بي‌تو اي دل نکند لاله به بار آمده باشد
ما در اين گوشه زندان و بهار آمده باشد بي‌تو اي دل نکند لاله به بار آمده باشد چه بهاري که گلش همدم خار آمده باشد چه گلي گر نخروشد به شبش بلبل...
سه‌شنبه، 8 دی 1388
شب گذشته شتابان به رهگذار تو بودم
به جلد رهگذر اما در انتظار تو بودم شب گذشته شتابان به رهگذار تو بودم خمار و سست ولي سخت بي‌قرار تو بودم نسيم زلف تو پيچيده بود در سر و مغزم...
سه‌شنبه، 8 دی 1388
اين همه جلوه و در پرده نهاني گل من
وين همه پرده و از جلوه عياني گل من اين همه جلوه و در پرده نهاني گل من و آن ندانيم که خود چيست تو آني گل من آن تجلي که به عشق است و جلالست...
سه‌شنبه، 8 دی 1388
کاش پيوسته گل و سبزه و صحرا باشد
گلرخان را سر گلگشت و تماشا باشد کاش پيوسته گل و سبزه و صحرا باشد بلبل شيفته، شوريده و شيدا باشد زلف دوشيزه‌ي گل باشد و غماز نسيم هر که...
سه‌شنبه، 8 دی 1388
اي چشم خمارين که کشد سرمه خوابت
وي جام بلورين که خورد باده‌ي نابت اي چشم خمارين که کشد سرمه خوابت از خواب برآرم که نبينند به خوابت خواهم همه شب خلق به ناليدن شبگير يارب...
سه‌شنبه، 8 دی 1388
اي صبا با توچه گفتند که خاموش شدي
چه شرابي به تو دادند که مدهوش شدي اي صبا با توچه گفتند که خاموش شدي چه بلا رفت که خاکستر خاموش شدي تو که آتشکده‌ي عشق و محبت بودي که خود...
سه‌شنبه، 8 دی 1388
ماهم که هاله‌اي به رخ از دود آهش است
دائم گرفته چون دل من روي ماهش است ماهم که هاله‌اي به رخ از دود آهش است شرح خزان دل به زبان نگاهش است ديگر نگاه، وصف بهاري نمي‌کند آورده...
سه‌شنبه، 8 دی 1388
تو هم به شعشعه وقتي به شهر تبريز آي
که شهريار ز شوق و طرب کني لبريز تو هم به شعشعه وقتي به شهر تبريز آي بيا که طعنه به شيراز ميزند تبريز شب است و باغ گلستان خزان رياخيز ستاره،...
سه‌شنبه، 8 دی 1388
اي چشم خمارين، تو و افسانه‌ي نازت
وي زلف کمندين من و شبهاي درازت اي چشم خمارين، تو و افسانه‌ي نازت با اشک غم و زمزمه‌ي راز و نيازت شبها منم و چشمک محزون ثريا بنشين و به...
سه‌شنبه، 8 دی 1388
سايه جان رفتني‌استيم بمانيم که چه
زنده باشيم و همه روضه بخوانيم که چه سايه جان رفتني‌استيم بمانيم که چه اين همه درس بخوانيم و ندانيم که چه درس اين زندگي از بهر ندانستن ماست...
سه‌شنبه، 8 دی 1388
در بهاران سري از خاک برون آوردن
خنده‌اي کردن و از باد خزان افسردن در بهاران سري از خاک برون آوردن پس دريغ اي گل رعنا غم دنيا خوردن همه اين است نصيبي که حياتش نامي کز پيش...
سه‌شنبه، 8 دی 1388
رفتم و بيشم نبود روي اقامت
وعده‌ي ديدار گو بمان به قيامت رفتم و بيشم نبود روي اقامت يک نظرم جلوه‌کن بدان قد و قامت گر تو قيامت به وعده دور نخواهي در خم محراب ابروان...
سه‌شنبه، 8 دی 1388
هيچ آفريده‌ئي به جمال فريده نيست
اين لطف و اين عفاف به هيچ آفريده نيست هيچ آفريده‌ئي به جمال فريده نيست فرد و فريد هست و ليکن فريده نيست آن سروناز هم که به باغ ارم در است...
سه‌شنبه، 8 دی 1388
شب به هم درشکند زلف چليپائي را
صبحدم سردهد انفاس مسيحائي را شب به هم درشکند زلف چليپائي را موسي دل طلب و سينه‌ي سينائي را گر از آن طور تجلي به چراغي برسي اشک سيمين طلبي...
سه‌شنبه، 8 دی 1388
اي ماه شب دريا اي چشمه‌ي زيبائي
يک چشمه و صد دريا فري و فريبائي اي ماه شب دريا اي چشمه‌ي زيبائي در پرده نه زيبنده است با آنهمه زيبائي من زشتم و زنداني اما مه رخشنده غوغاي...
سه‌شنبه، 8 دی 1388
فريب رهزن ديو و پري تو چون نخوري
که راه آدم و حوا زده است ديو و پري فريب رهزن ديو و پري تو چون نخوري ولي سپيده‌دمان ميرسد پرده‌دري به پرده‌داري شب بود عيب ما پنهان برون...
سه‌شنبه، 8 دی 1388
ندار عشقم و با دل سر قمارم نيست
که تاب و طاقت آن مستي و خمارم نيست ندار عشقم و با دل سر قمارم نيست که دست بردي از اين بخت بدبيارم نيست دگر قمار محبت نمي‌برد دل من به غير...
سه‌شنبه، 8 دی 1388
خوشست پيري اگر مانده بود جان جواني
ولي ز بخت بد از من نه جسم ماند و نه جاني خوشست پيري اگر مانده بود جان جواني کزان کرانه بهاري گذشت يا که خزاني چو من به کنج رياضت خزيده را...
سه‌شنبه، 8 دی 1388
بلبل عشقم و از آن گل خندان گويم
سخن از آن گل خندان به سخندان گويم بلبل عشقم و از آن گل خندان گويم غزل خود به غزالان غزلخوان گويم غزل‌آموز غزالانم و با ناي شبان که پريشان...
سه‌شنبه، 8 دی 1388
اگر چه رند و خراب و گداي خانه به دوشم
گدائي در عشقت به سلطنت نفروشم اگر چه رند و خراب و گداي خانه به دوشم توئي که چشمه‌ي نوشي من از تو چشم نپوشم اگر چه چهره به پشت هزار پرده بپوشي...
سه‌شنبه، 8 دی 1388