مسیر جاری :
پیامدهای درآمد نفتی بر فرهنگ ایران
انقلاب اسلامی (آبراهامیان، 1389- 1387) را باید به مثابه یکی از بزرگترین رویدادهای تاریخ قرن بیستم و شاید آخرین انقلاب از زنجیره انقلابهایی به شمار آورد که در طول دو قرن جوامع انسانی را از خلال یک
ضد فرهنگ چیست؟
مفهوم ضد فرهنگ در سالهای پس از جنگ جهانی دوم و نخستین بار در ایالات متحده امریکا و در محافل جوان و روشنفکر و اغلب معترض این کشور ظاهر شد و سپس در دوران جنگ کره و جنگ ویتنام به اوج خود
رویکرد زیستروانشناختی به پدیده شادی
«شادی» و «جوانی» را پیش از هر چیز باید «حالات» یا «موقعیت»هایی زیستی به شمار آورد. به عبارت دیگر نمیتوان این پدیدهها را خاص انسانها دانست. مطالعات رفتارشناسی و به ویژه مطالعات کردارشناسی
فرهنگ باستانی یا اسلامی؟
اساس این پرسش بر یک تقابل بنا شده است که به طور عام در انسانشناسی و فرهنگشناسی کنونی جهانی زیر سؤال رفته است. در حقیقت اینکه چنین نوع از تقابلهایی را بپذیریم به معنی آن است که نه فقط باور به آن
دخالت جامعه در تولید فرهنگی اعضای خود
شاید نخست لازم باشد تعریف خود را از جامعه و به ویژه جامعه معاصر ارائه دهیم تا سپس بتوانیم به این پرسش پاسخ دهیم. همین تأکید بر معاصر بودن جامعه، ضرورت یک تفکیک را روشن میکند: جامعه باستانی،
هویت قومی یا هویت محلی غیر قومی؟
ابتدا به یک واقعیت که شاید برای بسیاری از ایرانیان روشن نباشد، تأکید کنیم: ایران کشوری است که تداوم تاریخی خود را بیش از آنکه مدیون ساختارهای فرهنگی - زبانشناختی و سازوکارهای عمومی اجتماعی باشد. (که
نظریه همفرهنگی و مفهوم خرده فرهنگها در ایران
نظریه هم - فرهنگی به گونهای که به وسیله مارک اورب (1997) و ریجینا اسپلر مطرح شده است، عمدتاً بر چند مؤلفه تأکید میکند که عبارتند از: الف) جوامع کنونی در خود گروهی از جماعتها و
سرزمینزدایی در حوزه فرهنگی
هر چند برای تبارشناسی این واژه باید لزوماً به سراغ دولوز (1) و گتاری (2) (دولوز و گتاری، 1972) رفت، ولی سوای مفهوم خاصی که آنها به این مفهوم داده باید پیش از هر چیز و با حرکت از دیدگاهی انسانشناختی
امیک و اتیک در انسان شناسی فرهنگی
این رویکردها، اصول علمی به آن معنایی که بگوییم ابتدا نظریهای به صورت کامل تبیین شده و به صورت فرضیه مطرح شده و بعد به آزمون گذاشته شده، نیست. نخست ما صرفاً با رویکردهای اتیک رو به رو هستیم،
تفاوت رویکرد خاصگرا و تبیینگرایی
رابطه میان خاصگرایی و تبیینگرایی در انسانشناسی همان رویکردی است که بین مفاهیم جامعنگری و ذرهنگری وجود دارد. این موضوع در واقع یک دیالکتیک خاصی است که هر پژوهشگر خودش باید مسئولیت آن را