن وانگاه يکي جلوه در آئينه‌ي ما کن از سينه‌ي ما سوختگان آينه‌اي ساز اين...
سه‌شنبه، 8 دی 1388
به اختيار گرو برد چشم يار از من
که دور از او ببرد گريه اختيار از من به اختيار گرو برد چشم يار از من بهشت و هر چه در او از شما و يار از من به روز حشر اگر اختيار با ما بود...
سه‌شنبه، 8 دی 1388
سنين عمر به هفتاد ميرسد ما را
خداي من که به فرياد ميرسد ما را سنين عمر به هفتاد ميرسد ما را دگر چه فايده از ياد ميرسد ما را گرفتم آنکه جهاني به ياد ما بودند فسانه نيست...
سه‌شنبه، 8 دی 1388
هر دم چو توپ مي‌زندم پشت پاي واي
کس پيش پاي طفل نيفتد که واي واي هر دم چو توپ مي‌زندم پشت پاي واي بيگانه گشتي اي مه ديرآشناي واي دير آشناتر از تونديم ولي چه سود تا سرکنم...
سه‌شنبه، 8 دی 1388
هر سحر ياد کز آن زلف و بناگوش کنيم
روز خود با شب غم دست در آغوش کنيم هر سحر ياد کز آن زلف و بناگوش کنيم همه آفاق در اوصاف تو مدهوش کنيم بلبلانيم که گر لب بگشائيم اي گل داستان...
سه‌شنبه، 8 دی 1388
به خاک من گذري کن چو گل گريبان چاک
که من چو لاله به داغ تو خفته‌ام در خاک به خاک من گذري کن چو گل گريبان چاک شهيد عشق چرا خود کفن نسازد چاک چو لاله در چمن آمد به پرچمي خونين...
سه‌شنبه، 8 دی 1388
کنون که فتنه فرا رفت و فرصتست اي دوست
بيا که نوبت انس است و الفتست اي دوست کنون که فتنه فرا رفت و فرصتست اي دوست ز بسکه باغ طبيعت پرآفتست اي دوست دلم به حال گل و سرو و لاله مي‌سوزد...
سه‌شنبه، 8 دی 1388
باز شد روزني از گلشن شيراز به من
ميکشد نرگس و نارنج سري باز به من باز شد روزني از گلشن شيراز به من جاي آن را که چنان سرو کند ناز به من سروناز ارم از دور به من کرد سلام کو...
سه‌شنبه، 8 دی 1388
نوجوانان وطن بستر به خاک و خون گرفتند
تا که در بر شاهد آزادي و قانون گرفتند نوجوانان وطن بستر به خاک و خون گرفتند يا درفش سرخ بر سر، انقلابيون گرفتند لاله از خاک جوانان مي‌دمد...
سه‌شنبه، 8 دی 1388
شباب عمر عجب با شتاب مي گذرد
بدين شتاب خدايا شباب مي گذرد شباب عمر عجب با شتاب مي گذرد شتاب کن که جهان با شتاب مي‌گذرد شباب و شاهد و گل مغتنم بود ساقي نشسته‌ام لب جوئي...
سه‌شنبه، 8 دی 1388
برداشت پرده شمعم و پروانه پرگرفت
بازار شوق پردگيان باز درگرفت برداشت پرده شمعم و پروانه پرگرفت ابري به هم برآمد و ماهي به برگرفت شمع طرب شکفت در آغوش اشک و آه سر بي‌خبر...
سه‌شنبه، 8 دی 1388
سبوکشان که به ظلمات عشق خضر رهند
ز جوي آب بقا هم به چابکي بجهند سبوکشان که به ظلمات عشق خضر رهند که جلوه‌گاه جلال و جمال پادشهند جلا و جوهر اين بوالعجب گدايان بين که خرقه‌ها...
سه‌شنبه، 8 دی 1388
اي آفتاب هاله‌اي از روي ماه تو
مه برلب افق لبه‌اي از کلاه تو اي آفتاب هاله‌اي از روي ماه تو شمع شبي سياهم و چشمم به راه تو لرزنده چون کواکب گاه سپيده دم خورشيد و مه سري...
سه‌شنبه، 8 دی 1388
خوابم آشفت و سرخفته به دامان آمد
خواب ديدم که خيال تو به مهمان آمد خوابم آشفت و سرخفته به دامان آمد گنجي از نو به سراغ دل ويران آمد گوئي از نقد شبابم به شب قدر و برات مردمي...
سه‌شنبه، 8 دی 1388
بهار آمد که بازم گل به باغ و بوستان خواند
به گوشم ناله‌ي بلبل هزاران داستان خواند بهار آمد که بازم گل به باغ و بوستان خواند دگر سازش غم‌انگيز است و آواز خزان خواند به مرغان بهاري...
سه‌شنبه، 8 دی 1388
يا رب مباد کز پا جانان من بيفتد
درد و بلاي او کاش بر جان من بيفتد يا رب مباد کز پا جانان من بيفتد درد آن بود که از پا درمان من بيفتد من چون ز پا بيفتم درمان درد من اوست...
سه‌شنبه، 8 دی 1388
گر من از عشق غزالي غزلي ساخته‌ام
شيوه‌ي تازه‌اي از مبتذلي ساخته‌ام گر من از عشق غزالي غزلي ساخته‌ام چون نگاهش غزل بي‌بدلي ساخته‌ام گر چو چشمش به سپيدي زده‌ام نقش سياه با...
سه‌شنبه، 8 دی 1388