تا که از طارم ميخانه نشان خواهد بود
طاق ابروي توام قبله‌ي جان خواهد بود تا که از طارم ميخانه نشان خواهد بود سر ما خاک در دردکشان خواهد بود سرکشان را چو به صاف سرخم دستي نيست...
چهارشنبه، 25 آذر 1388
دستي که گاه خنده بن خال مي‌بري
اي شوخ سنگدل دلم از حال مي‌بري دستي که گاه خنده بن خال مي‌بري دست از حريف خويش بدان خال مي‌بري هر کس به نرد حسن تو زد باخت پس بگو زان خال...
چهارشنبه، 25 آذر 1388
آتشي زد شب هجرم به دل و جان که مپرس
آن‌چنان سوخم از آتش هجران که مپرس آتشي زد شب هجرم به دل و جان که مپرس آشنايا گله دارم ز تو چندان که مپرس گله‌ئي کردم و از يک گله بيگانه شدي...
چهارشنبه، 25 آذر 1388
طبعم از لعل تو آموخت در افشانيها
اي رخت چشمه‌ي خورشيد درخشانيها طبعم از لعل تو آموخت در افشانيها تا نسيمت بنوازد به گل افشانيها سرو من صبح بهار است به طرف چمن آي چشم خورشيد...
چهارشنبه، 25 آذر 1388
تا کي در انتظار گذاري به زاريم
باز آي بعد از اينهمه چشم انتظاريم تا کي در انتظار گذاري به زاريم جان سوز بود شرح سيه روزگاريم ديشب به ياد زلف تو در پرده‌هاي ساز ديشب که...
چهارشنبه، 25 آذر 1388
بار ديگر گر فرود آرد سري با ما جواني
داستانها دارم از بيداد پيري با جواني بار ديگر گر فرود آرد سري با ما جواني من چرا از دل نگويم وا جواني وا جواني وا عزيزا گوئي آخر گر عزيزت...
چهارشنبه، 25 آذر 1388
ماها تو سفر کردي و شب ماند و سياهي
نه مرغ شب از ناله‌ي من خفت و نه ماهي ماها تو سفر کردي و شب ماند و سياهي کز بعد مسافر نفرستند سياهي شد آه منت بدرقه‌ي راه و خطا شد سازم...
چهارشنبه، 25 آذر 1388
نه وصلت ديده بودم کاشکي اي گل نه هجرانت
که جانم در جواني سوخت اي جانم به قربانت نه وصلت ديده بودم کاشکي اي گل نه هجرانت چقدر آخر تحمل بلکه يادت رفته پيمانت تحمل گفتي و من هم که...
چهارشنبه، 25 آذر 1388
اي جگر گوشه کيست دمسازت
اي جگر گوشه کيست دمسازت
چهارشنبه، 25 آذر 1388
به توديع توجان ميخواهد از تن شد جدا حافظ
به جان کندن وداعت مي کنم حافظ خداحافظ به توديع توجان ميخواهد از تن شد جدا حافظ که حق چون تو استادي نخواهد شد ادا حافظ ثنا خوان توام تا زنده‌ام...
چهارشنبه، 25 آذر 1388
يا رب آن يوسف گم‌گشته به من بازرسان
تا طربخانه کني بيت حزن بازرسان يا رب آن يوسف گم‌گشته به من بازرسان اين زمان يوسف من نيز به من بازرسان اي خدايي که به يعقوب رساندي يوسف يارب...
چهارشنبه، 25 آذر 1388
مهتاب و سرشکي به‌هم آميخته بوديم
خوش رويهم آن شب من و مه ريخته بوديم مهتاب و سرشکي به‌هم آميخته بوديم خوش آتش و آبي به هم آميخته بوديم دور از لب شيرين تو چون شمع سيه روز...
چهارشنبه، 25 آذر 1388
لبت تا در شکفتن لاله‌ي سيراب را ماند
دلم در بيقراري چشمه‌ي مهتاب را ماند لبت تا در شکفتن لاله‌ي سيراب را ماند به شبهاي دل تاريک من مهتاب را ماند گهي کز روزن چشمم فرو تابد جمال...
چهارشنبه، 25 آذر 1388
منم که شعر و تغزل پناهگاه منست
چنانکه قول و غزل نيز در پناه منست منم که شعر و تغزل پناهگاه منست که اين وظيفه محول به اشک و آه منست صفاي گلشن دلها به ابر و باران نيست اگر...
چهارشنبه، 25 آذر 1388
چو آفتاب به شمشير شعله برخيزد
سپاه شب به هزيمت چو دود بگريزد چو آفتاب به شمشير شعله برخيزد همه جواهر انجم به پاي او ريزد عروس خاوري از پرده برنيامده چرخ که طوق سازد...
چهارشنبه، 25 آذر 1388
ماندم به چمن شب شد و مهتاب برآمد
سيماي شب آغشته به سيماب برآمد ماندم به چمن شب شد و مهتاب برآمد قنديل مه‌آويزه‌ي محراب برآمد آويخت چراغ فلک از طارم نيلي ياد از توام اي...
چهارشنبه، 25 آذر 1388
تا چشم دل به طلعت آن ماه‌منظر است
طالع مگو که چشمه‌ي خورشيد خاورست تا چشم دل به طلعت آن ماه‌منظر است آنرا که شور عشق به سر نيست کافر است کافر نه‌ايم و بر سرمان شور عاشقي است...
چهارشنبه، 25 آذر 1388
زلف او برده قرار خاطر از من يادگاري
من هم از آن زلف دارم يادگاري بيقراري زلف او برده قرار خاطر از من يادگاري حاليا پامالم از دست پريشان روزگاري روزگاري دست در زلف پريشان توام...
چهارشنبه، 25 آذر 1388
فرخا از تو دلم ساخته با ياد هنوز
خبر از کوي تو مي‌آوردم باد هنوز فرخا از تو دلم ساخته با ياد هنوز پيرم و از تو همان ساخته با ياد هنوز در جواني همه با ياد تو دلخوش بودم لب...
چهارشنبه، 25 آذر 1388
زين همرهان همراز من تنها توئي تنها بيا
باشد که در کام صدف گوهر شوي يکتا بيا زين همرهان همراز من تنها توئي تنها بيا اي اشک چشم آسمان در دامن دريا بيا يارب که از دريا دلي خود گوهر...
چهارشنبه، 25 آذر 1388