اخوان الصفا (2)

يکي از مباحث با اهميت در بحث انسان، گوناگوني اخلاق و سرشت اخلاقي انسانهاست. از نظر اخوان الصفا، اخلاق به دو نوع تقسيم ميشود:
پنجشنبه، 4 دی 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اخوان الصفا (2)
 اخوان الصفا (2)

 

نويسنده: علي اکبر ولايتي




 

گوناگوني اخلاق انسانها

يکي از مباحث با اهميت در بحث انسان، گوناگوني اخلاق و سرشت اخلاقي انسانهاست. از نظر اخوان الصفا، اخلاق به دو نوع تقسيم ميشود:
1. اخلاق طبيعي که در سرشت انسان وجود دارد.
2. اخلاق اکتسابي که بر اثر تربيت و عادات و تفاوت آيينها و رسوم بوجود آيد. از نظر آنان گوناگوني اخلاق انسانها چهار علت دارد:
الف) گوناگوني طبايع و مزاج انسانها (که ريشه در ماده ترکيبي خلقت انسان دارد): سردي و گرمي و خشکي طبع از آثار آن است و رفتارهايي مانند نرم خوييها و عزم و سخت کوشي و نظاير آن از تبعات آن است.
ب) گوناگوني جغرافيايي و تفاوت بلاد و شهرها: از نظر آنان يکي از عوامل تأثيرگذار در تربيت و اخلاق انسانها محيط جغرافيايي طبيعي است. شرايط خاص اقليمي، آب و هوا و خاک، وزش بادها، آب و هواي جنوبي و يا شمالي و شرقي و غربي روحيات اخلاقي خاصي را ايجاد مي کنند.
نتيجه تأثيرات جغرافيايي، پيدايش صفاتي مانند شجاعت و جبن و ساير صفات و ويژگيهاست.
ج) تأثيرپذيري از احکام نجوم: در انديشه اخوان الصفا، حرکات و حالات نجوم، تأثيرات خاصي در رفتار و اخلاق انسانها دارد. اعتدال و يا عدم اعتدال رفتار از نظر آنان با حرکات و حالات نجوم و سيارات در ارتباط است.
د) آداب و رسوم و تربيتها.

فلسفه سياسي اخوان الصفا

سياست از جمله مفاهيمي است که تعريف واحدي که همگان پذيرفته باشند ندارد. با توجه به انتظارات و بينشهاي مختلف نسبت به سياست تعاريف مختلفي شده است. بين مفهوم سياست در انديشه هاي معاصر با انديشه هاي پيشينيان، بويژه انديشمندان مسلمان، تفاوت وجود دارد.
بطور کلي، فلاسفه مسلمان غرضشان از مفهوم سياست اصلاح واز بين بردن خلل و فسادهاست. طبق اين تعريف همواره بين اخلاق و سياست پيوندي وجود داشته است. رساله و مکتوبات سياسي فلاسفه مسلمان با مکتوبات اخلاقي آنان هماهنگي و ارتباط داشته است.
مثلاً کندي رسائل سياسي خود را با عناويني نظير رسالة في السياسة و الاخلاق و سبل الفضائل آورده است و يا فارابي در رسائل خويش از عناويني مانند السياسة و السعادة و الاخلاق استفاده مي کرد و يا ابن سينا در کتاب الشفا فصلي را با عنوان «فصل في الخليفة و الامام و وجوب طاعته و الاشارة الي السياسات و المعاملات و الاخلاق» آورده است.
اينگونه بحث از سياست گوياي ارتباط علم سياست با اخلاق است. اخوان الصفا نيز با عناويني نظير «رسائل في السياسة و تهذيب النفس و الاصلاح الاخلاق» به سياست پرداخته اند و گاهي نيز بحث از سياست را در لابلاي مباحث مربوط به ماهيت و طبايع انسانها مطرح ميکنند که در آن از ويژگيهاي اخلاقي، سعادت و تمايلات نفساني انسان بحث شده است.
آنان در تقسيم بنديهاي عام سياست را به دو دسته سياست جسماني و سياست روحاني تقسيم مي کنند که ناظر به ويژگي دوگانه ماهيت انسان است.
گاهي رابطه بين نفس و جسد را با عنوان سائس و مسوس (سياست کننده و سياست شونده) در نوشته هاي خويش آورده اند.

منشأ سياست

خاستگاه سياست در انديشه اخوان الصفا را بايد در رابطه ي بين نفس و جسمانيت انسان جستجو کرد. زيرا همانگون که قبلاً نيز گفته شد طبق انديشه سلسله مراتبي در عالم موجودات که اخوان الصفا به آن اعتقاد دارند، مرتبه نفس بالاتر از جسمانيت است. همچنانکه رتبه عقل از نفس برتر و رتبه خالق از همه مراتب وجود بالاتر است.
با اين توضيح اجمالي، طبق ديدگاه اخوان، نفس سائس (سياستگر) و جسد مسوس (سياست شونده) است. از اينرو اساساً سياست و تدبير از امور مربوط به نفس انسان است بنابراين، از نظر فکري منشأ مباحث سياسي نفس و روحاني بودن آن است، زيرا سياست از غريزه يا رياست طلبي انسان ناشي مي شود و رياست طلبي بصورت غريزي در نفس انساني وجود دارد.

انواع سياست

اخوان الصفا علوم را به سه دسته علوم رياضي، علوم شرعي، علوم فلسفي تقسيم ميکنند. علوم رياضي بتعبير آنها، علم الآداب است که براي طلب معاش و مصلحت امر در دنيا بکار گرفته ميشود و شامل علومي نظير: حِرَف و صنايع و بيع و شرا ميشود. علوم شرعي، مربوط به نفسانيات مردم ميشود.
علوم فلسفي خود به چهار نوع رياضيات، منطقيات، طبيعيات، و الهيات تقسيم ميشود. (1) تقسيم بندي اخوان الصفا از انواع سياست يا به اعتبار نوع تدابير و چگونگي روابط انسانها با يکديگر و نيز به اعتبار ويژگيهاي سياست کنندگان و سياست شوندگان است. علاوه بر تقسيم کلي سياست به دو دسته جسماني و روحاني، اخوان الصفا سياست را به پنج نوع جزئيتر تقسيم کرده اند.
علم السياسة و هي خمسة انواع: اولها السياسة النبوية و الثاني السياسة الملوکية و الثالث السياسة العامية و الرابع السياسة الخاصية و الخامس السياسة الذاتية. (2)
يعني علم سياست پنج نوع است: اول سياست نبوي، دوم سياست ملوکي، سوم سياست عامه، چهارم سياست خاصه، پنجم سياست ذاتي.

1. سياست نبوي (کشورداري پيامبران)

اين سياست مربوط به قلمرو نبوت و برنامه ها و اهداف انبياست. شناخت چگونگي وضع نواميس و سنتها و دور داشتن نفوس از اديان فاسد و آراء و عادات پست و افعال و اعمال جائرانه يکي از ارکان اين سياست است.
سياست نبوي سياستي کامل است که در کنار دنيا، معاد را ترويج مي کند و راه پايداري دولت اهل شريعت است. از نظر اخوان الصفا در کنار تبيين و توضيح شريعت و حلال و حرام آن، تفسير حدود و احکام، تشويق به زهد در دنيا و مذمت دلبستگي به آن، اولين وظيفه و اولين خصيصه نبوت اجرا سنتهاي مربوط به شريعت است.

2. سياست ملوکي (کشورداري جانشينان پيامبران)

تداوم برنامه ها و اهداف و سياست انبيا امري عقلي و لازمه حيات بشري است زيرا آيين انبيا و رسل بدليل شمول قانون زندگي لازمه حيات انسانهاست و تداوم اين سياست در سايه وجود جانشينان و خلفاي انبياست.
در ديدگاه اخوان الصفا، امکان تداوم و اجراي احکام الهي از طريق سياست ملوکي امکانپذير است. سياست ملوکي در واقع سياست خلفا و جانشينان نبوت است. سياستي که هدفش اجراي احکام نبوت و دستور انبياست. اين سياست ملوکي مفهوم ديگري از خلافت است که به دو دسته خلافت در نبوت و خلافت در ملک تقسيم ميشود. (3)

3. سياست عاميه (کشورداري توده)

اين قسم از سياست با مفهوم متداول در امر حکومت که بحث از قدرت و رياست بر جماعات و گروه هاست، سنخيت عيني دارد. زيرا سياست بحث از قدرت و چگونگي حکومت حاکمان و ويژگيها و شرايط آنهاست.
علم شريعت، علم صناعت و علم مربوط به ملک و مملکت که در رسائل با عنوان «علم المملکة» از آن ياد شده است، به سه دسته علوم بشري تقسيم ميشوند که هر کدام تأمين کننده بخشي از نيازهاي اجتماعي و غيراجتماعي انسان است. علم مملکت داري شامل دو بخش سياست خاصه و عامه است. (4)
ماهيت سياست عامه رياست بر جماعات و گروه هاست.

4. سياست خاصه (خانواده داري)

نوع ديگر سياست که اخوان الصفا از آن نام برده اند سياستي موسوم به سياست خاصه و سياست اهل خانه است. اين سياست مربوط به امور فردي و خانوادگي و اقرباي انسانهاست. قلمرو اين سياست محدود به خانواده و بحث از تدبير منزل است.

5. سياست ذاتي (خودشناسي)

نيازمنديهاي انسان با توجه به ماهيت او در دو حوزه جسماني و روحاني است و از اينرو اخوان الصفا سياست را نيز به دو دسته جسماني و روحاني تقسيم کرده اند. سياست نفساني متکفل روحانيت و جسماني متکفل جسمانيات انسان است. مباحث ذاتي شناخت فرد است به نفس خويش و اخلاق و افعال و اقوالش در حال شهوات و غضب و خشنوديهايش.

تحليلي اجمالي بر تقسيم بندي اخوان الصفا از علم سياست

طبقه بندي اخوان الصفا از علم سياست و تقسيم آن به علوم و دانشهاي گوناگون نشانه گستردگي اين علم بسبب تنوع و کثرت نيازمنديهاي انسان است. اين طبقه بندي بيانگر نگرشي جامع به سياست و شقوق و شاخه هاي متعدد آن از جنبه هاي جامعه شناختي، روانشناختي، و فکري و فلسفي است.
در رسائل اخوان الصفا گرچه پراکنده ولي عميق و ژرف از فلسفه و اجتماع مدني بحث شده است. در رساله دوم بحث از رياضي و هندسه، فصل خاصي را با عنوان نياز انسان به تعاون اجتماعي اختصاص داده اند. از ديدگاه آنان عمر انسان کوتاه است و نيازهاي فراوان دارد. لازمه نيازهاي فراوان، پيدايش صنايع متعدد است بالطبع انسان بتنهايي قادر به فراگيري همه صنايع و برآورده ساختن حاجات و نيازمنديهاي خويش نيست و در صورت زندگي فردي، زندگي او سخت و طاقت فرسا خواهد بود.
بنابراين بسبب ناتواني انسان در اداره خويش، اجتماعات انساني در شکل مدينه يا قريه بوجود آمده که گروه هايي از مردمان در آن زندگي ميکنند.
هدف اين اجتماعات نيز تعاون و مددرساني به يکديگر است. بطور کلي، در انديشه اخوان الصفا مبناي اجتماع افراد بشري طبيعي و ضروري است علت آن نيز دو چيز است:
1. در نفوس انسانها جميع علوم و صنايع بالقوه وجود دارد، ولي انسان بتنهايي قادر نيست استعداد فراگيري علوم و صنايع را به فعليت رساند.
2. لازمه تفاوت استعداد مردم در فراگيري علوم و صنايع، توزيع صنايع در ميان افراد مختلف است و علت تفاوت استعدادها نيز بسبب تفاوت درجات عقول و استعداد طبيعي و ويژگيهاي نفساني افراد انساني است و ظهور و بروز افعال و کردارهاي مختلف از انسانها علت اين تفاوتهاست.

طبقه بندي اجتماعي

بر اساس بينش اخوان الصفا، حيات اجتماعي انسانها بر مبناي ضرورتهاي طبيعي شکل گرفته است و غرض از اجتماع انساني، رفع حوايج افراد انسان بکمک يکديگر است. لازمه رفع حوايج بوجود آمدن مشاغل و صنايع و گروه ها و طبقات اجتماعي متفاوت است، زيرا جامعه نيازمنديهاي متفاوتي دارد و هر فردي از افراد انساني کار ويژه يي بعهده دارد و از اين کار ويژه تخصصي شدن امور و تقسيم کار اجتماعي بوجود مي آيد. شکل گيري صنوف و طبقات حکمتي است که صورت بنديهاي اجتماعي را در جامعه سبب مي شود.
حکمت الهي و عنايت رباني اقتضا دارد که جماعاتي در صنايع و جماعاتي در تجارت و ساختمان اشتغال داشته باشند و گروهي تدبير سياست و جمعي علوم و تعليم آن و گروهي خدمتگزاري به مردم و تلاش براي رفع حوايج آنها را بعهده گيرند. (5)

اقسام اجتماعات

اساساً در انديشه اخوان الصفا اجتماعات به سه نوع مدينه و امت و دولت جهاني تقسيم ميشود:

مدينه:

مدينه کوچکترين مظهر وحدت اجتماعي است رابطه مدينه با ساکنان آن نظير رابطه جسم و حلول نفس در آن است. آنان مدينه را به جسم انسان و اهالي آن را به نفس تشبيه ميکنند. (6) همانگونه که جسم انسان مرکب از اعضا و جوارج است که شاکله و بنيان مادي آن را بوجود مي آورد مدينه نيز مانند بدن انسان داراي اجزاء و عناصر به هم مرتبط است. (7) عنصر معنوي مدينه که بمنزله نفس است، وجود خود انسان در مدينه و استقرار او در آن است. بنابراين اعمال اهل مدينه نيز بمنزله کارکردهاي نفس در بدن است.
همانگونه که بر نفوس انسان عقل بعنوان رئيس نفوس حکومت دارد در مدينه نيز يک شاخصه وحدت وجود دارد که بر آن رياست و نظارت دارد و آن رياست رئيس فاضل است.

امت:

مدينه مظهر نهايي و کمال اجتماع انساني نيست، زيرا فراتر از مدينه، اجتماع امت وجود دارد که اجتماعي کاملتر از مدينه است. ملاک اجتماع وجود صفات و شرايط مشترکي است که انسانها را گرد يکديگر جمع کرده است. وحدت زبان، اشتراک در طبايع، مشترکات اخلاقي، اشتراک در عادات و رسوم، و وحدت مکاني، اشتراک جغرافيايي زيست، وحدت بلاد، اشتراک در رنگ و پوست و ويژگيهاي ظاهري و اشتراکات فيزيکي از ملاکهاي وحدت اجتماعي در قالب امت است.
دين مهمترين عامل همبستگي و وحدت در اجتماع امت است، زيرا در سايه دين اغراض و اهداف و راهبردها و آرمان مشترک بوجود مي آيد.

دولت جهاني:

دولت جهاني که اخوان الصفا انتظار بوجود آمدن آن را در سر مي پرورانند، اجتماعي کاملتر از امت است. زيرا در واقع به آرمانهاي مشترک امت در سايه ايجاد دولت ميتوان دست يافت.
دولت جهاني، اجتماعي منسجم است که در سايه مشترکات خاص بوجود آمده است. اختلافات امتها ريشه در گوناگوني شرايع آنان دارد ولي آنها از نظر اصول اهداف و اغراض يکسان و داراي اشتراکند. حکمت اقتضا دارد که همه اديان داراي هدف واحد و اصول يکسان باشند و اختلاف در شرايط اختلافي ظاهري باشد و مانع از پيوند و انسجام اجتماعي آنان براي رفتن بسوي اجتماع کامل نشود.
فلسفه اجتماعات در رسائل بقرار زير است:
از اجتماعات بايد صداقت حاصل شود، زيرا صداقت اساس برادري، برادري اساس محبت و محبت اساس اصلاح امور است و اصلاح امور مصلحت بلاد را بدنبال دارد و مصلحت بلاد بقاي عالم و نسل را در پي دارد.

شکل گيري دولت در انديشه اخوان الصفا

در رسائل اخوان الصفا به بحث دولت از جهت تشکيل و بقا و زوال آن اهميت ويژه يي داده شده است. شکل گيري دولت در انديشه آنان بمنزله يک نهاد اجتماعي براي تأمين ضروريات طبيعي انسان تلقي شده است. پيدايش دولت به هبوط انسان از بهشت به کره زمين و شروع زندگي دنيايي و بوجود آمدن مشکلاتي در زندگي انسانها مربوط ميشود.
سرآغاز اين مشکلات با توجه به برخي مضامين موجود در رسائل از زماني است که اولاد آدم بر اثر زاد و ولد در بخشهاي بسياري از زمين سکونت گزيده و روز به روز بر تعداد آنان افزوده شد.
افزايش جمعيت انسانها سبب سرازير شدن آنها به نقاط گوناگون زمين شد تا قبل از آن هر کدام در محدوده زيست خويش بنوعي در امن و امان بودند و از کمبود مواد غذايي و مراتع و چراگاهها و مزارع رنج نميبردند.
زندگي همراه با مشقت انساني زماني آغاز شد که برخي انسانها به عصيان و سرکشي روي آوردند. روحيه فزون طلبي آنها باعث تعدي و تجاوز آنان به مصالح و منافع و چراگاههاي سايرين شد. روحيه انس و الفت اوليه موجود در ميان اولاد آدم از ميان رفت و در واقع آدميزادگان، هر کدام درصدد برآمدند که ديگري را به اطاعت و سلطه خويش وادارند و از آن زمان نفرت از يکديگر و عدم انس و الفت بالا گرفت.
رهايي از وضعيت نفرت از يکديگر و پرهيز هر فردي از بندگي ديگري و تلاش هر کدام براي به بندگي کشيدن ديگران و نيز افزايش ضرورتهاي زيستي و کثرت و تنوع تخصصها و علوم، انسان را ودار به همزيستي اجتماعي براي کاهش مرارتها و نابسامانيهاي اجتماعي کرد.
اين احساس همزيستي اجتماعي، پيدايش نهاد اجتماعي گسترده تر از خانواده را بنام دولت که در واقع عاليترين اجتماع سياسي است سبب گشت.

انواع دولت درانديشه اخوان الصفا

الف) دولت اهل خير

اخوان الصفا دولتها را به دو دسته دولت اهل خير و دولت اهل شر تقسيم مي کنند. (8) تفاوت اين دو دولت دو ويژگي اساسي آن دو و علت بوجود آمدن و نيز به وجودآورندگان آنهاست اهميت دولت اهل خير به بنيانگذاران آن و علت بوجود آمدن آن است.
اساس شکل گيري اين دولت بر اساس فضيلت و وحدت رأي و اتفاق بر مذهب و دين واحد است. علت وحدت، وجود عالمان حکيم است؛ يعني در شکل گيري دولت اهل الخير ميثاقي وجود دارد که نشئت گرفته از فضيلتهاست و اين فضيلتها ريشه در ناموس و احکام الهي دارد. دولت اهل الخير بيانگر سياست کاملي است که بايد در يک اجتماع عالي سياسي حاکم باشد. اين سياست کامل پرداختن به تدبير بر اساس سياست جسماني و نفساني است.
در دولت اهل الخير موضوع ميثاق براي اخوان الصفا از اهميت ويژه يي برخوردار است، زيرا خاستگاه ميثاق در مدينه براي رسيدن به فضيلت بر اساس دين و مذهب است. طرح بحث ميثاق در مدينه براي تشکيل دولت خير از سوي اخوان الصفا اصل مهم جامعه شناختي است که در ميان فلاسفه اجتماعي مسلمانان مطرح شده است و بويژه اهميت آن در پيشي داشتن اين نظريه بر فلسفه اجتماعي ابن خلدون است. اين بحث از مهمترين مباحث سياسي و اجتماعي رسائل اخوان الصفا است که بار ارزشي و فکري ويژه يي را به رسائل بخشيده است.
بدانکه دولت اهل خير از گروهي از علماي حکيم و برگزيدگان فاضل آغاز ميشود که با رأي واحد اجتماع مي نمايند و بر مذهب و دين واحد اتفاق دارند و عهد و ميثاق ميبندند که با يکديگر به مجادله نپرداخته و از ياري رساندن به همديگر کوتاهي نکنند و در جميع تدابيري که مربوط به ياري رساندن به دين و طلب آخرت است با هم متحد و يگانه باشند و به جز خدا و رضايت او را طلب نکنند. (9)
دولت مورد نظر اخوان الصفا که رئيس فاضل بر آن حکومت ميکند دولت اهل الخير است و ترغيب و تشويق آنان به دوستان و يارانشان براي پيوستن به اجتماعي است که داراي چنين دولتي است.

ب) دولت اهل شر

تدبيرات جسماني بخشي از سياست مربوط به انسان است و اکتفا به آن سياست ناقصي است که محور عمل دولتي بنام دولت شر است. خاستگاه اين دولت تأمين نيازمنديهاي مادي زندگي اجتماعي است. اضطرار به رفع نيازهاي عديده مادي که از طريق اجتماع بزرگ و عالي برآورده شدني است، باعث بوجود آمدن دولت شر شده است.
برخلاف دولت خير، محور فضيلت نيست بلکه امور معيشتي دنيايي است و بنيانگذاران اين دولت نيز کساني هستند که از حکمت برخوردار نيستند، ولي علم و تدبير لازم را براي اداره معيشت دارند.
در انديشه اخوان دولت شر واقعيتي است که از يکطرف حاصل شرايط اجتماعي انسان و نيز ماهيت نفساني و غريزي اوست و از طرف ديگر اخوان واقعيت نظام سياسي دوره خويش و فساد سياسي حاکميت آن ايام را در قالب دولت شر توصيف نموده اند.
در چارچوب فلسفه سياسي اخوان، دولت برآيند واقعيت انسان است همانگونه که انسان مجموعه خوبيهاست، دولت نيز از اين وصف خارج نيست، بنابراين لزوماً شر مطلق و يا خير مطلق نيست، ولي مي تواند هم شر باشد و هم خير. در واقع، دايره اختيار و اراده طبيعي انسانها، در گزينش نوع دولت امري مهم و شايان توجه است. دولت بنوي تجلّي ويژگيها، خواسته ها و تمايلات انسان است.

تحول دولت

در کنار بحث از عوامل و علل شکل گيري دولت از منظر فلسفي و جامعه شناختي، بحث از تکامل، ثبات و انحطاط دولتها نيز از مهمترين مباحث در اين حوزه ي مطالعاتي است. در طول تاريخ هيچگاه شکل دولت يکنواخت، منظم و دائمي نبوده است و متناسب با شرايط اجتماعي و سياسي و ساير عوامل در طول زمان، دولتها در تغيير و تحول بوده اند و عوامل گوناگون، شکلهاي گوناگوني از حکومت را در جامعه هاي متفاوت بوجود آورده اند.
اخوان الصفا به زوال و توالي دولتها از ديدگاه فلسفي و جامعه شناختي نگريسته و زوال را براي هر دولت در ايام معين لازم و حتمي دانسته اند. مفهوم توالي در انديشه آنان، جايگزيني دولت خير بجاي دولت شر و بر عکس است. جايگزيني هنگامي به وقوع ميپيوندد که وضعيت و شرايط لازم براي تحول و زوال ايجاد شده باشند. براي هر دولتي آغازي و انتهايي است و دولت وقتي به نهايت خود رسيد رو به اضمحلال و سقوط ميرود. سقوط و انحطاط هر دولتي، روي کار آمدن دولت ديگر را در پي دارد.
اين تحليل اخوان از دولت، بيانگر آن است که در نظر آنان دولت بمنزله موجود زنده يي است که تولد، جواني، کهولت و فرسودگي دارد. «بدان که دولت و ملک در هر زماني از امتي به امتي و از خانداني به خانداني و از شهري به شهر ديگر منتقل ميشود». (10)
علت اساسي تغيير دولت و انتقال قدرت، ماهيت امور دنيايي است. امور اين عالم در معرض زوال و نقص است و بحث قدرت و حکومت و دولت نيز از امور اين جهان است، از اينرو انتظار پايداري دولتها، با ماهيت امور دنيا ناسازگار است پس تغيير در دولت از لحاظ فکري و مباني انديشه يي امري بديهي است و اعمال نيک و بد دولتها در سرعت انحطاط و يا کندي زوال مؤثر است. علامت زوال دولت، خروج از حد اعتدال است که آنان از آن تعبير به فزوني نحوستها و فساد زمان مي کنند. نحوست عارض بر دولت، انقطاع وحي، کمي علما و اخيار، ظلم ملوک، فساد اخلاق مردم، بدي اعمال و اختلاف در آراء است.
عدل ملوک، توجه به مصالح امور مردم، نزول برکات آسماني، آباداني زمين و فراواني، عمران و آبادي بلاد، افزايش بلاد، قوام شهرها برخي علائم پايداري دولتهاست. (11)
راهبرد اخوان براي بقاي دولت، پايبندي به عدل در سياست است. مفهوم عدل سياسي در اصطلاح آنان يعني امري که کمي آن نقص و زيادي آن اسراف در امور است. عدل در صورتي تحقق خواهد يافت که به حکمت آشنايي پيدا شود و توان بکار بستن تدبيرهاي حکيمانه بوجود بيايد. دولتها اگر به حکمت بينديشند و به نتيجه حکمت عمل کنند حکومتشان پايدار خواهد بود وگرنه زوال حتمي است.
بدان که براي هر دولتي زماني است. زمان آغاز، ايام مطلوب و مقصود، مرزي که نهايت آن است، وقتي که دولت به نهايت مقصود و مطلوب خود و پايان مرزش برسد با سرعت بسوي انحطاط و زوال پيش ميرود و شومي و خواري در اهل آن بوجود مي آيد. نيرو و نشاط و گشايش و پيروزي در طرف ديگر بوجود مي آيد و هر روز قوي و قوي تر مي شود و ديگري ضعيف و ضعيفتر، تا اينکه اولي از بين رفته و ديگري جانشين آن مي شود. (12)

انواع حکومت

در ديدگاه اخوان الصفا واقعيت نظامهاي سياسي از دو حالت خلافت و سلطنت خارج نيست. در واقع، اين دو نوع حکومت و نظام سياسي، ريشه در واقعيت ماهيت انسانها دارد و هر کدام از آنها، بيانگر وجهي از تمايلات انسان و يا همه وجوه تمايلات اوست. بعبارتي نوع حکومت و نظام سياسي، تجلي تمايلات دوگانه انسان است و دوگانه بودن آن برآمده از دوگانه بودن ماهيت انسان است. حکومت و نظام سياسي کامل نظامي است که دربرگيرنده دو بخش تمايلات او باشد. اعتقاد به وجود دو نظام خلافت و سلطنت در واقع تجلي دوگانگي روح انساني است. خلافت مظهر کمال نظام سياسي است، زيرا تدبير در آن نظام، روحاني و جسماني است، ولي در نظام سلطنت آيينهاي سياسي تنها نشان تدبير جسماني و در نتيجه نقص در سياست و تدبير است.

الف) خلافت و امامت

در ديدگاه اخوان الصفا، امامت و خلافت هر دو به يک معنا بکار رفته است.
و اعم الامامة انما هي الخلافة (13)
يعني بدان که امامت، همان خلافت است. از ديدگاه آنان، رياست به دو دسته جسماني و روحاني تقسيم مي شود و چون مفهوم امامت رياست عامه است، بنابراين امام بايد سياست جسماني و روحاني داشته باشد و از اينرو تدبيرات او شامل امر دنيا و آخرت است. همچنين اخوان الصفا خلافت را به دو دسته تقسيم کرده اند و در اين دو معناست که شموليت خلافت براي امور دنيايي و اخروي تبيين مي شود. آنان خلافت را به دو دسته خلافت در نبوت و خلافت در ملک تقسيم مي کنند:
والخلافة نوعان: خلافة النبوة و خلافة الملک. (14)
خلافت در نبوت گوياي رياست الهي و تدبيرات اخروي است و خلافت ملک گوياي رياست جسماني و تدبيرات مربوط به دنياست.

دين و سياست

سياست در صورت پيوند با دين از قوام لازم برخوردار ميگردد و دين نيز در سايه سياست و قوانين آن به اجرا در خواهد آمد. اخوان الصفا براي اين انديشه خود به انديشه هاي ايرانشهري و تاريخ حکومت و سياست در ميان انبيا اشاره ميکنند. در انديشه هاي ايراني بين دين و سياست و حکومت هميشه پيوند و ارتباطي بوده که در واقع مشروعيت حکومتهاي ايراني از آن بدست مي آمده است. بيان آنان به اين شرح است:
«بدان که براي دين و ملک قوامي وجود ندارد مگر توأم بودن آن دو با يکديگر همچنانکه اردشير پادشاه ايراني در وصيت خويش گفته است، ملک و دين دو برادر همزادند که قوام يکي با ديگري است. زيرا دين پايه و اساس ملک است و ملک نگهبان دين است. چيزي که پايه نداشته باشد از بين رفتني است و چيزي که نگهبان نداشته باشد نابودشدني است ملک نياز به پايه و دين نياز به نگهبان دارد.»
پس اخوان الصفا از پيامبراني که هم برخوردار از ملک و نبوت و يا يکي از آن دو بوده اند استشهاد آورده اند. پيامبراني مانند داوود و سليمان و پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) از نبوت و ملک برخوردار بوده اند. در ديدگاه اخوان الصفا پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) ابتدا در مکه شأن نبوت را قوام بخشيده و بعد از هجرت به مدينه، شأن ملک و مملکت داري يافت؛ يعني در زماني پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) در پي ملک و ملکداري نيست و آن ايامي است که زمينه پرداختن به سياست و ملک وجود ندارد و از اينرو امر سياست در مدينه توسط پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) انجام ميگيرد. «بدان که خدا براي نبي خويش محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) ملک و نبوت را با هم قرار داده است، کما اينکه براي داوود و سليمان و يوسف اين چنين قرار داده است. زيرا پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در اول رسالتش در مکه حدود سيزده سال به دعوت مردم پرداخت و علائم و امور دين را به آنان تعليم داد تا نبوت او قوام گيرد سپس به مدينه مهاجرت نمود و حدود ده سال براي اداره امور امت و انذار به دشمنان و گرفتن خراج و برقراري صلح و ترک جنگ با دشمنان و قبول هدايا و ارسال آن و تزويج با آنان کوشيد تا اينکه امر ملک قوام گرفت». در ديدگاه آنان ملک و سياست امر دنيوي و نبوت امر اخروي است و از اينرو بين دين و دنيا ضديت وجود دارد ولي جمع آن دو با زهد امکانپذير است. پيامبران در مملکت داري خويش از اين ويژگي برخوردارند.
ادامه حکومت پيامبران در صورتي امکان پذير است که خليفه او با شرايط او امت پيامبر را راهنمايي کند و چنين فردي بايد خصال و ويژگيهاي لازم را براي جانشيني دارا باشد. اگر امت وحدت را حفظ کرد و به فرد شايسته خلافت براي ياري دين و حفظ شريعت و اقامه آداب و آيينهاي ديني در غياب پيامبر کمک کرد دولت انبيا پايدار خواهد ماند وگرنه دچار زوال ميشود.

شرايط خلفا و جانشينان انبيا

از نظر اخوان الصفا جانشينان انبيا بايد داراي شرايطي باشند که بتوانند هم تدبير سياسي و اجتماعي و هم تدبير ديني داشته باشند. آنها از صفاتي براي خليفه و جانشين نبي نام برده اند که بيانگر لزوم شايستگيهاي آنان در دو قلمرو سياست جسماني و روحاني است. شرايط خلافت و خلفا به قرار زير است: (15)
1. برخورداري از صحت و سلامتي جسم؛
2. فهم نيکو؛
3. قدرت حفظ و نگهداري فهميدنيها و شنيدنيها؛
4. زيرکي و هوشياري؛
5. خوش بيان بودن؛
6. دوستدار علم و دانش بودن؛
7. راستگويي و دوستدار صدق و راستي؛
8. پرهيز از حرص و آز در خوردن و آشاميدن و نکاح؛
9. برخورداري از مناعت طبع؛
10. بيتوجهي به درهم و دينار؛
11. دوستدار عدل و طرفداران عدل و دشمن جور و طرفداران اهل جور؛
12. برخورداري از اراده قوي براي انجام امور.
در ديدگاه اخوان الصفا خلفاي الهي بعد از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) ائمه اطهار از اهل بيت(صلي الله عليه و آله و سلم) هستند. زيرا آنان آشنا به امور دين و ظواهر و بواطن آن هستند و به حق دعوت ميکنند. (16) اهل بيت (عليه السلام) از علوم ويژه يي برخوردارند که آنان را از سايرين متمايز مي کند. (17) در ديدگاه اخوان الصفا ولايت اميرالمؤمنين حضرت علي (عليه السلام) و دوستي اهل بيت عامل مشترک اجتماعي ياران و اصحاب بعد از پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) است. (18)

ب) سلطنت و پادشاهي

در نقطه مقابل انديشه خلافت، حکومت ملوک است که تنها به سياستهاي جسماني ميپردازند. وجود حکومتي بنام حکومت ملوک واقعيتي است که ريشه در طبايع و فطرت انسان دارد، از اينرو گروه زيادي از مردم متمايل به حکومت و سيره و آداب ملوکند. (19) اين تمايل ريشه در خصلتهاي مادي انسان دارد و حکومت ملوک بر اساس آن شکل ميگيرد و حکومت آنها نماد حکومت مبتني بر سياست جسماني است. سلطنت برخورداري از ملک و حکومتي است که از طريق سلطه و قهر و غلبه شکل گرفته است. در انديشه اخوان، تدبيرات دنياي امتها گاهي از طريق غير نبي و توسط فرد يا کساني انجام مي گيرد که بر آنان سلطه يافته اند. (20) اينگونه حکومت شکلي از نظام سياسي موجود در تاريخ زندگي بشري بوده که برابر مصالح و واقعيتهاي اجتماعي زندگي انسان شکل گرفته است.
در بينش اخوان الصفا نظام سلطنت اساساً فکري است در جهت تفرقه بين خلافت الهي و خلافت ابليس. زيرا از زماني که آدم از امر خداوند تخطي و از ابليس اطاعت کرد از قرب الهي خارج شد و گرچه توبه کرد، اما حيله ها و دسيسه هاي ابليس براي آدم هموار بوده و اين حالتي در وجود انسان است که او را بطرف ابليس سوق مي دهد و بر اساس آن بطرف عداوت و شر مي رود و سبب ظلم و ستم در ميان امت شده و اين در حقيقت حکومتي است در برابر خلافت الهي انبيا.
اخوان الصفا از اين گروه حاکمان بعنوان گروه سلطه نام مي برند که بر مردم سلطه يافته اند. از نظر آنان ملوک به دو دسته جائر و غيرجائر تقسيم مي شوند. حکومت ملوک جائر در غايت بدي و شرارت و سختي و رنج است. آنان اجتماعي را که در آن حکومت سلاطين جور قرار دارد به اجتماع وحوش و درندگان تشبيه مي کنند. (21)

نهادهاي سياسي و اجتماعي

نهاد تأمين امنيت، نهاد قضا، نهاد فرهنگ، و نهاد اقتصاد نهادهاي اصلي اجراکننده سياستهاي حکومتند. امنيت را نيروهاي نظامي تأمين مي کنند که با مخالفين حکومت و راهزنها و خوارج و ياغيان به ستيز برمي خيزند. (22)
نهاد ديواني و اداري متکفل امور اداري مربوط به توزيع خدمات است که رسيدگي به امور ارزاق، گرفتن خراج و ماليات، رسيدگي به کارگزاران و کاتبان و ديوانيان و نيز کشاورزي و آباداني بلاد را در دست دارند. در اين دسته وزرا و نويسندگان و کارگزاران اداري و مالي قرار مي گيرند. (23)
قضاوت در نهاد قضا قرار دارند و قوام عدالت به وجود آنهاست. فقها و علما در نهاد فرهنگي از کيان دين دفاع مي کنند و قوام دين و حکم شريعت بدست آنهاست. (24)
راهبردهاي عملي اخوان الصفا براي تداوم حکومت بدين شرح است:
1. تفقد و جستجو از احوال مردم تحت حکومت؛
2. برخورد با هر کدام از رعيت مناسب با ميزان عملش؛
3. عدالت ورزي؛
4. جلوگيري از ظلم و ستم؛
5. تمايز بين عالمان و جاهلان در اعطاي مقام و منزلت و عطايا؛
6. برتري ندادن به بردگان و زنازادگان و گروه هاي پست بر اخيار و برگزيدگان؛
7. مراقبت و مواظبت از عمال و کارگزاران؛
8. استفاده از مشاوران هم دين؛
9. گزينش صالحترين وزير؛
10. برگرداندن حق به اهل آن.

پي‌نوشت‌ها:

1. همان، ج1، ص 290.
2. همان، ج1، ص 264.
3. همان، ج3، ص 406.
4. همان، ج5، ص 169.
5. همان، ج1، ص 123.
6. همان، ج2، ص 293.
7. همانجا.
8. همان، ج1، ص 191.
9. همانجا.
10. همانجا.
11. همانجا.
12. همان، ص 168.
13. همان، ج3، ص 406.
14. همانجا.
15. همان، ج4، ص 111.
16. همان، ج5، ص 264.
17. همان، ج4، ص 312.
18. همان، ص 167.
19. همان، ج3، ص 408.
20. همان، ج3، ص 407.
21. همان، ج4، ص 314.
22. همانجا.
23. همانجا.
24. همانجا.

منبع مقاله :
پورحسن، قاسم؛ (1390)، حکمت شيعي؛ باطنيه و اسماعيليه، تهران: بنياد حکمت اسلامي صدرا، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.