منبع : راسخون
چکیده
جریان روشنفکری در ایران با فراز و نشیب های فراوانی همراه بوده و هست. تقسیم های گوناگون و برش های متفاوتی که در این خصوص صورت پذیرفته نشانی از این امر است. روشنفکری آنگاه که با قید دینی ذکر می شود تعریف و کارکرد متمایزی می یابد. در این مقاله کوشش شده پس از تبیین و بررسی تعریف و نقش روشنفکر ویژگی روشنفکر دینی مورد دقت قرار گیرد.علت رویکرد به روشنفکری و تاثیر روشنفکری بر روشنگری و جایگاه این پدیده در حوزه های علمیه پرسش دیگری است که در این پژوهش دنبال می شود.
مقدمه
روشنفکری ( در انگلیسی Intellectualism در فرانسه Intellectuelité و در زبان لاتین Intelligere ) به معنی تفکیک دو چیز از همدیگر است. به همین دلیل به عنوان روح انتقادگرا و ممیز شناخته میشود.«انتلكتوئل» واژه اي است فرانسوي كه دراصطلاح به معناي روشنفكر مي باشد در فرهنگ فشرده سخن اين گونه معنا شده : «آنكه در انديشيدن وداوري وسنجش امور بر تعقل وانديشه هاي نو ومترقي و آزادي خواهانه تكيه مي كند نه بر باورهاي متعصبانه، ارتجاعي ومحافظه كارانه».
اين واژه در ابتدا با اصطلاح «مُنَوَّر الفكر» وارد جامعه ما شد. بعد تبديل به روشنفكر شد و در پایانبه روشنفكری و روشنفكر ديني تقسيم گرديد. تغيير وتحولات این واژه دارای فلسفه وپيشينه اي است كه با تاريخ تحولات ايران پيوندي عميق يافته. نوع تعريف هايي كه از اصطلاح روشنفکر صورت پذيرفته اشاره به نوع مطلق وبدون قيد آن دارد. و با تعاريف فلاسفه غرب هماهنگ مي باشد. اما روشنفكر ديني به فردي گفته مي شود كه علاوه بر آگاهي از منابع دين اسلام با منابع غربي هم آشنا باشد؛ مانند: جامعه شناسي دين وفلسفه دين. با نظر افكندن به معناي اين واژه مي بينبم كه اساسا هيچ بار منفي ندارد بلکه دارای نقاط مثبت نیز می باشد. اما اینکه چرا گاهي براي تحقير و تكفير و گاهي براي تشويق و ترفيع به كار برده مي شود. بحث دیگری است که نشان از برداشت ها وپيش فرضهاي متفاوت از این اصطلاح دارد.
جریان روشنفکری
تعریف و کارکرد روشنفکر
تعریف و کارکرد وهدف روشنفکر از دیدگاه فیلسوفان و متفکران امر مشترکی نیست و هر کدام دیدگاه خاص خود را دارند. «بطور کلی با ارائه سنتزی از تمام تعریفات متعارض در رابطه با روشنفکری می توان آن را چنین بیان داشت. روشنفکر از طبقه تحصیل کردگانی در جامعه است که با دغدغه های انسانی، اجتماعی، ارزشی، فرهنگی و سیاسی اقدام به موضع گیری در مباحث و مسائل حساس و مهم جامعه خویش و جامعه جهانی می کنند.» 1میشل فوکو می گوید: «واژه ی روشنفکر به نظرم غریب می آید. من هرگز با هیچ روشنفکری برخورد نکرده ام.کسانی را دیده ام که رمان می نویسند. افراد دیگری که بیماران را مداوا می کنند.گروهی که در زمینه اقتصاد مطالعه می کنند و گروه دیگری که موسیقی الکترونیک می سازند.کسانی که تدریس می کنند، کسانی که نقاشی می کنند و کسانی که درست نفهمیدم که اصلا کاری می کنند یا نه. اما روشنفکر هرگز.
در عوض آدم های بسیاری را دیده ام که از روشنفکر صحبت می کنند. و من از فرط گوش دادن به آنها، تصوری از آنچه این جانور می تواند باشد برای خود ساخته ام. کار دشواری نیست، روشنفکر کسی است که مجرم وگنهکار است. تقریبا گناه همه چیز به گردن اوست، گناه صحبت کردن، سکوت کردن، هیچ کاری نکردن، دخالت کردن در همه چیز و... خلاصه روشنفکر موضوعی است برای قضاوت، حکم ، محکومیت، طرد و... من ندیده ام که روشنفکران بیش از اندازه صحبت کنند چون برای من روشنفکر وجود ندارد. اما دیده ام که صحبت در مورد روشنفکران بسیار فراگیر البته نه چندان اطمینان بخش است. »2
نقش روشنفکر
«يكى از مسائل مهم در باب رهبرى و امامت، مخصوصاً به مفهوم اسلامى امامت، اين است كه وظيفه به اصطلاح روشنفكر چيست؟ آيا وظيفه روشنفكر و مسئوليت روشنفكر فقط منعكس كردن ناهمواريها و ناهنجاريها و بيدار كردن شعور طبقات استثمارشده و وارد كردن تضاد واقعى طبقاتى در وجدان طبقات محروم و توده است و ديگر جامعه خود به خود و ديالكتيكى وار حركت مىكند؟ يا نه، جامعه بيش از هر چيز نياز به رهبرى و هدايت و امامت دارد. لازمه جبرى تضادها تكامل نيست. تكامل بدون هدايت و پيشوايى و رهنمايى و رهبرى غير ميسر است. مسئوليت روشنفكر بهطور خلاصه انتقال ناهنجاريهاى درون جامعه به احساس و خودآگاهى مردم آن جامعه است. ديگر جامعه خود حركتش را انجام خواهد داد.»3میشل فوکو معتقد است: «نقش روشنفکر این نیست که به دیگران بگوید چه بکند. روشنفکر به چه حقی می تواند چنین کند؟ و به یاد آورید تمام آن پیشگویی ها، نویدها، حکم ها و برنامه هایی که روشنفکران در دو سده ی گذشته بیان کردند و اکنون اثرها و نتیجه های شان را می بینیم. کار روشنفکر این نیست که اراده سیاسی دیگران را شکل دهد؛ کار روشنفکر این است که از رهگذر تحلیل هایی که در عرصه های خاص خود انجام می دهد، امور بدیهی و مسلم را از نو مورد پرسش و مطالعه قرار دهد، عادت ها و شیوه های عمل و اندیشیدن را متزلزل کند، آشنایی های پذیرفته شده را بزداید، قاعده ها و نهادها را از نو ارزیابی کند، و بر مبنای همین دوباره مسئله کردن (که در آن روشنفکر حرفه ی خاص روشنفکری اش را ایفا می کند) در شکل گیری اراده سیاسی (که در آن می بایست نقش شهروندی اش را ایفا کند) شرکت کند.» 4
علّت رویکرد به روشنفکری
در قرون وسطا کلیسا زمام امور را به دست داشت. رهبران کلیسا با وجودی که فقر و تبعیض و نابسامانی جامعه را می دیدند، هیچ گونه تغییری را نمی پذیرفتند، چون خودشان در به وجود آمدن این شرایط بی تقصیر نبودند. آنان از طرف دیگر خود را رهبر فکری مردم می دانستند و اجازه تفکر دیگری غیر از آنچه می اندیشیدند به کسی نمی دادند، و دانشمندانی که خلاف افکار کلیسا می اندیشیدند را با تیغ تهمت و دشنه دشنام می راندند. البته برخی از آنان را هم اعدام کردند. بدیهی است که چنین فشارهایی بر جامعه بشری نظیر فشردن فنر است که پس از مدتی گنجایشش به سر می رسد و از زیر فشار خود را رها می کند.استبداد دینی صاعقه ای است که حرث و نسل را به آتش می کشد. مملکت را عقیم می سازد. رمق از جسم و جان مردم می گیرد. توان اندیشیدن و فکر کردن برای کسی باقی نمی گذارد. مردم را به بازار ریا می کشاند که در چنین استبداد بازاری، ریا کاران را صاحب مال و منال و جاه و جلال می سازد. استبداد بازار تملق و چاپلوسی را رایج و مکتب حق و حقیقت را کاسد می نماید. و از طرف دیگر متملقین، حقوق حقداران را به خود اختصاص داده از کلیه امتیازات بهره می گیرند و اعمال خود را سکه رایج زمان می سازند که به وسیله اعمال نا بخردانه خود جامعه را به سقوط و هبوط می کشانند. روشنفکران جامعه غرب در عصر قرون وسطا، وقتی شرایط اجتماعی و سیاسی جامعه خود را چنین دیدند. نتوانستند ساکت بنشینند. این عامل بستر تولد جریان روشنفکری در مغرب زمین بود.
ویل دورانت در کتاب لذات فلسفه گوشه ای از روحیات مردم آن زمان را اینگونه توصیف می کند: «مردم یونان و روم در همان حال که جویای لذت بودند زاهد و ریاضت کش نیز بودند؛ اگر عقل را مخالف شهوت می یافتند به آسانی به بند خرد گردن می نهادند و با آنکه بر ادعاهای عقل لبخند می زدند از آن پیروی می کردند. اما نیروی مرموز عرفانی که همواره سر و کارش با امیدها و آرزوهای انسانی است از شرق به یونان تاخت و آن شاخ ناتوان عقل را که در آنجا تازه ریشه دوانده بود از بیخ برکند؛ وحی و الهام به تسلی رنج دیدگان آمد و با ویرانی یونان و تنگدستی یونانیان، خرد نیز از آنجا رخت بر بست و ایمان (که هرگز نمی میرد) فاتحه دنیای عقلانی قدیم را خواند. دیگر با کلام معجز، نظام خداوندی عقل ارزشی نداشت و هرچه آیات آسمانی ناممکن تر می نمود ایمان به آن افتخاری بیشتر داشت. شعار میلیونها برده این شد که «چون محال است باور می کنیم» پانزده قرن تمام مایه سنجش حقیقت عقل و حس نبود بلکه محفل روحانیان و کتب آسمانی بود.» 5
به طور كلى هميشه حركتها از انديشه محض و به اصطلاح روشنفكرى برنخواسته است، بلكه از يك احساس و تمايل و عاطفه و عصبيت برخاسته است چيزى كه هست، گاهى احساس نژادى، گاهى احساس سيادت و آقايى و گاهى احساس ديگر بسترساز این جریان فکری بود. تقابل بین کلیسا و جریان روشنفکری نیز عامل مهم دیگری در رشد این جریان فکری می باشد. استاد مطهری در پاره ی از نوشته های خود این تقابل را اینگونه تبیین می نمایند: «نسل جوان كشيشها و روحانيون طالب بازگشت كليسا به رسالت اوليه مسيح هستند. آنها مىگويند: مسيح يك انقلابى بود كه با رنجهاى انسانها و بى نواييهاى آنان همدردى مىكرد، مسيح با ظلم و بيداد مخالف بود. بنابراين كليسا بايد پس از قرنها خاموشى و سكوت به اين روحيه انقلابى و مبارزه جويى با ظلم انسانها عليه انسانها بازگردد، راه خود را از راه افراد و سازمانهايى كه فقر و جهل و بيمارى را بر انسانها تحميل مىكنند جدا كند و در كنار انسانهاى فقير و دردمند قرار گيرد. به عقيده آنان كليسا قرنهاى طولانى است كه از رسالت اصلى عيساى مسيح بدور افتاده است و به همين جهت روشنفكران و كسانى را كه به ريشه دردها و رنجهاى بشرى وقوف كامل دارند و مىدانند كه بدبختى انسانها معلول آزمندى و حرص انسانهاست از خود دور ساخته است، زيرا كليساى كاتوليك در دامن سيل خروشانى از ظلم و بيداد و فقر و جهل در طى قرون، انسانها را به محبت و سازش و گذشت و بردبارى دعوت مىكند.» 6
روشنفکری درحوزه های علمیه ایران
«در گذشته نيز علماى روشنفكر به مقتضيات عصر و زمان و احتياجات نسل جديدِ آن وقت توجه داشتند و لزوم به كار بردن وسيله جديد و منطق نو براى هدايت مردم را احساس مىكردند. در فقه ما نمونهها از مسائل جديد مىبينيم كه در دورههاى مختلف پيدا شده است. »7استاد محمد حکیمی معتقد است: از مجموع نشریه ها و کتاب ها و مطالعات اجمالی در این زمینه می توانم بگویم روشنفکری اصولی و عالمانه اندک است، بیشتر ادعایی و ظاهری است. بی تردید روشنفکری اگر بر مبنای درست و عالمانه نباشد، به جایی راهبر نیست. نمی گوییم روشنفکری عالمانه وجود ندارد، ولی آن را در حوزه ها اندک می بینم، و در افرادی معدود8.
«وجود امام خمینی، رحمة الله علیه، و پیش از ایشان مرحوم آیت الله بروجردی، ، رحمة الله علیه، در روشن اندیشی حوزه قم خیلی موثر بودند. در دهه سی، اولین نشریه اسلامی، که به قلم روز منتشر شد، در حوزه قم بود: مجلّه مکتب اسلام و مکتب تشیع، ولی در حوزه مشهد و جاهای دیگر چنین حرکتی نبود.
در آن زمان جوّ حوزه مشهد در دست مرحوم حاج میرزا احمد کفایی بود و نمی گذاشتند مسائل روشنفکری در حوزه باشد. مثلاً مرحوم استاد محمد تقی شریعتی می خواست در حوزه درس های جدیدی بر گزار کند، ولی متأسفانه نگذاشتند و بدین گونه هر نو اندیشی دیگری را رد نطفه خفه می کردند. اگر اینکارها شده بود و نواندیشی و نو گرایی و مبانی علمی آن، آن زمانها در حوزه نشر شده بود، این رکود در حوزه مشهد مشاهده نمی شود، یقینا حوزه مشهد هم، با وجود استعدادهای بسیاری که داشته و دارد، وضع متفاوتی پیدا می کرد.» 9
تأثیر روشنفکری بر جریان روشنگری در مغرب زمین
روشنفکری جریانی است که اختصاص به نخبگان جامعه دارد. و در غرب تأثیرات گسترده ی بر روشنگری داشته، 10 که یک جریان توده ای و فراگیر است. اگر روشنگری همواره به تاکید بیش از حد بر خرد مجرد و غفلت از تخیل متهم شده است، نتیجه زحمات روشنفکران است.متفکران شاخص جریان روشنگری فلسفه لاک را کتاب مقدس فلسفی خود می دانند. لاک وقت زیادی را صرف شناخت مرزهای خرد می کند و می نویسد: «برای در یانورد سود بسیار دارد که درازای ریسمان خود را بداند، هرچند نتواند تمامی ژرفای اقیانوس را با آن اندازه گیری کند. این نیکوست که او بداند که این ریسمان به آن اندازه درازی دارد که در جاهایی که برای هدایت کشتی او ضرور است، به ته آب می رسد، و به او اخطار می کند که از جاهای کم ژرفا که می تواند او را نابود سازد، دوری کند. کار ما در اینجا دانستن همه چیز نیست، بلکه دانستن آن چیزهایی است که به رفتار ما مربوط می شود. اگر ما بتوانیم آن میدانهایی را دریابیم که انسان در این جهان در آن حالت قرار گرفته، بتواند و باید عقاید و کنشهای خود را با آن میزانها به قاعده در آورد، دیگر نباید از این ناراحت باشیم که چرا پاره ای چیزهای دیگر از دانش ما می گریزد.»11 (کتاب 1، بخش 1، بند6).
این قسمت از کتاب لاک نشانی از کوشش های فراوان و باریک بینی های ارزشمند، پیرامون خرد و قدرت اندیشه می باشد.
روشنفکر نسبت به مسائل جامعه خودی و جامعه جهانی و نیز نسبت به آرمانها و بایسته ها احساس مسئولیت و تعهد می کند. 12در بین آثار روشنفکران غربی شاهد مطالعاتی پیرامون جامعه و مسایل اجتماعی می باشیم. به عنوان نمونه پوپر 13«جامعه باز و دشمنان آن» را می نویسد. همچنین در سال 1690 رساله ای دربارة حکومت مدنی تصنیف لاک منتشر شد14. او در رسالة اول به نظریه حق الهی پادشاهان که سررابرت فیلمر پیش کشیده بود تاخت، و در رسالة دوم نظریه سیاسی خویش را پرورید. لاک در پیشگفتار دو رساله می گوید که انگیزه نوشتنش آن است که حقانیت انقلاب 1688 را به ثبوت برساند. آنچه لاک در تقریر نظریه سیاسیش گفته است تا به امروز یکی از مهمترین گفتارها در تاریخ آزاداندیشی به شمار می آید. درست به همان گونه که جستار تا بدین روز در زمره ارجمند ترین تصانیف در تاریخ تجربه باوری جای دارد. 15
روشنفکری دینی
ویژگی رو شنفکری دینی
همان گونه كه مطالعه يك كتاب مي تواند نوع نگاه خواننده را تغيير دهد، مطالعه آثار متعدد از نويسندگان گوناگون در یک رشته نيز مي تواند زاويه ديد فرد را در سطح عميق تري دچار تحول كند. در نظر بگيريد فردي قسمت زيادي از عمر خود را صرف مطالعه يك زمینه تخصصی نماید، كه درآن عرصه تحقيقات گسترده اي صورت پذيرفته باشد، در اين صورت ثمره زحمات فرد عينكي است كه با آن موضوعات ومسائل آن علم را مي كاود. وبا بالا و پايين كردن آن اظهار نظر مي كند.فقيه و مفسّر و عارف و متكلم هر كدام عينكي مخصوص براي خود دارند. و با وجودي كه همه آنها نوع نگاهشان را از دين گرفته اند، اما گاهي ديدگاه آنها از همديگر به شدت فاصله مي گيرد. و هر كدام به رهي رهسپار مي شوند. بديهي است كه اين امر نشان از گستردگي و جامعيت دين دارد.
شهید مطهری معتقد است: «يك عالم سبكش سبك استدلالی و قياسی است، يعنی در همه مسائل از منطق ارسطوئی پيروی میكند. اگر طب را در اختيار او قرار بدهی طب را میخواهد با منطق ارسطوئی به دست بياورد، اگر فقه را هم به او بدهی میخواهد با منطق ارسطوئی استدلال بكند، اگر ادبيات و نحو و صرف را هم در اختيارش قرار بدهی منطق ارسطوئی را در آن به كار میبرد، سبكش اين گونه است. يكی ديگر سبكش سبك تجربی است، مثل بسياری از علمای جديد. میگويند فرق سبك ابوريحان بيرونی و سبك بوعلی سينا اين است كه سبك بوعلی سينا منطقی ارسطوئی است ولی سبك ابوريحان بيرونی بيشتر حسی و تجربی بوده است، با اينكه اينها معاصر هم و هر دو هم نابغه هستند .
يك نفر سبكش عقلی است ديگری سبكش نقلی است. بعضی اصلا سبك عقلی هيچندارند، در همه مسائل اعتمادشان فقط به منقولات است، غير از منقولات ديگر به هيچ چيز اعتماد ندارند. مثلا مرحوم مجلسی اگر طب هم بخواهد بنويسد میخواهد طبی بنويسد براساس منقولات ، و چون تكيه اش روی منقولات است خيلی اهميت هم نمیدهد به صحيح و [ سقيمش ] يا لااقل در كتابهايش همه را جمع میكند. اگر میخواهد در سعد و نحس ايام هم بنويسد باز به منقولات استناد میكند. يكی سبكش منقول است يكی سبكش معقول است، يكی سبكش حسی است، يكی سبكش استدلالی است، يكی سبكش مثلا به قول امروزيها ديالكتيكی است يعنی اشياء را در جريان و حركت میبيند، يكی سبكش استاتيك است يعنی اصلا حركت را در نظام عالم دخالت نمیدهد. چندين سبك وجود دارد.
فلاسفه يك سبك مخصوص به خود دارند، رياضت كش ها يك سبك مخصوص به خود دارند. پيغمبران به طور كلی يك سبك مخصوص به خود دارند.» 16
روشنفكر ديني نیز از این قاعده مستثنا نیست. او چون با منابع گوناگوني سر و كار دارد، مي توان گفت نوع نگاهش منحصر در دین نمی باشد و از افقی دیگر می کاود و نتیجه گیری می کند. گاهی ممکن است به نظری برسد که با محصول ديدگاههاي درون دين تفاوت دارد. در اینجا این پرسش طرح می شود آيا نوع نگاه روشنفكر به دين و قضايا و مولفه هاي كه مي سازد با دين ناسازگار است؟ پاسخ این پرسش نیاز به مقدمه ی دارد تا تبیین شود.
مهمترين رمز ماندگاري اديان توحيدي انعطاف پذيري آنهاست. دقت در تورات و انجيل نشان مي دهد، بسياري ازمفاهيم از طريق كنايه و تمثيل بيان شده و اين امر بستر مناسبي را براي برداشت هاي گوناگون فراهم مي كند. قرآن نيز كه اساس و ركن مكتب اسلام است اين ويژگي را دارد كه احتمال هاي گوناگون را برتابد. بديهي است كه احتمال هاي خلاف عقل و ضروري دين را نمی توان به دين نسبت داد. اما با نگاه هاي گوناگون برداشت هاي صحيح ومتفاوتي به دست مي آيد كه هر كدام راهي را مي گشايد و عده اي را به خود جذب مي كند. روشنفكر ديني با مطالعه آثار گوناگون در ذهن خويش دنياي را مي آفريند و با همان دنيا وارد حوزه دين مي شود. و طبيعي است كه برداشت هاي گوناگون مي كند. اگر برداشت هاي او مخالف عقل ومسلّمات دين نباشد پذيرش آن احتمال نه تنها اشكالي ندارد، بلكه خدمت بزرگي به جامعه دينداران است. و بستر پويايي و شكوفايي دين فراهم می شود.
طرح پرسش از جانب روشنفكر ديني و يا روشنفكر و يا هركس ديگري كه مي نشيند و پرسشي به مجموعه پرسش هاي اعتقادي و فكري مي افزايد، خدمت به دين است . از این طریق ذهن ها به تکاپو می افتد. وگوهرهای نابی یافت می شود. حال اگر كسي قدرت پاسخگويي به پرسش هاي او را ندارد حق ندارد به جاي ملامت خويش به تكفير ديگران بپردازد. هر نظريه جديد و نويني مي بايست در بوته تفكر تحليل شود تا عناصر ناخالصش هويدا گردد.
در اينجا ممكن است، گفته شود كه افرادي با نيت هاي پليد به جهت ضربه به آرمان ها وانديشه هاي اسلامي مي نويسند ونظر مي دهند، با اينان چه بايد كرد؟ در اينجا دو نكته اهميت دارد اول اينكه ما از كجا مي توانيم به نيت افراد كه امري دروني است پي ببريم و بگوييم كه تو نفاق پیشه ای و قصد انحراف داری. دوم اينكه به فرض هم كه چنين باشد ما اين تهديد را تبديل به فرصت مي كنيم. به نظريه او بها ميدهيم. بدون غرض مي انديشيم و قدرت هاي بالقوه دين را كشف مي كنيم.
نقش روشنفکری دینی در آینده معنوی بشر
بدیهی است که جریان روشنفکری دینی، نقش تأثیرگذاری در سوق دادن انسانها به سوی دین دارد. شناخت و بررسی چنین قابلیتی در زمان کنونی از این جهت اهمیت دارد که منحنی رشد فرهنگی جامعه رشد چشم گیری داشته است. از نشانه های این رشد افزایش تعداد دانش آموختگان دانشگاه ها و گسترش میزان مطالعات دینی است.روشنفکری دینی ،دین را عقلانی معرفی می کند و با به نمایش گذاشتن پاره ای از گزاره های دینی در یک سیستم عقلانی مانع از پذیرش تعبدی دین می شود. جریان روشنفکری دینی می تواند در دینداری و معنویت قشر فربه ای از جامعه ما نقش کلیدی داشته باشد. چون در عصری زیست می کنیم که پذیرش تعبدی دین منحصر به مؤمنانی است که از پیچیدگی های امور ایدئولوژیک بی اطلاع اند.
روشنفکری دینی جریانی است که علاوه بر تسلّط به آموزه های دینی، منابع برون دینی را می شناسد و در واقع با نگاهی که از بیرون دین گرفته و تلفیق آن با اندیشه های درون دین، دین را از منظری دیگر می کاود. طبیعی است که در چنین پروسه ای محصولی که به بار می نشیند برای کسانی که با رویکرد نوینی دین را جستجو می کنند دل انگیز خواهد بود؛ به عنوان نمونه نسل جوان و تحصیل کرده امروز به سادگی هر گزاره ای را نمی پذیرد و با حربة تکفیر مسئولیت هر حکمی را بر دوش نمی کشد. او می کوشد با تعقل و اندیشه خویش بفهمد و بپذیرد. و از آنجا که برخی مسلک های کلامی و استدلال های عقلانی را سنتی می پندارد برای تبیین مبانی فکری نیاز به مکانیسم دیگری داریم.
با تبیین قابلیت های جریان روشنفکری دینی از یک طرف و نیاز و جایگاه آن در بین آگاهان جامعه از طرف دیگر،تاثیرات اعتقادی و عملی آن مشخص می شود.
نتیجه گیری
عامل تولید جریان روشنفکری فشارهای سیاسی و فرهنگی است. زادگاه این جریان در مغرب زمین می باشد. روشنفکری تاریخ پرفراز و نشیبی دارد و هم چون نوزادی که آرام آرام رشد می کند و به مرحله بلوغ می رسد، کوشیده بالغ شود و نواقصش را برطرف کند.پدیده روشنفکری همان گونه که متأثر از پدیده های دیگر است، بر پدیده های دیگر نیز اثر می گذارد؛ به عنوان نمونه این جریان توانسته مطالعات دینی، که سالیان زیادی از ثابت بودن روش آن می گذرد، را تحت تاثیر قرار دهد و با پیشنهاد زاویه دید تازه ای، امکان دستیابی به محصولات جدید را فراهم کند.
این پدیده با گسترش و شیوعش مرزهای جغرافیای را درنوردید و وارد ایران شد. در ایران روشنفکران رشد کردند و نظریه های جدیدی را طرح کردند. بهترین شیوه رویارویی با این تفکر این است که از ان نهراسیم و بکوشیم عناصر مطلوب آن را جداکنیم و مرد بهره برداری قرار دهیم. منابع :
1- پی واینر، فیلیپ: فرهنگ تاریخ اندیشه ها، ترجمة گروه مترجمان، چاپ اول، تهران، انتشارات سعاد، 1385، ج2.
2- حکیمی، محمد: مجله حوزه، ش144-143،آذر،دی،بهمن و اسفند1386.
3- خرمشاد،محمدباقر:روشنفکری و روشنفکری دینی ایران در سمت حرکت ، فصلنامه سیاسی- اجتماعی رهیافت های سیاسی و بین المللی، ش4، بهار و تابستان 82..
4- فوکو، میشل، ایران :روح یک جهان بی روح، ترجمة نیکو سرخوش و افشین جهاندیده، چاپ ششم، تهران، نشرنی،1387.
5- کاپلستون، فردریک: تاریخ فلسفه، ترجمة امیرجلال الدین اعلم، چاپ سوم، تهران، شرکت انتشارات علمی فرهنگی و انتشارات سروش، 1375، ج5 .
6- مطهری،مرتضی: سیره نبوی، چاپ چهل و هفتم، تهران، انتشارات صدر، 1387.
7- مطهری ،مرتضی ،یادداشتهای استادمطهری، تهران، انتشارات صدرا، میدلاین.
8- ویلیام جیمز، دورانت: لذات فلسفه، مترجم عباس زریاب خویی، چاپ نوزدهم، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی،1386.
پي نوشت ها:
1 - محمدباقر خرمشاد، روشنفکری و روشنفکری دینی ایران در سمت حرکت ، فصلنامه سیاسی- اجتماعی رهیافت های سیاسی و بین المللی، ش4، بهار و تابستان 82، ص 124-123.
2 - میشل فوکو، ایران :روح یک جهان بی روح، ترجمة نیکو سرخوش و افشین جهاندیده، چاپ ششم، تهران، نشرنی، 1387، ص74.
3 - مرتضی مطهری، یادداشتهای استادمطهری، تهران،انتشارات صدرا، میدلاین، ج9،ص166.
4- ایران: روح یک جهان بی روح، ص210.
5- ویل دورانت،لذات فلسفه،مترجم عباس زریاب خویی،چاپ نوزدهم،تهران،انتشارات علمی و فرهنگی،1386،ص34.
6- یادداشتهای استاد مطهری، ج2، ص60 .
7- پیشین،ج2،ص307.
8 - محمد حکیمی، مجله حوزه، ش144-143، آذر، دی، بهمن و اسفند 1386، ص27.
9- پیشین.
10 - روشنگری جریان وجنبشی فکری وفلسفی در اروپای قرت هجدهم که به کارگیری علم و عقل برای بازبینی آموزه های دینی و سنت های پذیرفته شده پیشین را شرط لازم وضروری برای پیشرفت و ترقی بشر می داند.فرهنگ فشرده سخن ،ج1،ص1165.
11- فیلیپ پی واینر، فرهنگ تاریخ اندیشه ها، ترجمه گروه مترجمان، چاپ اول، تهران، انتشارات سعاد، 1385، ج2، ص 1412.
12- روشنفکری و روشنفکری دینی ایران در سمت حرکت، ص 124 .
13- کارل رایموند پوپر(1902-1994)،فیلسوف و اندیشه گر اتریشی است. کتاب جامعه باز و دشمنان آن توسط امیر جلال الدین اعلم به چاپ رسیده است.
14 - جان لاک(1632-1638)،از فیلسوفان انگلیسی است. تصنیف اصلی اوجستار درباره فهم آدمی است.
15- فردریک کاپلستون ،تاریخ فلسفه،ترجمه امیرجلال الدین اعلم،چاپ سوم،تهران،شرکت انتشارات علمی فرهنگی و انتشارات سروش،1375،ج5،ص83و85.
16- استاد مرتضی مطهری، سیره بنوی،چاپ چهل و هفتم ،تهران، انتشارات صدرا،1387،ص47و48.