دستي که گاه خنده بن خال ميبري دستي که گاه خنده بن خال ميبري شاعر : شهريار اي شوخ سنگدل دلم از حال ميبري دستي که گاه خنده بن خال ميبري دست از حريف خويش بدان خال ميبري هر کس به نرد حسن تو زد باخت پس بگو زان خال اگر گذشت بدين چال ميبري چالي فتد به گونهات از نوشخند و دل چون سايهام کشيده و به دنيال ميبري مهتاب شب که سرو چماني به طرف جوي باري برو که اين هو و جنجال ميبري دنبال تست اين هوو جنجال عاشقان هر چند بوي مشک به توچال ميبري اي باد در شکج سر زلف او مپيچ اين تاج افتخار نه امسال ميبري هر ساله گوي حسن به چوگان زلف تست رستم اگر نهئي نسب از زال ميبري روئينتنان شعر شکستي تو شهريار