عظمت و اهميت شيخ مفيد (2)

با توجه به آنچه گفته شد، اهميت كار شيخ مفيد به عنوان كسي كه مرزبندي مكتب اهل بيت را بر عهده گرفت، آشكار مي شود. اين نابغه ي بزرگوار با احساس نياز زمان و با تكيه بر قدرت علمي خود وارد اين ميدان دشوار شد...
سه‌شنبه، 9 دی 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
عظمت و اهميت شيخ مفيد (2)
 عظمت و اهميت شيخ مفيد (2)

 

نويسنده: دكتر علي اكبر ولايتي




 

با توجه به آنچه گفته شد، اهميت كار شيخ مفيد به عنوان كسي كه مرزبندي مكتب اهل بيت را بر عهده گرفت، آشكار مي شود. اين نابغه ي بزرگوار با احساس نياز زمان و با تكيه بر قدرت علمي خود وارد اين ميدان دشوار شد و كار بي سابقه و بس مهم و حساسي را آغاز كرد و به حق بايد اذعان كرد كه از عهده ي اين كار بزرگ برآمده است. مدعا اين نيست كه پس از كار مفيد هيچ كس در فهم محتواي تشيع دچار جهل و گمراهي نشده يا نمي توانسته بشود. بلكه مدعا اين است كه فهم اين مكتب و شناخت حدود و مرزهاي آن براي آن كس كه در طلب آن بوده، ميسر گرديده و در فقه و كلام، مدرسه ي اهل بيت (عليه السّلام) بي آن كه با نحله ي ديگري مشتبه شود با نشانه ها و ويژگي هاي خاص خود همواره در معرض فهم و شناخت پژوهشگران قرار گرفته است.
مفيد براي تأمين اين هدف بزرگ، به يك سلسله كار علمي دست زده، كه هر يك درخور بررسي و تحقيقي مستقل است. به اشاره اي به فهرست اين كارها در دو عرصه ي فقه و كلام بسنده مي كنيم. در فقه كتاب مُقنِعه را تصنيف كرد، كه يك دوره ي تقريباً كامل فقه در آن گرد آمده و در آن صراط مستقيم و خط ميانه ي استنباط فقهي را، كه تركيبي از استخدام ادله ي لفظي و قواعد اصولي است با اجتناب از قياس و استحسان و ديگر ادله ي غيرمعتبر، پيمود. افزون بر اين، كتاب التذكرة باصول الفقه را تأليف كرد و در آن تا آن جا كه با تكيه بر وجود كتاب و نوشته اي بشود گفت، براي نخستين بار قواعد استنباط فقهي را گرد آورد و بر اساس آن فتوا داد. از اين ها گذشته كتاب الاعلام را فراهم آورد در ذكر مواردي كه حكمي ميان فقهاي شيعه اجماعي و عدم آن ميان اهل سنت اجماعي است يعني هيچ يك از فقهاي اهل سنت به آن فتوا نداده است. تعدادي از ابواب فقه در اين كتاب به منظور نقل اجماع موجود در آن، مورد بحث و تحقيق قرار گرفته است. در باب ترسيم حدود فقهي ميان فقه اماميه و فقه حنفي كتاب المسائل الصاغانيه نيز كه در جواب اشكالات يك فقيه حنفي بر مسائلي چند از فقه شيعه به رشته ي تحرير درآمده، اثري قيمتي است. در اين عرصه، يكي از كارهاي اصلي مفيد كتاب النقض علي ابن الجنيد است كه عنوان آن نمايشگر همان منش مرزباني قاطع او نسبت به حدود و ثغور فقهي مكتب اهل بيت (عليه السّلام) است.البته قضاوت قطعي درباره ي محتواي اين كتاب به سبب در دسترس نبودن آن ممكن نيست، ولي آشنايي با سبك كار مفيد و حجت قوي او در بحث و جدل مذهبي و سعه ي اطلاعات او از منابع ديني و استحكام فكري او در ترتيب مقدمات استدلال عقلاني و موضع گيري قاطع او نسبت به گرايش قياسي ابن جنيد، كه نمونه ي آن را در المسائل الصاغانيه مي شود ديد به اين نتيجه منتهي مي شود كه كتاب مزبور بايد داراي مضمون و محتوايي عالمانه و قانع كننده بوده باشد و بي شك در ادامه نيافتن گرايش مزبور در ميان فقهاي شيعه پس از مفيد تأثير تمام داشته است.
كار وسيع تر و مهم تر مفيد در زمينه ي تثبيت هويت مستقل مكتب تشيع در عرصه ي علم كلام انجام گرفته است. در اين ميدان، شيخ بزرگوار ما با دقت و تيزبيني بر آن است كه مرز ميان عقايد تشيع و ديگر نحله هاي كلامي را مشخص كند و از ورود عناصر اعتقادي ديگر فرق اسلامي يا شيعي، به محدوده ي عقايد اماميه و نيز از نسبت دادن افكار غلطي كه شيعه ي اماميه از آن مبراست، به مكتب تشيع جلوگيري كند. بدين جهت است كه وي، در مقام مجادله با مذاهب ديگر همه ي مكاتب زمان خود را به مباحثه فرامي خواند و با اشعري و معتزلي، مرجئي و خارجي، مشبه و اهل حديث، غالي و ناصبي، و ديگر فرق كوچك و بزرگ منتسب به اسلام به بحث و گفت و گو برمي آيد، در اين ميان با مكتب اعتزال و شاخه هاي معروف آن بيش از همه مواجهه ي فكري مي يابد و در كتب و رسائل كوچك و بزرگ متعددي به نقد و رد نظرات معتزله در مباحث مختلف مي پردازد. سرّ اين مطلب آن است كه شباهت معتزله با تشيع در بسياري از اصول عقايد اين شبهه را دامن زده كه مكتب آنان اصل و منشأ بسياري از عقايد شيعه است و يا، حتي بالاتر از اين، اعتزال همان تشيع است با تفاوت هايي كوچك. اين به نوبه ي خود اين گمان غلط را پديد آورده كه مجموعه ي كلام شيعه، زاييده ي كلام معتزلي، يا اصول كلام شيعي همان اصول كلام معتزلي است و همان طور كه قبلاً گفته شد تبعاتي بر اين پندار غلط مترتب گشته است. در حقيقت پرداختن به عقايد معتزله در كتب مفيد، مصداق برجسته اي است از همان خصوصيت مرزباني از كليت مكتب تشيع و اثبات استقلال و اصالت نظام كلامي آن.
در اين باره مهم ترين اثر شيخ مفيد، كتاب معروف اوائل المقالات في المذاهب و المختارات است كه براي بيان فرق ميان شيعه و معتزله نوشته شده است. بنابر آنچه خود او در مقدمه ي كتاب نوشته است حتي اختلاف اين دو فرقه در برخي مسائل اصولي مورد اتفاق، مثل مسئله ي عدل نيز در آن مورد توجه قرار گرفته و جدايي آن ها از يكديگر بيان شده است.
عبارت مفيد در همين مقدمه ي كوتاه گوياي آن است كه هدف وي از تدوين اين كتاب آن بوده است كه يك مرجع و اصل مطمئن عقيدتي براي كساني كه مي خواهند ايمان تفصيلي به مباني فكري تشيع داشته باشند فراهم سازد. وي در اين كتاب حتي عقايد دانشمنداني از شيعه را كه پيش از آن برخي نظرات معتزله را التقاط كرده و مجموعه ي كلامي شيعه را از خلوص انداخته بودند - و در اين باره نام بني نوبخت را مي آورد - نيز نقد مي كند. و اين همان مرزباني و دفاع از نظام فكري تشيع است كه شيخ مفيد پرچم آن را براي اول بار - تا آن جا كه به ما رسيده - بر دوش گرفته است.
البته تعيين مرزهاي عقيدتي ميان شيعه و معتزله، به كتاب اوائل المقالات منحصر نمي شود. وي در كتب ديگر نيز با بيان هاي گوناگون - و گاه از لحاظ انتخاب قالب، بس شيوا و مؤثر - به اين مهم پرداخته است، اما در اوائل المقالات اين خصوصيت بس كامل و همه جانبه مشاهده مي شود: در اين كتاب به مواردي مي رسيم كه در آن ميان شيعه و معتزله اشتراك در عقيده هست. وي در اين موارد مطلب را طوري بيان مي كند كه استقلال مكتب اهل بيت در گرايش به آن عقيده آشكار مي شود و گمان تبعيت از معتزله منتفي مي گردد. مثلاً در باب نفي رؤيت حق تعالي چنين مي گويد: « گويم: همانا ديدن خداي سبحان به چشم، ممكن نمي گردد و بدين سخن عقل گواهي مي دهد و قرآن بدان گويا و روايات از ائمه ي هدي در اين باب، متواتر است. و جمهور اهل امامت و همه ي متكلمان آنان بر اين سخن متفق اند، مگر يكي از آنان كه در اين باب از راه راست كناره گرفته؛ زيرا كه در تأويل روايات او را شبهه اي عارض گشته است. و معتزله همگي در اين باب با اهل امامت، موافق اند و نيز مرجئه و بسياري از خوارج و زيديه و گروه هايي از اهل حديث ».
در اين سخن، شيعه متكي به ادله ي معتبر خود يعني كتاب و سنت متواتر است. علاوه بر اين كه دليل عقلي نيز بر آن دلالت مي كند پس نيازي به اين ندارد كه اين سخن را از معتزله يا ديگري اخذ كند، بلكه اين معتزله اند كه با اهل امامت در اين مسئله توافق كرده اند، و اين بيان برمي تابد آن را كه معتزله در اين مسئله وام دار شيعه باشند.
باز در باب « علم خداي تعالي به اشيا، پيش از وجود آن » چنين مي گويد:
« مي گويم كه خداي تعالي به هر آنچه وجود مي يابد، پيش از آن كه وجود يابد عالم است، و هيچ حادثي نيست مگر آن كه پيش از حدوثش بدان عالم است. و هيچ معلومي يا چيزي كه بتواند معلوم باشد نيست مگر آن كه او به حقيقت آن عالم است، و بر او - سبحانه - هيچ چيز در زمين و آسمان، پنهان نيست. و به اين سخن دلائل خرد و كتاب مسطور و روايات متواتر از آل رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) دلالت دارد، و اين مذهب همه ي اماميه است. و آنچه معتزله از هشام بن حكم آورده اند كه وي برخلاف اين سخن گفته است، ما از آن خبري نداريم، و عقيده ي ما آن است كه اين نقل تهمتي است بدو از سوي ايشان و اشتباهي است از سوي كساني كه در اين نقل از آنان تقليد كرده و آن را به شيعه نسبت داده اند [ ... ] و در اين عقيده، همه ي منسوبين به توحيد با ما همراه اند مگر جهم بن صفوان از مجبره و هشام بن عمرو الفوطي از معتزله ». در اين جا نيز لحن سخن و استناد به حديث متواتر و قرآن و عقل، چنان است كه استقلال شيعه در منشأ استناد، كاملاً واضح مي گردد. گو اين كه معتزله هم چون فرقه هاي ديگري نيز آن را پذيرفته اند.
در برخي موارد، شيعه و معتزله در بخشي از يك مسئله ي معروف با يكديگر موافق اند. مفيد در چنين مواردي نقطه ي تفارق ميان شيعه با معتزله يا با ديگر فرق را ذكر مي كند تا اتفاق در عنوان مسئله موجب اشتباه در جوانب آن نشود. مثلاً، شيعه و معتزله هر دو قائل به لطف و اصلح اند ولي مفيد در ذيل باب لطف براي آن كه در فهم مسئله اشتباهي رخ ندهد و شيعه، گردن گير اشتباه معتزله در اين باب نگردد، پس از بيان اصلح بلافاصله مي افزايد: « و مي گويم كه آن لطفي كه اصحاب لطف لازم مي شمرند، تنها از باب جود و كرم خداوند لازم مي آيد، نه چنان كه [ ‌معتزله و ديگران ] پنداشته اند عدل، چنين لطفي را [ برخدا ] واجب مي سازد كه اگر نكند ظلم كرده است. »
حتي در مواردي كه نظر شواذ از متكلمين شيعه با معتزله متفق گشته است، اصرار بر اين دارد كه آنان را به نام يا به اشاره ذكر كند تا نظر آن شاذ، به عنوان عقيده ي شيعه و به حساب مكتب تشيع تلقي نشود.
مثلاً در مسئله ي عصمت، پس از آن كه نظر اماميه را در عصمت ائمه (عليه السّلام) از صغاير و حتي از سهو و نسيان، ذكر مي كند، مي گويد: « و بر اين قرار است مذهب همه ي اماميه مگر آن كس كه از راه مستقيم آنان كناره گرفته و براي عقيده خود به ظواهر بعضي روايات تمسك كرده است كه باطن و تأويل آن برخلاف رأي فاسد اوست. و معتزله همگي در اين مسئله مخالف اند و بر ائمه گناهان كبيره و حتي ارتداد را ممكن مي شمرند » كه گويا اشاره ي مفيد در اين سخن به شيخ صدوق - رحمه الله عليه - است.
در اين مثال ها و در سراسر كتاب اوائل المقالات نقش برجسته ي شيخ مفيد در تحديد مكتب و چهره ي مرزبان هوشيار و بي اغماضي مي بينيم كه با اصرار تمام بر آن است كه چهارچوب اعتقادي و كلامي شيعه را چنان كه پيرو آن با هيچ يك از فرق و نحل ديگر قابل اشتباه نباشد ترسيم كند. همين هدف در كتاب هاي ديگر او نيز تعقيب شده است، اگرچه با روش هاي تقريباً متفاوتي. مثلاً در الحكايات كه بخش عمده ي آن مصروف رد عقايد معتزله در عناوين مختلف كلامي است، فصلي باز شده است زير عنوان « اتهام التشبيه » كه در آن، راوي حكايات - كه گويا سيدمرتضي است - چنين مي گويد: « معتزله، اسلاف ما را متهم به تشبيه كرده اند و حتي برخي از اهل حديث از اماميه نيز اين سخن را از آنان پذيرفته و مدعي شده اند كه ما عقيده نفي تشبيه را از معتزله گرفته ايم [ ... ] ». آنگاه از شيخ مفيد درخواست مي كند كه حديثي روايت كند كه اين تهمت را باطل سازد.
مفيد در پاسخ پس از آن كه درباره ي سابقه و ريشه ي اين تهمت قدري سخن مي گويد و روايات وارده از اهل بيت (عليه السّلام) در رد تشبيه را بيش از حد احصاء قلمداد مي كند، حديثي در اين باره از حضرت ابي عبدالله (عليه السّلام) نقل مي كند، آنگاه مي گويد: « اين سخن ابي عبدالله (عليه السّلام) است، حالا چطور ممكن است كه ما اين را از معتزله گرفته باشيم؟! مگر اين كه گوينده ي اين حرف در دينداري ضعيف باشد ».
اين كه شيخ بزرگوار با اين اهتمام، تهمت تشبيه و جبر و رؤيت را از عقايد شيعه نفي مي كند خود مصداق بارز ديگري است از مرزباني شيخ مفيد و تثبيت هويت مستقل مكتب اهل بيت (عليه السّلام) كه عنوان بحث كنوني ما است.
با توجه به آنچه مفيد در كتاب اوائل المقالات و ساير كتب كلامي اش، مانند تصحيح الاعتقاد و الفصول المختارة و غيره، در بيان عقايد تشيع و بيان فارق ميان آن و عقايد ديگر نحله هاي كلامي و مخصوصاً مكتب اعتزال، افاده كرده است مي توان گفت كه وي درصدد آن بوده است كه يك نظام فكري، منسجم و داراي حدود و ثغور روشن و مشخص براي تشيع ارائه دهد. شك نيست كه نقطه ي شاخص و متمايزكننده ي در اين نظام فكري، مسئله ي امامت است بدين معني كه هيچ نحله ي ديگري در اين مسئله با شيعه شريك نيست و مناط نسبت دادن فرد يا جماعتي به مذهب شيعه اعتقاد به اين مسئله است. درست است كه شيعه در بسياري ديگر از اعتقاداتش نيز با وجود شباهت در عنوان مسئله با فرقه هاي ديگر - مانند توحيد و عدل و صفات و امثال آن - در روح و معنا يا در برخي از فروع و جزئيات داراي اختلافات عمده اي با آن فرق است، ولي در مسئله ي امامت، تمايز ميان شيعه و ديگر فرقه هاي اسلامي از همه آشكارتر و صريح تر است. لذا شيخ مفيد علاوه بر اين كه در كتاب هاي مفصل خود مانند اوائل المقالات و غيره افتتاح كلام را با مسئله ي امامت قرار داده، رساله هاي كوتاه و بلند متعددي نيز در موضوع امامت به رشته تحرير درآورده است.
ذكر اين نكته در اينجا مناسب است كه شاخص بودن مسئله ي امامت در نظام فكري مفيد غير از چيزي است كه يكي از مستشرقان در اين باره پنداشته و امامت را « محور نظام فكري » مفيد معرفي كرده است. محور نظام فكري شيعه و همه ي متكلمان آن مسئله ي صانع و توحيد باري تعالي است. مسائل مهمي هم چون صفات حق تعالي، تعداد و معني و نسبت آن با ذات حضرت حق، نبوت و فروع آن، عدل و نيز امامت و مسائل مربوط به تكليف و قيامت و غيره همه و همه متفرعات آن مسئله و مبتني بر آن است. متأسفانه مستشرقان و كساني كه احاطه ي علمي لازم به مفاهيم اسلامي ندارند در فهم مراد بزرگاني چون شيخ مفيد از اين اشتباهات مي كنند. پژوهشگر غربي اي كه درباره ي افكار شيخ مفيد مطالبي نوشته، گاه آن بزرگوار را فاقد نظام فكري مشخص و گاه صاحب نظام فكري اي كه مبتني بر امامت است معرفي مي كند. چنان كه گفته شد اين هر دو سخن خطاست. نظام فكري مفيد در كتاب ها و رساله هاي متعدد شيخ بزرگوار به روشني ترسيم شده است و محور آن پس از مسئله ي « معرفت » كه مقدمه ي طبيعي مسائل اعتقادي است، مسئله ي ذات و صفات باري است و ساير مسائل اساسي برحسب مراتب خود بر آن متفرع اند. مسئله ي امامت چنان كه گفته شد شاخص و نقطه تمايز اصلي اين مكتب با ديگر مكاتب است و عقيده اي است كه پيرو تشيع بدان شناخته مي شود، شايد بتوان اين مسئله را با مسئله ي « منزلت بين المنزلتين » در مكتب معتزله قياس كرد. در اصول پنج گانه ي مكتب اعتزال، اين مسئله اولين و مهم ترين يا ريشه اي ترين اصل اعتزال نيست، ولي « منزلت بين المنزلتين » خاصه ي اعتزال و نشانه ي بارز و نيز منشأ پيدايش آن است و هيچ معتزلي اي نيست كه اين اسم بر او صدق كند و معتقد به آن مسئله نباشد. اين خصوصيت در نظام فكري شيعه متعلق به « امامت » است.
از آنچه گفته شد دانسته مي شود كه شيخ مفيد، نخستين كسي است كه در فقه و كلام، مكتب تشيع را مرزبندي و منضبط ساخته، در علم كلام يك نظام فكري منسجم و محدد را از مجموع عقايد شيعه فراهم آورده و از اشتباه آن با ديگر مذاهب و فرق اسلامي و شعب غيرامامي مذهب شيعه، جلوگيري كرده و در علم فقه با روش استنباط مبتني بر اصول متخذه از تعاليم اهل بيت (عليه السّلام) يك دوره فقه فراهم آورده و راه را بر روش هاي نامعتبر هم چون قياس، يا ناقص و ابتدايي هم چون روش اهل حديث، مسدود ساخته است.
به عبارت ديگر، او كسي است كه هويت مستقل مكتب اهل بيت (عليه السّلام) را تثبيت كرده است ( همان، ص 27 ).
مسئله ي ديگري كه در اين پيام مورد تأكيد واقع شده كار شيخ مفيد در بنيان گذاري شكل علمي فقه شيعه است و در ايضاح اين مسئله چنين آورده اند:
« فقاهت به معناي استنباط حكم شريعت از منابع كتاب و سنت، در شيعه داراي سابقه اي طولاني است. سخن امام باقر (عليه السّلام) به ابان بن تغلب كه: اجلس في مسجد المدينة و افت الناس [ ... ] و نيز تعليم آن حضرت به عبدالاعلي كه: يعرف هذا و اشباهه من كتاب الله عزوجل قال الله تعالي ما جعل عليكم في الدين من حرج [ ... ] و بيانات ديگري از اين قبيل حاكي از آن است كه اصحاب ائمه (عليه السّلام) از ديرباز به مرحله ي استنباط احكام از قرآن و سنت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و كلمات آن حضرات نائل گشته، و فقه به معناي معرفت احكام، در دايره ي شيعيان آن بزرگواران به صرف تقليد و عمل به كلمات ائمه (عليه السّلام) منحصر نمانده و به سمت گسترش به جزئيات بيش تر و پيچيده تر شدن در استدلال پيش رفته است. با اين حال ميان آنچه فقهاي اصحاب ائمه (عليه السّلام) در باب فقاهت و افتاء انجام مي دادند، با آنچه از فقاهت در دوران هاي شكوفايي فقه شيعه فهميده مي شود يعني رد فروع به اصول و استنباط صدها قاعده ي كلي و هزاران حكم فقهي پيچيده و مشكل از كتاب و سنت و حكم عقل، و تفريع فروع بي شماري كه قادر باشد در غيبت امام معصوم همه ي سؤال هاي مكلفين را از شريعت پاسخ گويد و حلال و حرام خدا را در همه ي ابواب با همه ي جزئيات بيان كند، فاصله اي ژرف وجود داشت و اين فاصله بايد به مرور و با پيشرفت تدريجي فقاهت پر مي شد.
بي شك فقهاي پيش از مفيد قدم هاي ارزنده اي در اين راه برداشته اند، ليكن اين شيخ بزرگ با قدرت فكري نبوغ آساي خود، در اين عرصه نيز مبدأ يك تاريخ پرتحول و سرسلسله ي يك جريان زاينده و رو به عمق و افزايش، محسوب مي گردد. گويا پس از چند قرن جمع آوري منابع فقه يعني كلمات صادره از معصومين و افتاء بر اساس متون و ظواهر روايات، در مقطعي از تاريخ فقه لازم بوده است كه اين ذخيره و سرمايه ي ارزشمند به قالب انديشه ي علمي زده شود و شيوه اي فني براي استنباط ابتكار گردد.
پيش از شيخ مفيد، دو جريان متفاوت در فقه شيعه وجود داشته است: يكي جرياني است كه فرد شاخص آن علي بن بابويه ( -329ق ) است و شايد بشود آن را جريان قميين ناميد و به گمان زياد استاد مفيد در فقه يعني جعفر بن قولويه ( -368ق ) نيز از آن زمره است. فقاهت در اين جريان به معناي افتاء بر طبق متون روايات است. به طوري كه هر فتوا در كتب فقهي اين گروه از فقها، حاكي از وجود روايتي در مضمون آن بوده و لذا هرگاه صاحب آن فتوا از وثاقت و ضبط لازم برخوردار باشد آن فتوا مي تواند جايگزين يك حديث باشد. بدين جهت است كه شهيد (رحمه الله) در ذكري فرموده است كه: قد كان الاصحاب يتَمَسّكون بِما يَجِدّونه في شَرائِع الشَّيخ ابي الحسن بن بابويه رحمه الله عند أعواز النُّصوص لِحُسن ظَنِّهِم بِه و أن فَتَواه كروايته.
بديهي است كه فقاهت با اين كيفيت، بسي ابتدايي و عاري از اسلوب فني و پيچيده است و فروع مذكور در كتب فقهي اين جريان منحصر به فروع منصوص و بسي كم و محدود است و اين همان است كه طعن مخالفين به قلت فروع متوجه فقه شيعه مي كرده و شيخ طوسي بعدها به خاطر دفع اين طعن كتاب المبسوط را تأليف فرموده است.
جريان دوم نقطه ي مقابل اين جريان و متكي به استدلال و به ظن غالب، متخذ و سرمشق گرفته از فقه سني است و دو چهره ي معروف اين جريان حسن ابن ابي عقيل عَماني و ابن جُنيد اسكافي ( -381ق ) هستند. اگرچه درباره ي اين جريان و حتي همين دو فقيه معروف اطلاعات كافي وجود ندارد كه نشان دهد دقيقاً چه مايه از اجتهاد و نظر در استنباطات فقهاي آنان وجود داشته است ولي از آنچه مفيد و ديگران درباره ي ابن جنيد گفته اند مسلم مي نمايد كه وي گرايش به قياس و رأي داشته و از طريقه ي معروف و مقبول شيعه بركنار بوده است. و اما عماني اگرچه به اين گرايش انتساب نيافته بلكه بنا به گفته نجاشي كه مي گويد « و سَمِعت شَيخنا أبا عبدالله يكثر الثَّناء علي هذا الرجل رحمه الله » و از آنچه او و شيخ در دو فهرست درباره ي كتاب او گفته اند مي توان چنين فهميد كه وي فقيهي مستقيم و شايد نزديك به همان طريقه اي بوده است كه مفيد اتخاذ كرده و در آن، تأليف و تحقيق كرده و بر آن، شاگردان خود را پرورش داده است. ليكن، با اين حال از آن جا كه آراء وي غالباً در شمار شذوذات فقهي و متروك است و شايد به همين جهت هم از كتاب او جز نامي براي اعصار بعد از علامه و محقق (رحمه الله) باقي نمانده است، مي توان حدس زد كه وي نمي تواند سلف جريان فقهي بعد از خود باشد و فقاهت او داراي عيبي بوده است. البته شك نبايد كرد كه آن عالم اقدم كه بحرالعلوم درباره ي او گفته است كه: « هُوَ اوّل مَن هَذَّبَ الفِقه و استَعملَ النََّظَر و فتق البَحث عَنِ الاصول و الفروع في ابتداء الغَيبَة الكُبري ». در دست يابي شيخ مفيد به قاعده و پايه ي صحيح فقاهت كه بايد گام اول در باب خود شمرده شود، تأثير داشته و چون مقدمه اي براي آن محسوب مي شده است.
چنان كه ملاحظه مي شود هر يك از دو جريان فقاهت از جهتي ناقص است. در جريان اول، فتوا همان متن روايت است بدون تفريع و رد فرع بر اصل و بحث و مناقشه و نقد و استنتاج. اجتهاد به معناي مصطلح آن، در فقاهت دخالت و تأثيري ندارد. و در جريان دوم اگرچه استدلال و نظر هست، ليكن گويا آن نيست كه به اقتضاي تعاليم مكتب اهل بيت (عليه السّلام) بايد باشد، با قياسي همراه است و يا به نحوي است كه به آراء شاذه، منتهي مي شود و به گونه اي است كه در حوزه ي فقاهت شيعه قابل دوام نيست.
فقه مفيد از اين هر دو عيب، پاك و داراي هر دو مزيت است: هم تكيه بر روش هاي معتبر نزد اماميه و هم استفاده از اجتهاد مصطلح و دخالت دادن عنصر استدلال و استنباط نظري در فقه. بنابراين، او همان كسي است كه قالب علمي مقبول و معتبر نزد شيعه را به دست آورد و مواد مأثور و اصول متلقاة را نظم علمي بخشيد و آن را در حوزه ي فقاهت شيعه باقي گذارد، و اين همان است كه بعد از او تا قرن ها و تا امروز، جريان قانونمند فقاهت، آن را دنبال كرده و به شكوفايي و رشدي كه امروز از آن برخوردار است رسانده است.
براي اين كه با ارزش و اهميت كار فقهي مفيد آشنايي اجمالي پيدا شود به سرفصل هاي سه گانه در اين مورد اشاره مي كنيم:

الف. كتب المُقنعه

مُقنعه يك دوره ي تقريباً كامل فقه است، هيچ كتاب فقهي پيش از آن با اين خصوصيت وجود ندارد. مقنع صدوق علاوه بر اين كه مانند كتاب علي بن بابويه متون روايات است از لحاظ جامعيت مباحث فقهي هم به مقنعه نمي رسد و علاوه بر آن، مباحث آن مختصرتر و كوتاه تر است، مفيد در اين كتاب، اگرچه استدلال بر فتاواي خود ذكر نكرده و لذا فهم چگونگي استدلال او بر اين فتاوي اسان نيست، اما به استناد قرينه ي اطمينان بخشي مي توان گفت كه فتاواي او در اين كتاب متكي به استدلال متين فقهي است و اگر اين استدلال، مكتوب نيست تا آيندگان از آن استفاده كنند، اما چنان بوده كه شاگردان و طبقه فقهاي متصل به او آن را سرمشق كار خود قرار دهند و بر آن، بيفزايند. آن قرينه ي اطمينان بخش، كتاب تهذيب شيخ طوسي است. چنان كه مي دانيم، تهذيب شرح مقنعه و بيان استدلال هاي فقهي آن است. شيخ طوسي در مقدمه ي آن كتاب پس از ذكر انگيزه ي خود از نگارش آن و اين كه همان صديقي كه از او تأليف كتاب را طلب كرده اين را نيز خواسته است كه شيخ براي اداي آن مقصود، مقنعه ي مفيد را كه كافي و شافي و خالي از حشو و زائد است شرح كند، روش خود را در استدلال بيان مي كند كه به طور خلاصه چنين است: استدلال در هر مسئله به ظاهر يا صريح قرآن و يا انواع دلالت هاي مفهومي آن ( مانند: مفهوم موافق و مفهوم مخالف و دلالت التزامي و اشباه آن )، و نيز استدلال به سنت قطعي به معناي خبر متواتر و يا خبر محفوف به قرينه، و نيز اجماع مسلمين يا اجماع اماميه، سپس ذكر احاديث مشهور در هر مسئله، و آن گاه مطرح كردن دليل معارض ( اگر وجود داشته باشد ) و سعي در جمع دلالي ميان دليلين و اگر جمع دلالي ممكن نشود، رد دليل مقابل به خاطر ضعف سند يا به خاطر اعراض اصحاب از مضمون آن، و در جايي كه دو دليل از لحاظ سند و امثال آن ( مانند جهت صدور يا اعراض مشهور و غيره ) برابر باشند و هيچ يك ترجيحي بر ديگري نداشته باشد، ترجيح خبري كه موافق اصول و قواعد كليه ي مستخرج از شريعت است و ترك دليل مخالف اصل و قاعده، و در صورتي كه هيچ حديثي در مسئله نباشد عمل به مقتضاي اصل، و هميشه ترجيح جمع دلالي بر ترجيح سندي، و جمع دلالي را بر طبق « شاهد جمع » منصوص انجام داده و حتي المقدور از آن تخطي نكردن.
اين روشي است كه شيخ طوسي براي استدلالي كردن كتاب مقنعه در اول كتاب تهذيب ذكر مي كند. اهل فن به خوبي مي دانند كه اين، روش جامع استدلال در تمامي ادوار فقاهت شيعه تا امروز است، و قالب كلي استدلال فقهي در همه ي دوران هاي پس از شيخ طوسي، تا امروز همين بوده است. اكنون اين سؤال مطرح مي شود كه آيا شيخ مفيد كه خود، نويسنده ي كتاب مقنعه است از اين روش استدلال جامع كه مي تواند فقيه را به فتاوي سراسر آن كتاب برساند غافل بوده و بدون معرفت به اين روش استدلال به آن فتاوي دست يافته است؟ و به عبارت ديگر، آيا شيخ طوسي مبتكر اين نحوه استدلال است؟ يا او آن را از استاد خود، مفيد آموخته است؟ به نظر مي رسد كه توجه به جوانب موضوع، پاسخ اين سؤال را روشن مي سازد. مي دانيم كه شيخ طوسي، تأليف كتاب تهذيب را در حيات شيخ مفيد يعني پيش از سال 413ق آغاز كرده و اين مقدمه در آن هنگام نوشته شده است. ورود شيخ طوسي به عراق در سال 408ق است و او در اين سال كه جواني 23 ساله بوده در خدمت شيخ مفيد طي مدارج عالي علم و تحقيق را آغاز كرده و تا سال 413ق يعني در مدت پنج سال از محضر آن نابغه ي بزرگ استفاده كرده است، بقيه ي استفاده هاي علمي شيخ از محضر سيد مرتضي و در طول 23 سال بوده است.
بدين ترتيب جاي شك باقي نمي ماند كه شيخ طوسي آن اسلوب استدلال فقهي را در محضر شيخ مفيد و از خود آن بزرگوار آموخته و چون با روش استدلال استاد خود آشنا بوده توانسته كتاب وي را با اصول موردنظر خود او مستدل سازد. اين برداشت هنگامي تقويت مي شود و قطعيت مي يابد كه مباني اصولي شيخ مفيد در كتاب اصول مورد توجه قرار گيرد. با ملاحظه ي آن كتاب و تكيه ي مفيد بر كتاب و سنت متواتر و محفوف به قرينه يا مرسل مشهور و مورد عمل اصحاب و ديگر نظرات وي در اصول، به روشني نشان مي دهد كه اسلوب استدلالي كه شيخ طوسي در مقدمه ي تهذيب بيان كرده همان است كه استادش بدان معتقد بوده و عمل مي كرده و به شاگردان خود مي آموخته است. نتيجه آن كه كتاب مقنعه اگرچه با استدلال مقرون نيست ولي از آنچه گفته شد معلوم مي شود كه شيوه ي استدلالي به همان گونه كه در هزار سال بعد از مفيد همواره در حوزه فقاهت شيعه معمول و متداول بوده، آن فقيه نامدار را به فتاوي وي در آن كتاب رسانده است.
اين روش استدلال همان خط جامع و كاملي است كه پيش از او در هيچ يك از دو جريان فقهي شيعه - يعني جريان ابن بابويه و جريان قديمين - سابقه نداشته و شيخ بزرگوار ما مبتكر و مؤسس و پايه گذار آن است.

ب. رساله هاي فقهي

اين رساله ها با وجود حجم كم، گوياي عمق دانش فقهي شيخ است. اگرچه برخي از آنها، مانند رساله ي « المَسح علي الرِّجلَين » و « ذَبائِح اهل الكتاب » مشتمل بر استدلال هاي جدلي و شبه عقلي است، لكن برخي ديگر به درستي حاوي اسلوب متين و قوي و منظم فقهي است، مثلاً رساله ي « المهر » يا « جوابات اهل الموصل في الرؤية و العدد » يا « المسائل الصاغانيه ». در رساله ي رؤيت و عدد كه مخصوص رد قول منسوب به صدوق رد قول منسوب به صدوق و برخي ديگر از فقهاي قديم مبني بر 30 روز بودن ماه رمضان است، شيخ مفيد استظهار از آيات، و بهره گيري از لغت و استشهاد به احكام فقهي مسلم، و بحث در فقه الحديث رواياتي كه مورد استدلال خصم است، و مناقشه در سند و ذكر احوال رجال و نكات فراواني در فهم و استنباط از احاديث را در كنار هم آورده و از هر يك به بهترين و پخته ترين وجهي استفاده كرده است. از كارهاي جالب وي در اين رساله اين است كه در جايي پس از ذكر حديث مورد استدلال طرف مقابل، هم سند آن را تضعيف مي كند هم مضمون آن را با تكيه بر استدلالي متين، غيرمعقول و دور از بيان حكمت آميز امام و ناشي از جعل كسي كه عامي و جاهل است مي شمرد، و هم با قرائني احتمال ارسال سند آن را مطرح مي سازد كه اين نكته اخير نشان دهنده تبحر و احاطه او به حديث است.
رساله ي المسائل الصاغانيه كه در آن پاسخ به اشكالات فقيه حنفي اهل صاغان را در ده مسئله ي فقهي بيان مي كند، نمونه ي ديگري از قوت استدلال و تبحر فقهي شيخ است. اين رساله اگرچه داراي ماهيت كلامي يعني در مقام بحث و محاجه با خصم غيرشيعي و رد اتهام بدعت از سوي او و متقابلاً نسبت افترا و بدعت دادن به خود او و امام اوست، ليكن چون مسائل مطروحه عموماً فقهي است هر بيننده ي صاحب نظر را به قوت استدلال و روح علمي و فقاهت مجتهدانه ي وي آگاه مي سازد.
اين رساله و رساله ي العدد و الرؤية به خوبي مي توانند نمودار مقام ابداع علمي شيخ مفيد و اثبات كننده ي اين حقيقت باشند كه هر آنچه در طبقه ي شاگردان و شاگردان شاگردان او از شيوه ي علمي فقاهت مشاهده مي شود، تماماً نشئت گرفته از اسلوبي است كه آن بزرگوار پايه گذار و مؤسس آن محسوب مي شود.

ج. كتاب التذكرة باصول الفقه

علم اصول، آيين استنباط فقهي است. شيوه اي است براي رسيدن از ادله ي معتبر به احكام عملي. تنظيم قوانين و قواعد اصولي در حكم وضع آيين نامه اي براي فقاهت است. بدون چنين آيين نامه اي قلمرو فقاهت، بي حد و مرز و در معرض خلط و ناخالصي و اشتباه است و احكام استخراج شده لامحاله بي اعتبار است. علاوه بر اين كه سلائق و ‌آراء‌ و فهم شخصي فقيه نقشي بيش از حد در نتيجه ي فقاهت مي يابد و نظرات فقها، دچار تشتت و بي قاعدگي مي شود.
درست است كه عمق و پختگي و پيچيدگي روزافزون علم اصول به سلامت آراء فقهي كمك مي كند، اما آنچه بيش از آن در غايت و نتيجه ي فقاهت اثر مي گذارد، اصل ايجاد و وضع اين علم است. بي شك پايه و مايه ي اصلي علم اصول فقه در كلمات ائمه (عليه السّلام) و در ضمن همان چيزي است كه بدان « اصول متلقاة » اطلاق مي شده است. ولي در شيعه اولين كتاب اصول را ( تا آن جا كه مي دانيم ) شيخ مفيد نوشته است، و آن همين كتاب كوچك و پرمحتواي التذكرة باصول الفقيه است كه احتمالاً انتخابي است كه شاگرد وي شيخ ابوالفتح كراجكي ( - 449ق ) از اصل كتاب مفيد - كه آن نيز خود كتاب مختصري بوده است - انجام داده است.
اين كتاب با همه ي اختصار داراي اهميت فراوان است؛ زيرا: اولاً نخستين كتاب در اصول فقه در شيعه است. شيخ طوسي در مقدمه ي كتاب عُدة الاصول مي گويد: « كسي از اصحاب ما سابقه ي بحث در اين باره را ندارد جز آنچه شيخ ما، ابوعبدالله ( شيخ مفيد ) در كتاب مختصرش درباره ي اصول فقه ذكر كرده است »؛ ثانياً در آن مباحث بسياري با عبارات كوتاه آمده و به خصوص در مباحث الفاظ، سرفصل هاي متعددي مشتمل بر ابحاث مهم در آن مشاهده مي شود؛ ثالثاً در برخي از مباحث آن، نظر شيخ بزرگوار به آنچه در زمان هاي بسيار متأخر از سوي محققان اصولي ذكر شده، بسي شبيه و نزديك است. مثلاً آنچه در باب نسبت عام و خاص بيان كرده بسيار شبيه است به اصطلاح: « اراده ي جدي و اراده ي استعمالي » كه در تحقيقات اسلاف نزديك به زمان ما وجود دارد. رابعاً در حالي كه بناي كتاب بر اختصار است، مباحثي كه در استنباط احكام فقهي، ضروري تر و كاربردي تر است، مقدم داشته شده و مباحث بيش تر نظري - از قبيل بحث در حقيقت علم يا حقيقت كلام كه شيخ الطائفه در اول عدة الاصول به تفصيل در آن غور كرده - مورد توجه آن بزرگوار قرار نگرفته است. به نظر اين جانب، بسي جالب است كه در عين اختصار كتاب مورد بحث، مباحثي از اين قبيل كه عموم و اطلاق مخصوص سنت قوليه است و در سنت فعليه عموم يا اطلاق راه ندارد يا اين كه امر عقيب حظر بيش از اباحه را افاده نمي كند يا اين كه استثناء عقيب جمل متعدده، در صورتي كه قرينه اي نباشد به همه ي آن ها برمي گردد، و امثال اين ها مورد غفلت قرار نگرفته و به خاطر تأثير و تكرر آن در استنباطات فقهي در عبارت مناسب بيان شده است.
از آنچه گفته شد آشكار مي گردد كه شيخ بزرگوار ما با نگارش كتاب اصول، مقدمات لازم براي ابداع يك قالب علمي و فني جهت استنباط فقهي را تدارك مي ديده است. علم اصول براي او مجموعه اي از معارف ذهني و شبه كلامي نيست. بلكه همان طور كه شاگرد او نيز در مقدمه ي عدة الاصول تصريح كرده چيزي است كه: ‌« احكام شريعت بر آن مبتني است و بدون مستحكم كردن اين پايه علم به شريعت كامل نمي شود و هر كه اصول را مستحكم نكند حكايت كند و مقلد است و عالم نيست » ( آيت الله خامنه اي، ص 39 ).
آفرينش شيوه ي جمع منطقي ميان عقل و نقل در فقه و كلام سومين بُعدي است كه در اين پيام تاريخي به آن پرداخته شده است:
« اين سومين بعد از جوانب شخصيت شيخ بزرگوار ما به مثابه ي مؤسس و سرسلسله ي حركت علمي شيعه است. در اين جا نيز شيخ عالي مقام راه تازه اي ميان عقل گرايي مطلق معتزله و پيروان آنان از شيعه - مانند بني نوبخت - و حديث گرايي شيخ صدوق گشوده است.
معتزله در روزگار رواج اعتزال يعني در اواخر دوره ي اول خلافت عباسي ( منتهي به اواسط قرن سوم هجري ) از جريان افكار فلسفي بيگانه ( يوناني، پهلوي، هندي ) به عالم اسلام و ترجمه ي آثار آنان به شدت متأثر بودند و در آن هنگام، هم آن جريان بيگانه و هم اين گرايش معتزله به شدت مورد تشويق خلفا، به خصوص مأمون، قرار مي گرفت. عكس العمل اين عقل گرايي افراطي، حركت اصحاب حديث در اهل سنت و محدثين شيعه مانند صدوق در شيعه بود كه مي خواستند يكسره معارف كلامي و اعتقادي را از راه حديث بفهمند.
كار بزرگ مفيد اثبات اين مطلب است كه عقل مستقلاً از فهم همه مباحثي كه در علم كلام مطرح مي شود، ناتوان است، مثلاً در باب صفات باري، مانند اراده و سمع و بصر و امثال آن، عقل به مدد وحي است كه مي تواند در وادي معرفت درست گام نهد و به تنهايي وارد شدنش در اين وادي كه مربوط به حضرت حق - جلّ و علا - است، ورود در تيه ضلالت است، و اين در واقع مضمون همان رواياتي است كه آدمي را از تكلم در باب خداي متعال نهي مي كند. پس كار مفيد محروم كردن عقل از قلمرو متعلق به او - كه در آن سمع و وحي را راه نيست - يعني وادي اثبات صانع و استدلال بر وجود باري يا توحيد يا نبوت عامه، نيست، بل محدود كردن عقل به همان حدودي است كه خالق عقل براي او معين كرده است تا به گمراهي نيفتد.
عبارت اوائل المقالات يك جا چنين است: « انَّ استحقاق القَديم سُبحانَه بِهذه الصّفات ( اعني كَونَه تعالي سَميعاً بصيراً و رائياً و مدركاً ) كُلها من جَهَة السَّمع دون القياس و دَلائِل العُقول » و در جاي ديگر چنين: « ان كلام الله تعالي مُحَدثّ و بذلك جائَت الاآثار عََن آل محمد صلي الله عليه و آله » و در جاي ديگر چنين: « انّ الله تعالي مريد مِن جهة السَّمع و الاتِّباع و التَّسليم عَلي حسب ما جاءَ فِي القرآن، و لا أوجَب ذلك من جهة العقول » و در جاي ديگر به طور كلي چنين: « اِتَّفَقَتِ الاماميّة عَلي أن العَقل يَحتاج في عِلمِه و نَتائِجِه الي السَّمع، و اِنَّه غَير مُنفَك عَن سَمع يُنَبّهُ العاقل علي كيفية الاستدلال [ ... ] و أجمَعَتِ المُعتَزَلة [ ... ] عَلي خَلاف ذلك و زَعشموا أن العُقول تَعمَل بِمُجَرَّدِها عَن السَّمع و التَوقيف [ ... ] ».
اين گونه تصريحات در كلمات مفيد فراوان است. با اين همه سنديت نقل را در جايي مي پذيرد كه برهان عقلي بر امتناع آن قائم نباشد، و لذا در باب ظهور معجزات از ائمه (عليه السّلام) پيش از آن كه ورود دليل سمعي بر آن را ذكر كند، مي گويد: « فإنَّه من المُمكن الَّذي لَيسَ ِبواجِبِ عُقَلا و لا مُمتَنِع قياساً » شبيه اين سخن را نيز در موارد ديگري تكرار كرده است ولي در تصحيح اعتقادات الاماميه كه تعليق بر الاعتقادات شيخ صدوق است پس از حكم به ردّ حديث مخالف قرآن، صريح تر از هر جاي ديگر اعلام مي كند كه: « و كَذلِكَ أن وَجَدنا حَديثاً يُخالِف أحكام العُقول اطرَحناهُ لِقَضيَّة العَقل بِفِساده ». در اين بيان، علاوه بر اين كه حديث مخالف حكم عقل را رد مي كند، پايه و مبناي همين را نيز حكم عقل مي داند و بدين ترتيب به طور مضاعف بر حجيت استدلال عقلي تأكيد مي ورزد.
اعتماد بر استدلال عقلي در مكتب مستقل شيخ مفيد تا بدان حد است كه در بحث « الألم لِلمَصلِحَة دون العَوَض » پس از آن كه نظر يگانه ي خود را كه در آن با هيچ يك از عدليّه و مرجئه شريك نيست، بيان مي كند با اعتماد به نفس كم نظيري مي گويد: « وَ قَد جمعَت فيه بَين اُصول يختَصّ بِي جَمعَها دون مِن وافَقَني فِي العَدل و الاِرجاء، بِما كشف لي فِي النَّظَر عن صِحَّتِه، وَ لَم يُوَحِّّشَني مَن خَالف فيه، اذ بِالحُجَّة لي اتَمَّ انس و لا وَحشَة مِن حَقّ و الحمدُ لله » با توجه به اين كه در بحث الم و بحث هاي متفرع بر لطف، عموماً به ادله ي عقلي - و نه سمعي - استناد كرده، بنابراين منظورش از حجت در عبارت يادشده همان استدلال عقلي است.
وارد شدن عنصر « سمع » در بناي مكتب كلامي شيخ مفيد موجب آن شده است كه به مدد بيانات ائمه (عليه السّلام) بسياري از مباحث دشوار كه دست يافتن به سخن حق در آن، مسيري طولاني را مي طلبد، به آساني در مجموعه ي كلامي آن بزرگوار جاي گيرد و خط سير كلامي شيعه پس از مفيد را از انحراف ها و اضطراب هاي فكري نجات بخشد.
براي نمونه، مي توان اشاره كرد كه در مسئله ي صفات باري، معتزله از نفي صفات در كلمات واصل بن عطا، و نظريه ي نيابت ذات از صفات، تا رسيدن به نظريه توحيد به معناي عدم زياده ي صفات بر ذات و اين كه صفات حق تعالي عين ذات او در وجود است، راه درازي را پيموده اند، در حالي كه اين مسئله در كلمات مفيد، متخذ از سمع يعني نهج البلاغه و روايات صادره از ائمه (عليه السّلام) است. حتي از اين روايات استفاده مي شود كه اين مباحث در زمان ائمه (عليه السّلام) ميان شيعيان مطرح بوده و درباره ي آن از منبع لايزال علم اهل بيت استفاده مي كرده اند.
نكته ي قابل توجه اين است كه در رساله هاي مختصر كلامي مانند: « النكت في مقدمات الاصول‌ » حتي در باب صفات باري نيز - كه در اوائل المقالات استدلال سمعي را مرجع يگانه در آن باب معرفي مي كرد - به استدلال عقلي در كنار استدلال سمعي متوسل مي شود. مثلاً در اين عبارت:
« فإن قال: مَا الدَّليل عَلي اِنَّه قادر؟ فَقُل: تَعلّق الأفعال بِه مَع تَعَذّرَها فِي البِدائَة عَلَي العَاجِز ... » و باز: « مَا الَّذي يَدُلُّ عَلَّي اِنّه عالِم؟ فَقُل: ما في أفعالِه من الاتقان و التَّظافُر عَلَي الاِتِّساق، و تعذّر ما كان بِهذِه الصِّفَة فِي البِدائَة عَلَي الجاهِل » و به همين ترتيب در باب سميع و بصير و حكيم و هكذا.
اين را نمي توان عدول از مبناي ياد شده در اوائل المقالات به شمار آورد. پيش تر گفته شد كه به احتمال قوي رساله هاي مختصري كه شيخ مفيد به ترتيب سؤال و جواب نوشته، دستورالعملي براي نوآموزان جدل كلامي يا شيعيان دوردستي است كه به استادي چون مفيد دسترسي ندارند و شيخ بزرگوار در آن رساله ها، ممشاي بحث عقلي را كه براي مواجهه با هر مخاطبي قابل استفاده تر است، برگزيده است.
بدين گونه مشخص مي گردد كه جمع ميان حجت عقلي و دليل نقلي در مشي كلامي مفيد يكي از كارهاي برجسته و ابداعي آن استاد كلّ است » ( همان، ص 43 ).
اين پيام، كه بخش اعظم مباحث آن در اين جا نقل گرديد، دلالتي است بر اهميتي كه شيخ مفيد در توسعه و گسترش معارف شيعي داشت. بديهي است چنين شخصيتي با اين نقش و جايگاه مهم شايسته ي آن است كه از جوانب گوناگون مورد بررسي و تحقيق قرار گيرد تا مشخص شود اين شخصيت شيعي تا چه ميزان در پيشبرد معارف شيعي و تمدن بزرگ اسلامي نقش ايفا كرده است.
منبع مقاله :
ولايتي، علي اكبر، (1391)، شيخ مفيد، تهران، انتشارات اميركبير، چاپ اول



 

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما
بررسی مرقع و قطاع در خوشنویسی
بررسی مرقع و قطاع در خوشنویسی
خیابانی: آقای بیرانوند! من بخواهم از نام بردن تو معروف بشوم؟ خاک بر سر من!
play_arrow
خیابانی: آقای بیرانوند! من بخواهم از نام بردن تو معروف بشوم؟ خاک بر سر من!
توضیحات وزیر رفاه در خصوص عدم پرداخت یارانه
play_arrow
توضیحات وزیر رفاه در خصوص عدم پرداخت یارانه
حمله پهپادی حزب‌ الله به ساختمانی در نهاریا
play_arrow
حمله پهپادی حزب‌ الله به ساختمانی در نهاریا
مراسم تشییع شهید امنیت وحید اکبریان در گرگان
play_arrow
مراسم تشییع شهید امنیت وحید اکبریان در گرگان
به رگبار بستن اتوبوس توسط اشرار در محور زاهدان به چابهار
play_arrow
به رگبار بستن اتوبوس توسط اشرار در محور زاهدان به چابهار
دبیرکل حزب‌الله: هزینۀ حمله به بیروت هدف قراردادن تل‌آویو است
play_arrow
دبیرکل حزب‌الله: هزینۀ حمله به بیروت هدف قراردادن تل‌آویو است
گروسی: فردو جای خطرناکی نیست
play_arrow
گروسی: فردو جای خطرناکی نیست
گروسی: گفتگوها با ایران بسیار سازنده بود و باید ادامه پیدا کند
play_arrow
گروسی: گفتگوها با ایران بسیار سازنده بود و باید ادامه پیدا کند
گروسی: در پارچین و طالقان سایت‌های هسته‌ای نیست
play_arrow
گروسی: در پارچین و طالقان سایت‌های هسته‌ای نیست
گروسی: ایران توقف افزایش ذخایر ۶۰ درصد را پذیرفته است
play_arrow
گروسی: ایران توقف افزایش ذخایر ۶۰ درصد را پذیرفته است
سورپرایز سردار آزمون برای تولد امیر قلعه‌نویی
play_arrow
سورپرایز سردار آزمون برای تولد امیر قلعه‌نویی
رهبر انقلاب: حوزه‌ علمیه باید در مورد نحوه حکمرانی و پدیده‌های جدید نظر بدهد
play_arrow
رهبر انقلاب: حوزه‌ علمیه باید در مورد نحوه حکمرانی و پدیده‌های جدید نظر بدهد
حملات خمپاره‌ای سرایاالقدس علیه مواضع دشمن در جبالیا
play_arrow
حملات خمپاره‌ای سرایاالقدس علیه مواضع دشمن در جبالیا
کنایه علی لاریجانی به حملات تهدیدآمیز صهیونیست‌ها
play_arrow
کنایه علی لاریجانی به حملات تهدیدآمیز صهیونیست‌ها