جریان های روشنفکری در ایران معاصر

می توان جریان روشنفکری در ایران را در یک تقسیم بندی کلی به روشنفکری دینی و غیردینی تقسیم کرد. بدین سان، روشنفکران، هریک، در یکی از جریان های پنج گانه ی پیش گفته جای می گیرند. بیشترین تأثیر این جریان بر جامعه
يکشنبه، 30 آذر 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
جریان های روشنفکری در ایران معاصر
جریان های روشنفکری در ایران معاصر

نویسنده: آیت مظفری




 

جریان روشنفکری

می توان جریان روشنفکری در ایران را در یک تقسیم بندی کلی به روشنفکری دینی و غیردینی تقسیم کرد. بدین سان، روشنفکران، هریک، در یکی از جریان های پنج گانه ی پیش گفته جای می گیرند. بیشترین تأثیر این جریان بر جامعه به دوره ی پس از انقلاب مشروطه بازمی گردد. از همین زمان است که واژه «منور الفکر» پا به میدان ادبیات سیاسی کشور ما نهاد و تا به امروز تأثیر خود را بر امور سیاسی جامعه حفظ کرده است.

6-1. تعریف و انواع جریان روشنفکری

روشنفکر را به نوگرا، تجدد پرست و آنکه رواج آیین و افکار نو را پی می جوید و منسوخ شدن آیین کهن را در هدف دارد، تعریف کرده اند. (1) امّا «روشنفکر» در اصل به کسی می گویند که دارای فکری باز، ذهن بصیر و اندیشه ای روشن نسبت به امور است. مفهوم متضاد این واژه «تاریک فکر»، معادل کلمه «متحجّر» است و کنایه از کسی است که به هیچ روی از عقاید کهنه خود دست برنمی دارد. (2) بدین سان، متحجر کسی است که از نظر فکر و ذهن هیچ انعطافی ندارد و همچون سنگ از جمود و سکون برخوردار است. می توان با توجه به ادبیات دینی، واژه روشنفکر را مترادف با کلمه «بصیر» دانست. در این مفهوم، روشنفکر راستین کسی است که گوشی شنوا و چشمی بینا دارد و ذهن او با نور معرفت الهی روشن است و حق را از باطل به خوبی بازمی شناسد. با توجه به این معنا، روشنفکری در مقابل بی بصری، کوری، جهالت، حیرت و ضلالت قرار دارد. (3) متأسفانه ادبیات سیاسی امروز این مفهوم از روشنفکری را که دارای معانی مثبت است، فراموش کرده است. روشنفکر در ادبیات سیاسی امروز، ترجمه واژه ی غربی Intellectual است که همزمان با عصر مشروطه پا به ادبیات سیاسی کشور گذاشت و به «منوّر الفکر» ترجمه شد. واژه روشنفکر را فرهنگستان ادب در اوایل دهه 1320 ش. بر جای واژه «منوّر الفکر» نهاد. این واژه به یک لحاظ، به کسانی اطلاق می شد که به وحی و دخالت خداوند در امور روزمرّه اعتقادی نداشتند و به لحاظی دیگر مراد از آن کسانی بودند که با آموزش اروپایی یا نظام آموزشی نو آشنا بودند. ویژگی بسیاری از این روشنفکران نکوهش عوام و گذشته کشور و توجه به آینده و نوگرایی بود. (4)
از آنچه گذشت روشن می شود که ارائه تعریفی یگانه برای جریان روشنفکری در ایران کاری دشوار و بلکه ناممکن است. می توان گفت در دوره ی معاصر، ایران شاهد دو نوع جریان روشنفکری دینی و غیردینی بوده است که هر یک از شاخه های فرعی نیز برخوردار بوده اند. از این رو، نخست شاخه های روشنفکری دینی و سپس فروع روشنفکری غیردینی را به تعریف می گذاریم:
1. جریان روشنفکری صحیح دینی: (5) منظور جریانی است که با هدف حفظ و استمرار اسلام ناب محمدی (ص) از یک سو با رکود فکری، سطحی نگری، مقدس مآبی و تنگ نظری به مقابله برخاسته است و از سوی دیگر انفعال در مقابل اندیشه های وارداتی و غیرمنطقی را برنمی تابد و التقاط فکری را رد می کند و چهره ای روشن و ناب از اسلام بر اساس مقتضیات زمان و مکان ارائه می دهد.
2. جریان روشنفکری التقاطی دینی: روشنفکرانی که در این جریان جای می گیرند، دغدغه دینی داشته اند، امّا تحت تأثیر مکاتب وارداتی غربی، مانند لیبرالیسم، مارکسیسم و ناسیونالیسم، درصدد ارائه اسلام مدرن برآمده اند و نتیجه کار آنها دوری از اسلام راستین و ارائه افکار التقاطی بوده است.
3. جریان روشنفکری لائیک یا سکولار: این جریان استمرار جریان روشنفکری غربی است که دین را امری شخصی می داند و با اعتقاد به سکولاریزم، اومانیسم و لیبرالیسم، می کوشد کشور را به سوی ارزش ها و آموزه های غربی سوق دهد.
4. جریان روشنفکری الحادی: این جریان به صورت بنیادی با دین و باورهای مذهبی در ستیز است و بیشتر از تفکرات سوسیالیستی و مارکسیستی برخوردار است.

6-2. تاریخچه

هر یک از انواع روشنفکری، تاریخچه ای ویژه دارد. روشنفکری صحیح اسلامی، تداوم همان جریان اصیل اسلامی است که حتی پیش از رویارویی مردم ما با فرهنگ و تمدن غرب در عصر قاجار وجود داشته است. روحانیت اصیل و عالمان روشن ضمیر حوزه های علمیه پدید آورندگان آن محسوب می شوند. می توان گفت که این جریان ادامه اسلام ناب است که از پیامبر (ص) آغاز می شود و با ائمه اطهار (ع) استمرار می یابد و سرانجام به علمای صالح و روحانیت اصولی می رسد. روحانیان اصولی، که در مقابل اخباریان قرار داشتند. برخلاف دیدگاه های «عقل ستیز» اخباریان و ناتوانی آنان برای پاسخگویی به نیازهای زمان، بر جامعیت شریعت، اجتهاد و پذیرش صلاحیت عقل برای تشخیص احکام شرعی پای می فشردند و از این رو، به مسائل مستحدثه و نیازهای زمان به خوبی پاسخ می گفتند.
این جریان در دوره پهلوی به دست روحانیت انقلابی افتاد که به مقابله با افکار تحجر گرایانه و مقدس مآبانه کسانی همچون طرفداران انجمن حجتیّه و مخالفان دخالت اسلام در سیاست پرداختند و با رهبری امام خمینی (ره)، ‌انقلاب اسلامی را به پیروزی رساندند. از جمله افراد شاخص این جریان می توان از علامه سید محمدحسین طباطبایی و شهید آیت الله مرتضی مطهری نام برد که مظهر روشنفکری صحیح اسلامی بودند. آنان با شجاعت و انصاف علمی و با دلایل متقن و محکم از اسلام ناب به مقابله با تفکرات لیبرال، ‌مارکسیستی و ناسیونالیستی برخاستند و بدون انفعال پاسخگوی نیازهای فکری زمان شدند. رهبر معظم انقلاب اسلامی در تجلیل از شخصیت علامه مرتضی مطهری با توجه به دیدگاه روشنفکری صحیح او می فرماید:
شهید مطهری با ایمان، علم و اعتماد به نفس والای خود و همچنین ادب و انصاف علمی در آن سال ها [ی قبل از پیروزی انقلاب] شجاعانه وارد میدان شد و با یک مواجهه صحیح و علمی در مقابل تفکرات مارکسیستی و لیبرالیستی، توانست چهره روشن و نابی را از تفکرات اسلامی ارائه دهد و جریان روشنفکری اسلامی صحیحی را پایه گذاری نماید که در واقع مبنای بخش عمده ای جریان فکری انقلاب اسلامی شد. (6) هم اینک نیز این حرکت به رهبری هوشمندانه حضرت آیت الله خامنه ای و فقهای اسلام ولایتی با عنوان «جنبش آزاد اندیشی دینی» استمرار دارد.
تاریخچه جریان دوم به آن دسته از متفکران مسلمانی بازمی گردد که تحت تأثیر مکاتب غربی بودند. برجسته ترین چهره های این جریان دو نفر بودند:
نخست، مهندس مهدی بازرگان که تحت تأثیر افکار لیبرال غرب قرار داشت و (7) دوم، دکتر علی شریعتی که از افکار سوسیالیستی اثر پذیرفته بود. (8)
این دو متفکر به دلیل تحصیل در دنیای غرب و فقدان آشنایی عمیق با مبانی اسلامی، هر چند اهل دین و دغدغه دینی بودند، از روشنفکران التقاطی به شمار می روند. مهندس بازرگان با تلاش برای تفسیر تجربی و علمی قرآن، اثبات علمی بودن دین اسلام، ‌تلفیق اسلام و ناسیونالیزم و انطباق مبانی اسلامی بر برخی مبانی دموکراسی غربی درصدد مدرنیزه کردن اسلام برآمد. البته کوشش های او در مجامع روشنفکری و جوانان روشنفکر مسلمان اثر می نهاد و آنان را به علمی بودن و جاودانگی آموزه های اسلام امیدوار می کرد، ‌امّا در همان حال بستر انحرافات بعدی افراد را به سوی مکاتب غربی فراهم می نمود.
دکتر علی شریعتی نیز با کتاب ها و سخنرانی های خود پیش از پیروزی انقلاب، ‌نفوذ فراوانی در ذهن جوانان دانشگاهی و روشنفکران داشت و در حسینیه ارشاد فعالیت می کرد.
حسینیه ارشاد را محمد همایون، ناصر میناچی و شهید مطهری در سال 1346 ش. به عنوان مؤسسه خیریه تعلیماتی و تحقیقات علمی و دینی تأسیس کردند. علاوه بر شهید مطهری، که سخنران این حسینیه بود، محمدتقی شریعتی و از سال 1347 دکتر علی شریعتی فرزند او نیز در این پایگاه سخنرانی می کردند. به دلیل اختلاف نظر شهید مطهری با میناچی بر سر اداره حسینیه و اختلافات فکری با دکتر شریعتی، شهید مطهری در پایان سال 1349، مؤسسه را ترک کرد و این تشکل در اختیار دکتر علی شریعتی قرار گرفت. با رفتن شهید مطهری روحانیان دیگری همچون محمدتقی فلسفی، شهید باهنر، هاشمی رفسنجانی و خز علی نیز حسینیه را ترک کردند. (9) دکتر شریعتی نیز از این رویداد خوشحال بود. (10)
حسینیه ارشاد در آبان 1351 به دلیل ترس رژیم پهلوی از فعالیتهای آن، تعطیل شد. پس از آن دکتر شریعتی تا مهر 1352 آزاد ماند و در این زمان دستگیر شد و پس از 18 ماه زندانی در نوروز سال 1354 آزاد گشت؛ امّا در 29 خرداد 1356 در لندن بر اثر سکته قلبی در گذشت و انقلابیون از این حادثه علیه رژیم پهلوی بهره برداری کردند. (11)
دکتر شریعتی از یک سو به دلیل خلاقیت فکری و سخنرانیهای پرجاذبه، مایه امید انقلابیون مسلمان به شمار می آمد؛ چون جوانان را به سوی خود جذب می کرد و این کار پسند رژیم پهلوی نبود و در دل رژیم رعب ایجاد می کرد. امّا از جهت دیگر حملات تند او به روحانیت شیعه موجب نگرانی شدید انقلابیون مسلمان می شد؛ چون باعث انحراف مسیر مبارزه می گردید و از این رو نظر رژیم امری پسندیده به نظر می آمد.
رژیم پهلوی به دلیل وابستگی اش به نظام سرمایه داری آمریکا، مارکسیست ها را دشمن خود می دانست و از اقداماتی که علیه تفکرات کمونیستی از سوی دکتر شریعتی صورت می گرفت، ‌سود می برد. از سوی دیگر دکتر شریعتی حملات خود را به سوی روحانیت نشانه برده بود که رژیم سکولار پهلوی آنان را دشمن خود محسوب می کرد. شریعتی شیعه را به علوی و صفوی تقسیم می کرد و به تبع آن به روحانیت علوی و صفوی اعتقاد داشت. تشیع علوی را تشیع سرخ، انقلابی، آزادیخواه و عدالت طلب، امّا تشیع صفوی را همکار صاحبان قدرت، تشیع سیاه و مذهب عزا می شمرد. (12) او تقلید در تشیع علوی را تأیید می کرد؛ امّا تقلید در تشیع صفوی را «صم، بکم و عمی» بودن مردم در برابر کسانی می دانست که لباس رسمی دین بر تن دارند. (13) شریعتی به تبع رواج تشیع صوفی، دوره صفویه را کاملاً منفی دید؛ در حالی که واقعیت تاریخی چیزی دیگر را نشان می دهند. رهبر عظیم الشأن انقلاب اسلامی حضرت آیة الله خامنه ای (مدظله) می فرماید:
این جانب برخلاف کسانی که صفویه را در چشمها ضد ارزش کردند، تأکید می کنم که صفویه بزرگترین حق را به دانش فقاهت و کلام شیعی دارند. زیرا آنها بودند که راه را باز کردند و علمای شیعه را در این سطح پرورش دادند. (14)
گفتنی است که دیدگاه دکتر شریعتی نسبت به روحانیت علوی و صفوی ثابت نماند. روحانیت علوی همچون امام خمینی (ره)، آیت الله بروجردی و کاشف الغطاء در نظر او در حدّ استثنا بودند. با گذشت زمان نگاه او به روحانیت رسمی بدبینانه تر شد امیدش به روحانیون کم تر گشت؛ (15) چنان که نوشته است:
اسلام فردا، دیگر اسلام ملّا نخواهد بود، اسلام قم و مشهد نیز تغییر خواهد کرد. (16)
همچنین ادامه می دهد:
اسلام فردا، دیگر اسلام مفاتیح نیست، اسلام قرآن است. تشیع فردا دیگر تشیع شاه سلطان حسین نیست، تشیع حسین است. (17)
شریعتی در جای دیگر می نویسد که «اسلام روشنفکری» را قبول دارد و در ادامه می آورد:
اکنون، خوشبختانه، همانطور که دکتر (مصدق) تز «اقتصاد منهای نفت» را مطرح کرد… تز «اسلام منهای آخوند» در جامعه تحقق یافته است. (18)
البته تز «اسلام منهای روحانیت» او که به تعبیر امام خمینی (ره) یعنی «لا اسلام» (19) مورد پسند رژیم پهلوی بود.
محمدرضا پهلوی از دشمنان خود با تعبیر «ارتجاع سرخ» و «ارتجاع سیاه» یاد می کرد. «ارتجاع سرخ» در نظر او مارکسیست ها یا کمونیستها بودند که با حمایت دولت ابر قدرت شوروی علیه شاه مبارزه می کردند و منظورش از «ارتجاع سیاه» روحانیت بود. بر این اساس، ‌رژیم از سویی نسبت به فعالیتهای دکتر شریعتی ناراضی و حساس بود؛ زیرا با طرح تشیع سرخ علوی شور انقلابی در جامعه می آفرید و این مورد بهره برداری انقلابیون قرار می گرفت و از جهت دیگر از فعالیت او خرسند بود؛ چون دشمنان مشترک (مارکسیسم و روحانیت رسمی) را می کوبید. شیوه برخورد ساواک با دکتر شریعتی نیز مؤید همین حقیقت است.
گفتنی است که دکتر شریعتی با وجود مخالفت با مارکسیسم، ‌به دلیل نادیده انگاشتن بعد معنوی انسان از بسیاری اصطلاحات و مفاهیم ماتریالیستی همچون فلسفه تاریخ، دیالکتیک، زیربنا و روبنا برای تفسیر اسلام بهره می گرفت. (20)
او همچون برخی دیگر از روشنفکران مذهبی در این دوره می کوشید تا اسلامی نوگرا ارائه کند. شریعتی تحت تأثیر آموزه های غربی در پی اصلاح دین با عنوان پروتستانتیزم اسلامی بود. (21) او از مطالعات اسلامی بهره مند بود؛ امّا حوزه تخصص اش جامعه شناسی و تاریخ بود و به عبارت دیگر، متخصص اسلام نبود. اشتباه بزرگ شریعتی اظهار نظر در حوزه غیرتخصصی خود بود. بر همین اساس شهید مرتضی مطهری در نقد کتاب اسلام شناسی می نویسد:
در اوایل اردیبهشت/ 51 جزوه های 16-15 حسینیه را تحت عنوان اسلام شناسی خواندم و آنچه به نظرم می رسد یادداشت می کنم:
اولاً به نظر من این جزوه چیزی که نیست اسلام شناسی است. حداکثر این است که بگویم اسلام سرایی یا اسلام شاعری است؛ یعنی اسلام، ‌موضوع و سوژه ی یک نوع شعر و تخیل، ‌ولی به صورت نثر شده است و البته زیبا هم سروده شده است و بیشتر از سوسیالیسم و کمونیسم و ماتریالیسم تاریخی و اگزیستانسیالیسم مایه گرفته است تا اسلام… اگر ما بخواهیم اسلام را بشناسیم، ‌مانند هر مورد دیگر باید محتوای اسلام را از کتاب و سنت قولی و عملی قطعی طرح کنیم و مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم. در این جزوه آن چیزی که طرح نشده است، ‌متون اصلی اسلام است. (22)
این نوع تفکر آثار منفی فراوانی بر خوانندگان آثار دکتر شریعتی می گذاشت، ‌نظریه اسلام روشنفکری یا اسلام منهای روحانیت او مردم را از متخصصان اصلی دین، ‌یعنی مراجع و روحانیان، ‌جدا می کرد و تلاش برای ارائه اسلام جدید با استفاده از مکاتب غربی افراد متأثر را دچار افکار التقاطی و در نتیجه اسلام التقاطی می ساخت.
نتیجه کوشش های فکری متفکران برجسته این جریان ارائه یک اسلام التقاطی بود و پی آمدهای زیانبار فراوان آن برای هواداران هنوز هم پابرجا است. فقدان شناخت عمیق از اسلام و دوری از روحانیت اصیل باعث گردید تا این جریان روشنفکری، ‌اسلام را با مکاتب انحرافی در هم آمیزد. قابل توجه است که هم اکنون دولت های غربی مخالف اسلام ناب محمدی (ص) جریان روشنفکری دوم را از نظر مادی و معنوی پشتیبانی می کنند. (23)
جریان سوم روشنفکری در دوره قاجار و به ویژه پس از ورود افکار غربی در عصر مشروطه نضج گرفت. روشنفکران این جریان، نخستین نمایندگان اندیشه های غربی بودند. کسانی مانند میرزا ملکم خان، میرزا فتحعلی آخوند زاده، میرزا حسین خان سپهسالار و سید حسن تقی زاده افکار لیبرالیستی، ‌اومانیزم و سکولار خود را به تدریج در ایران طرح کردند. غربی کردن کشور در همه ابعاد از جمله اهداف این گروه بود. اعضای این جریان در دوران پهلوی کارگردان و کارگزار نظام سلطنتی برای غربی کردن کشور بودند و البته برخی از آنان چون آزادی به سبک غربی در بعد سیاسی را در نظام استبدادی پهلوی تحقق پذیر نمی دیدند، ‌بر رژیم پهلوی خرده می گرفتند.
جریان چهارم روشنفکران نیز پس از انقلاب مشروطه و تأثیر پذیری آنان از افکار کمونیستی و سوسیالیستی پدید آمد. ویژگی مهم این جریان الحاد و ضدیت با دین اسلام بود. جریان چهارم نیز خصلت گذشته ستیزی و نوگرایی داشت، امّا نوگرایی اش در تحقیر و تمسخر دین و متدینان تجلّی یافته بود. می توان گفت، ‌به استثنای جریان اول روشنفکری، سه جریان دیگر، به بیگانگان وابسته بودند. این وابستگی برای برخی از لحاظ فکری و برای برخی دیگر، فکری و عملی بود.
در مجموع به استثنای جریان روشنفکری صحیح اسلامی، ‌نتیجه عملکرد دیگر جریان ها برای کشور منفی بوده است. این سه جریان که می توانیم آنها را «جریان جدید» بنامیم، ‌به تعبیر رهبر معظم انقلاب از همان آغاز بیمار متولد شدند (24) و فرجام افکار آنها وابستگی کشور به بیگانگان است.

6-3. مبانی فکری

روشن است که مبانی فکری جریان های چهارگانه متفاوت است. مبانی فکری جریان اوّل همان مبانی فکری جریان اصیل اسلامی است که عبارتند از:
- وحدت دین و سیاست؛
- توحید یا خدا محوری؛
- نبوّت؛
- معاد؛
- امامت؛
- عدالت؛
- مهدویت؛
- مرجعیت و ولایت فقیه؛
- اسلام فقاهتی؛
- پیوند اسلام با روحانیت؛
- استبداد ستیزی؛
- استعمار ستیزی؛
- دفاع از تمامیت ارضی کشور اسلامی؛
- مردم سالاری دینی؛
- آزادی خواهی؛
افزون بر آنچه ذکر شد، ‌مبارزه با تحجرگرایی و عدم انفعال و خود باختگی در مقابل غرب را می بایست از مبانی مهم جریان روشنفکری صحیح اسلامی برشمرد.
جریان دوم یعنی روشنفکری منحرف اسلامی نیز در شاخه اول خود ترکیب اسلام با لیبرالیزم و ناسیونالیزم را مبنا قرار داده است و شاخه دوم، ‌التقاطی از اسلام و سوسیالیزم است. دو مبنای مشترک این جریان عبارتند از: غرب گرایی و نوگرایی دینی یا اصلاح دین.
ویژگی ها یا نواقص مهم روشنفکری منحرف دینی را به قرار زیر می توان برشمرد:
- تلاش برای ارائه اسلام مدرن بر اساس لیبرالیزم یا سوسیالیزم؛
- سعی در التقاط اسلام با ناسیونالیزم؛
- اعتقاد به اسلام منهای روحانیت. این امر سرچشمه بسیاری از انحرافات بوده است؛ زیرا با چنین مبنایی نتوانسته اند آموزه های دینی را از متخصصان برگیرند؛
- انفعال در برابر غرب و احساس حقارت در برابر پیشرفت های مادی آن؛
- اعتقاد به برتری علم تجربی و سعی در تفسیر و تأویل مفاهیم قرآن و متون مذهبی بر اساس آن.
مبانی فکری جریان چهارم نیز همان مبانی، ‌جریان مارکسیستی است که عبارتند از:
- ماتریالیسم دیالک تیک؛
- الحاد، نفی خدا و دین؛
- نفی مالکیت خصوصی؛
- زیربنا بودن اقتصاد؛
- تضاد طبقاتی؛
- ماتریالیسم تاریخی؛
همچنین باید از شاخه روشنفکری جریان سلطنت طلب نام برد که مبانی فکری آنان همچون روشنفکران لائیک امّا با حفظ نظام سلطنتی است.
مهم ترین مبانی فکری روشنفکران لائیک نیز به قرار زیراست:
- سکولاریزم (جدایی دین از سیاست)
- اومانیسم (اصالت انسان)؛
- مادی گرایی؛
جریان روشنفکری از آن حد تأثیر و توانمندی برخوردار نبوده است که سازمان ها و احزابی ویژه برپا کند. بلکه باید فعالیت آنها را به دلیل وابستگی به جریان های پیش گفته، در چارچوب احزاب و سازمان های آنها دید. بسیاری از روشنفکران به صورت سازمانی در هیچ حزب و تشکیلات سیاسی و گروهی عضو نیستند.

پی نوشت ها :

1. نک: لغت نامه دهخدا ذیل واژه روشن فکر.
2. همان، ذیل واژه متحجر.
3. نک: به آیات قرآن کریم؛ یوسف (12)، آیه 108؛ فاطر (25)، آیه 19؛ انعام (6)، آیه 5؛ رعد (13)، آیه 16. همچنین سخن امام علی (ع) که فرمود: انما البصیر من سمع فتفکر و نظر فابصر... میزان الحکمه، ج 1، حدیث 1732.
4. نک: مهرزاد بروجردی، روشنفکران ایرانی و غرب، ترجمه جمشید شیرازی، ص 42-44؛ فرهاد شیخ فرشی، روشنفکری دینی و انقلاب اسلامی، ص 58-59.
5. این تعبیر از بیانات مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای اخذ شده است. نک: بیانات ایشان با اعضای هیئت علمی همایش جهانی حکمت مطهر 1382/12/18.
6. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با اعضای هیأت علمی همایش جهانی حکمت مطهر 1382/12/18.
7. نک: مجتبی سلطانی، خط سازش، ج 1، ص 129-158.
8. به عنوان نمونه نک: شریعتی، اسلام شناسی درس های ارشاد، ‌همچنین کتاب حسین وارث آدم (مجموعه آثار ج 19).
9. نک: سرگذشتهای ویژه، ج 1، ص 66.
10. نک: شریعتی در اسناد ساواک، ‌ج 2، ‌ص 79 و جریان ها و جنبش ها...، ‌ص 285.
11. همان، جریان ها و جنبش ها…، ص 286-287.
12. علی شریعتی، تشیع علوی و تشیع صوفی (مجموعه آثار 9)، ص 14-15.
13. همان، ص 237.
14. روزنامه همشهری، 31 خرداد، 1375، ش 998.
15. ر.ک. رسول جعفریان، شریعتی و روحانیت (1376)، ص 23-24.
16. دکتر شریعتی، ‌با مخاطب های آشنا، ص 141.
17. همان.
18. همان، ص 8.
19. امام خمینی، نقش روحانیت در اسلام، ‌ص 53.
20. در این باره نک به کتاب حسین وارث آدم (مجموعه آثار، ‌ج 19) و اسلام شناسی درسهای ارشاد.
21. نک: درآمدی بر مبانی فکری انقلاب اسلامی، ص 222-230.
22. نک: علی ابوالحسنی (منذر)، شهید مطهری افشاگر توطئه، ‌ص 417-418 همچنین به صفحات آخر کتاب که کپی دست نوشته شهید مطهری است مراجعه شود.
23. دکتر عبدالکریم سروش را می توان ادامه دهنده این جریان برشمرد.
24. بیانات آیت الله خامنه ای، ‌77/2/22، ‌69/5/23.

منبع : مظفری( قنبری) ، آیت، (1341)، جریان شناسی سیاسی ایران معاصر، قم: زمزم هدایت ، 1385.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط