0
مسیر جاری :
نور و اپتیک (1) داستان

نور و اپتیک (1)

نور نوعی انرژی است که ما را قادر می سازد تا ببینیم. بدون نور هیچ نوع زندگی‌ای بر روی زمین وجود نخواهد داشت. گیاهان سبز از نور خورشید برای رشد و تولید غذا استفاده می کنند. در این فرایند آنها اکسیژن تولید
نگه داری از کودکان بچه غول ها (2) داستان

نگه داری از کودکان بچه غول ها (2)

آن شب آنها به جشن باشکوهی دعوت شدند. ملکه رنالیا به السا گفت: "ما خیلی درباره ی مهارت خاص شما شنیده ایم. نمیخواهید کمی از جادوی خود را نشان ما دهید؟" ناگهان السا احساس شرمندگی زیادی کرد. او گل یخی
نگه داری از کودکان بچه غول ها (1) داستان

نگه داری از کودکان بچه غول ها (1)

آنا چکمه های خود را میپوشد. کریستوف و اسون تا چند دقیقه ی دیگر آنجا هستند. آنها میخواهند تا دره ی ترول را ببینند تا در آن عصر, از بچه غول ها درحالی مراقبت کنند که غول های بزرگ به انجمن جادویی سالیانه
فیل و فنجان افسانه‌ها

فیل و فنجان

داستانی زیبا و معروف به قلم مصطفی رحماندوست، با راسخون همراه باشید.
سلیم جواهرفروش افسانه‌ها

سلیم جواهرفروش

افسانه ای زیبا درباره مرد ثروتمندی که اسیر دیو شد، به قلم محمد رضا شمس:
مرد، مار و روباه افسانه‌ها

مرد، مار و روباه

حکایتی زیبا و دلنشین از کلیله و دمنه نوشته محمد رضا شمس:
حیوان دست آموز  در ایستگاه فضایی داستان

حیوان دست آموز در ایستگاه فضایی

تا جایی که می‌دانم هرگز قانونی وجود نداشته است که نگهداری حیوانات دست آموز را در ایستگاه‌های فضایی ممنوع کند. هیچ کس هم فکر نمی‌کرد چنین قانونی ضرورت داشته باشد با این حال من یقین دارم اگر چنین
حکایاتی از اهل حکمت داستان

حکایاتی از اهل حکمت

لقمان حکیم سیاه‌چرده بود. کسی او را به بندگی گرفت و مدّتی خدمت می‌فرمود و از روی آثار علم و حکمت مشاهده می‌نمود. روزی خواجه به رسم امتحان وی را گفت: « گوسفندی بکش و بهترین اعضای او را به نزد من آر.»
در لطایف و مواعظ مشایخ طریقت و علما و ... داستان

در لطایف و مواعظ مشایخ طریقت و علما و ...

مرتعش که یگانه‌ی محققان عراق است و از علمای این طایفه، چنین گفته است که «ابوعبدالله حضرمی را که از کبار صوفیان بود و بیست سال بود که سخن نگفته بود، سؤال کردم که صوفیان چه کسان‌اند؟»
ذکر حکایاتِ لطیفه‌ی ملوک و نکات ظریفه‌ی سلاطین داستان

ذکر حکایاتِ لطیفه‌ی ملوک و نکات ظریفه‌ی سلاطین

در علم و فراست پادشاهان و ظرافت ایشان در توقیعات، ثعلبی آورده که اسکندر به پادشاه هند نوشت: «گمان می‌برم که تو از اشراری.»