خلوتم چراغان کن اي چراغ روحاني

اي ز چشمه‌ي نوشت چشم و دل چراغاني خلوتم چراغان کن اي چراغ روحاني تا فرو نيارد کس سر به تاج سلطاني سرفرازي جاويد در کلاه درويشي است همتم نميگيرد شاه را به درباني تا به کوي ميخانه ايستاده‌ام دربان...
سه‌شنبه، 24 آذر 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
خلوتم چراغان کن اي چراغ روحاني
خلوتم چراغان کن اي چراغ روحاني
خلوتم چراغان کن اي چراغ روحاني

شاعر : شهريار

اي ز چشمه‌ي نوشت چشم و دل چراغاني خلوتم چراغان کن اي چراغ روحاني
تا فرو نيارد کس سر به تاج سلطاني سرفرازي جاويد در کلاه درويشي است
همتم نميگيرد شاه را به درباني تا به کوي ميخانه ايستاده‌ام دربان
شاديش گران ديدم اندهش به ارزاني تا کران اين بازار نقد جان به کف رفتم
چون مدائنش بشو خطبه‌هاي خاقاني هر خرابه خود قصريست يادگار صدخاقان
چند گو بگيرد دل در هواي باراني عقده‌ي سرشک اي گل بازکن چو بارانم
گر به اشک شوق اي دل اين غبار بنشاني از غبار امکانت چشمه‌ي بقا زايد
تا به خنده در آفاق گل به دامن افشاني برشدن ز چاه شب از چراغ ماه آموز
با زبان خاموشي شيوه‌ي خدا خواني شمع اشکبارم داد در شب جدائي ياد
گو رسد به حرگاهت ناله‌هاي زنداني از حصار گردونم شب دريچه‌اي بگشا
چند گو در اين مرتع ني زني و چوپاني گله‌اش به پيرامن زهره‌ام چراند چشم
تا خراج بستاني زين خليج طوفاني ساحل نجاتي هست اي غريق دريا دل
نغمه ساز توحيد است ارغنون عرفاني وقت خواجه‌ي ماخوش کز نواي جاويدش
تا کجا بيانجامد انحطاط ايراني روي مسند حافظ شهريار بي‌مايه


نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط