زلف او برده قرار خاطر از من يادگاري

من هم از آن زلف دارم يادگاري بيقراري زلف او برده قرار خاطر از من يادگاري حاليا پامالم از دست پريشان روزگاري روزگاري دست در زلف پريشان توام بود ماه من در چشم من بين شيوه شب زنده‌داري چشم پروين فلک...
چهارشنبه، 25 آذر 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
زلف او برده قرار خاطر از من يادگاري
زلف او برده قرار خاطر از من يادگاري
زلف او برده قرار خاطر از من يادگاري

شاعر : شهريار

من هم از آن زلف دارم يادگاري بيقراري زلف او برده قرار خاطر از من يادگاري
حاليا پامالم از دست پريشان روزگاري روزگاري دست در زلف پريشان توام بود
ماه من در چشم من بين شيوه شب زنده‌داري چشم پروين فلک از آفتابي خيره گردد
آهوي چشم تو اي آهوي از مردم فراري خود چو آهو گشتم از مردم فراري تاکنم رام
بر سر بالين من جنگ است با چشم انتظاري گر نمي‌آئي بميرم زانکه مرگ بي‌امان را
طره مشکين پريشان کن به رسم سوگواري خونبهائي کز تو خواهم گر به خاک من گذشتي
غير من کس را در اين کشور نشايد شهرياري شهرياري غزل شايسته‌ي من باشد و بس


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط