از غم جدا مشو که غنا مي‌دهد به دل
اما چه غم غمي که خدا مي‌دهد به دل از غم جدا مشو که غنا مي‌دهد به دل از اشک چشم نشو و نما مي‌دهد به دل گريان فرشته‌ايست که در سينه‌هاي تنگ...
سه‌شنبه، 24 آذر 1388
ديدمت دورنماي در و بام اي شيراز
سرم آمد به بر سينه، سلام اي شيراز ديدمت دورنماي در و بام اي شيراز که پس انداخته‌ايم اينهمه وام اي شيراز وامداريم سرافکنده ز خجلت در پيش ورنه...
سه‌شنبه، 24 آذر 1388
نوشتم اين غزل نغز با سواد دو ديده
که بلکه رام غزل گردي اي غزال رميده نوشتم اين غزل نغز با سواد دو ديده سپيد کرد مرا ديده تا دميد سپيده سياهي شب هجر و اميد صبح سعادت برو...
سه‌شنبه، 24 آذر 1388
دل و جانيکه دربردم من از ترکان قفقازي
به شوخي مي‌برند از من سيه چشمان شيرازي دل و جانيکه دربردم من از ترکان قفقازي تو آهووش چنان شوخي که با من ميکني بازي من آن پيرم که شيران را...
سه‌شنبه، 24 آذر 1388
اي دل به ساز عرش اگر گوش مي‌کني
از ساکنان فرش فراموش مي‌کني اي دل به ساز عرش اگر گوش مي‌کني آفاق را به زمزمه مدهوش مي‌کني گر ناي زهره بشنوي اي دل بگوش هوش گر خواب خود...
سه‌شنبه، 24 آذر 1388
سري به سينه‌ي خود تا صفا تواني يافت
خلاف خواهش خود تا خدا تواني يافت سري به سينه‌ي خود تا صفا تواني يافت کليد فتح به کنج فنا تواني يافت در حقايق و گنجينه‌ي ادب قفل است کمال...
سه‌شنبه، 24 آذر 1388
رقيبت گر هنر هم دزدد از من، من نخواهد شد
به گلخن گر چه گل هم بشکفد گلشن نخواهد شد رقيبت گر هنر هم دزدد از من، من نخواهد شد به مشتي خوشه درهم کوفتن خرمن نخواهد شد مگر با داس سيمين...
سه‌شنبه، 24 آذر 1388
خلوتم چراغان کن اي چراغ روحاني
اي ز چشمه‌ي نوشت چشم و دل چراغاني خلوتم چراغان کن اي چراغ روحاني تا فرو نيارد کس سر به تاج سلطاني سرفرازي جاويد در کلاه درويشي است همتم...
سه‌شنبه، 24 آذر 1388
از همه سوي جهان جلوه‌ي او مي‌بينم
جلوه‌ي اوست جهان کز همه سو مي‌بينم از همه سوي جهان جلوه‌ي او مي‌بينم چهره‌ي اوست که با ديده‌ي او مي‌بينم چشم از او جلوه از او ما چه حريفيم...
سه‌شنبه، 24 آذر 1388
يار و همسر نگرفتم که گرو بود سرم
تو شدي مادر و من با همه پيري پسرم يار و همسر نگرفتم که گرو بود سرم من بيچاره همان عاشق خونين جگرم تو جگر گوشه هم از شير بريدي و هنوز جرمم...
سه‌شنبه، 24 آذر 1388
الا اي نوگل رعنا که رشک شاخ شمشادي
نگارين نخل موزوني همايون سرو آزادي الا اي نوگل رعنا که رشک شاخ شمشادي کمان ابرو ترا صيدم که در صيادي استادي به صيد خاطرم هر لحظه صيادي کمين...
سه‌شنبه، 24 آذر 1388
نیما غم دل گو که غریبانه بگرییم
این شعر زیبا و احساسی که توسط استاد شهریار خطاب به نیما یوشیج سروده شده است…
سه‌شنبه، 24 آذر 1388
زندگي شد من و يک سلسله ناکاميها
مستم از ساغر خون جگر آشاميها زندگي شد من و يک سلسله ناکاميها شادکامم دگر از الفت ناکاميها بسکه با شاهد ناکاميم الفتها رفت تا چه بازد دگرم...
سه‌شنبه، 24 آذر 1388
قمار عاشقان بردي ندارد از نداران پرس
کس از دور فلک دستي نبرد از بدبياران پرس قمار عاشقان بردي ندارد از نداران پرس شب بدمستي و صبح خمار از ميگساران پرس جواني‌ها رجزخواني و پيريها...
سه‌شنبه، 24 آذر 1388
تا دهن بسته‌ام از نوش لبان ميبرم آزار
من اگر روزه بگيرم رطب آيد سر بازار تا دهن بسته‌ام از نوش لبان ميبرم آزار وقتي اين در بگشايد که گلي نيست به گلزار تا بهار است دري از قفس من...
سه‌شنبه، 24 آذر 1388
خراب از باد پائيز خمارانگيز تهرانم
خمار آن بهار شوخ و شهر آشوب شمرانم خراب از باد پائيز خمارانگيز تهرانم گرفته در دماغي خسته چون خوابي پريشانم خدايا خاطرات سرکش يک عمر شيدايي...
سه‌شنبه، 24 آذر 1388
شب همه بي تو کار من شکوه به ماه کردنست
روز ستاره تا سحر تيره به آه کردنست شب همه بي تو کار من شکوه به ماه کردنست حاشيه رفتنم دگر نامه سياه کردنست متن خبر که يک قلم بي‌تو سياه شد...
سه‌شنبه، 24 آذر 1388
شمعي فروخت چهره که پروانه‌ي تو بود
عقلي دريد پرده که ديوانه‌ي تو بود شمعي فروخت چهره که پروانه‌ي تو بود خود جرعه نوش گردش پيمانه‌ي تو بود خم فلک که چون مه و مهرش پياله‌هاست...
سه‌شنبه، 30 تير 1388
در وصل هم ز عشق تو اي گل در آتشم
عاشق نمي‌شوي که ببيني چه مي‌کشم در وصل هم ز عشق تو اي گل در آتشم بيچاره من که ساخته از آب و آتشم با عقل آب عشق به يک جو نمي‌رود صبحست و...
يکشنبه، 28 تير 1388
علي اي هماي رحمت تو چه آيتي خدا را
که به ماسوا فکندي همه سايه‌ي هما را علي اي هماي رحمت تو چه آيتي خدا را به علي شناختم به خدا قسم خدا را دل اگر خداشناسي همه در رخ علي بين...
يکشنبه، 28 تير 1388