برگردان: احمد بهمنش
امپرياليسم، اختلافات و تناقض هاي داخلي سيستم اقتصادي عصر مفرغ را از بين نبرد. وگرچه منابع مورد لزوم را براي دولت هاي استعماري فراهم آورد، موجب جنگهائي در هزاره ي دوم شد که به مراتب شديدتر و خونين تر از برخوردهائي بود که بلاد بين النهرين را به جنگ وا مي داشت. ثروتي که به وسيله امپراطوريها اندوخته مي شد در حکم سرقت ساده اي بود و با مسأله توليد واقعي ثروت تطبيق نمي کرد و بنابراين نيازمنديهاي جمعيتي که در حال توسعه بود برآورده نمي شد.
از قرن چهاردهم، در عين اينکه هنوز ماليات و خراج به خزائن سلطنتي مي رسيد، نخستين علائم انحطاط ظاهر شد. فرعون مصر و پادشاه نيرومند هيتي، يعني دو رقيب بزرگ دنياي متمدن آن روز، به جلب افراد مزدور پرداختند تا آنها را به جاي سربازاني که در جنگها از بين رفته و يا در نتيجه غارت و يغماگري فاسد شده بودند، به کار بگمارند. بربرها از اين راه، روش هاي جديد جنگ و اصول فني تهيه سلاح و همچنين رموز ساخت و کار با آهن را آموختند و به زودي از نتيجه اين مطالعات در جنگ با فرماندهان سابق خود استفاده کردند. اين وضع براي مصري ها و هيتي ها صحنه هاي جالب و تأثيرانگیزي بوجود آورد.
در شهرستانهاي متمدن جديد، تناقض هائي که در سيستم امپرياليست به چشم مي خورد، آشکارتر بود. جامعه مي سني، که از لحاظ اقتصادي و سياسي تحت نفوذ شمشير، ارابه هاي جنگي و املاک بزرگ فرماندهان نظامي بود، در طول قرن چهاردهم و قرن سيزدهم، مرتباً قدرت خود را از دست مي داد. در مقبرها جز اشياء کم بها، چيز ديگري ديده نمي شود. وارداتي که از مصر مي رسيد در قرن سيزدهم متوقف گشت و صادرات مي سن به مصر و سوريه بسيار کم شد. مي سني ها، ظاهراً براي حل مسأله افزايش جمعيت، روشي را که در پايان دوره ي نئولي تيک هم معمول بود به کار بستند به اين معني که مازاد جمعيت خود را به اراضي ماوراء درياها روانه کردند. ظروف مي سني که در جنوب شرقي آسيا به دست آمده به همين ترتيب و به دست جنگجويان استعمارگر صادر شده بود و اگر اين مطلب صحيح باشد که جنگ تروا صورت يک اردوکشي امپرياليستي داشته است بايد گفت که امراي کوچک مي سن درآمد و قدرتي نداشتند که از امپراطوري آکاد تقليد کنند و ناچار در فعاليت هاي استعماري خود به پاي آنها نمي رسيدند.
به اين ترتيب در حدود سال 1200 پيش از ميلاد، دوره ي تنزل و انحطاط ممتدي پايان عصر مفرغ را در خاور نزديک اعلام داشت. تاريخ ظاهراً متوقف ماند. اطلاعات و معلوماتي از آن زمان باقي نيست و مدارک باستان شناسي نادري را هم که به دست آمده نمي توان به زمان معيني نسبت داد. بربرهائي که از شمال سرازير شده بودند تمدن مي سني را از بين بردند. امپراطوري هيتي منهدم گشت. در بابل، اساس سلسله کاسي فرو ريخت و بربرهاي آرامي و کلداني در آنجا مستقر شدند. پس از چندي، بابل اطاعت آشور را پذيرفت. مي نپتاه و رامسس، مهاجمين را از حدود نيل به عقب راندند ولي سربازان مزدور ليبي و نوبي تاج و تخت مصر را متصرف شدند و امپراطوري آشور، سرزمين مصر را ضميمه متصرفات خود کرد. در چين، پايتخت سلسله شانگ (1) به دست بربرهاي چئو (2) منهدم شد و اين اقوام، خود يک امپراطوري فئودال ايجاد کردند.
با تمام اين احوال، راه براي ادامه تمدن باز بود، دولت آشور مراحل پيشرفت را مي پيمود. کتابخانه هاي سلطنتي از متون سومري و آکادي نسخه برداري کرده کتابها را در يک جا متمرکز مي ساختند. علماي رصدخانه ها، که وابسته به معابد آشور و بابل بودند، به مطالعات نجومي خود که متضمن نتايج درخشاني بود، مي پرداختند. در بابل، زندگي اقتصادي و علمي، با وجود مشکلات گوناگون، پيش مي رفت. فرمانده شهرها تغيير مي کرد ولي معلومات فني پيشه وران، نظريات بازرگاني تجار و اطلاعات سنتي دبيران به حيات خود ادامه مي داد. بلاد فنيقي، سطح تمدن خود را به همان پايه اي که در قرن چهاردهم حاصل شده بود، نگاه داشتند و حتي اصول فني مينوئي ها را که به وسيله مهاجران بازرگان اوگاريت کسب کرده بودند تکميل کردند.
در يونان، آزاده سواران مي سني، مانند پادشاهان روحاني مينوئي، از بين رفتند و در نتيجه همين پيش آمد، دبيران شغل خود را از دست دادند. گذشته از اين براي صنايع تجملي ديگر بازار فروشي پيدا نمي شد و شمشيرهاي آهني جاي شمشيرهاي گرانبهاي نوک تيز مفرغي را گرفت.
اصولي که در کشت و پرورش مو و زيتون رايج بود و هزيود به آن اشاره مي کند، ميراث پيشقدمان هلني بود که نخستين بار در يونان به کشاورزي دست زدند. در تقويم روستائي هزيود، مطالعات نجومي و مطالعات گياه شناسي که نتيجه تجربه نسل هاي گذشته بود، جمع آوري شده. سفالگران به وسيله چرخ، ظروفي مي ساختند که شکل و زينت هاي جديدي داشتند و از اينجا مي توان دريافت که پيشه وران مي سني اطلاعات خود را به فرزندان و شاگردان خود انتقال داده بودند. اين مطلب درباره ساير شئون صنعتي نيز صدق مي کرد: « کرت، راز ارغوان را محفوظ نگاه داشته و کار تهيه آهن را فراموش نکرده بود ». اگر فنيقي ها سيادت دريائي اژه را از دريانوردان يوناني به خود منتقل ساختند، اخبار و اطلاعات کشتي رانان مينوئي از بين نرفت. قايق هاي يوناني در آغاز عصر آهن، شبيه کشتي هاي مي سني در عصر مفرغ بود و فقط در جلو آنها، قسمت برآمده اي از فلز اضافه کردند و با مطالعه منظومه هاي همر بخوبي مي بينيم که در تاريکي همان دوره ي انحطاط هم، گاهي فروغي از هنر مينوئي ديده مي شد.
به اين ترتيب، يونانيان هند و اروپائي عصر آهن، مجبور نبودند خود به صورتي معجزه آسا، اصول فني، علوم، اقتصاد و هنر جديد خلق کنند. بربرها، همه ي ابتکاراتي را که به دست مينوئي ها و مي سني ها انجام گرفته بود، از بين نبردند. هجوم آنها، تنها اصولي را که دچار فساد و تباهي شده بود معدوم کرد و دنياي جديدي را که پايه و اساس سالم تري داشت به وجود آورد. خسارت ها و زيانهائي که در اين ايام وارد شد در طول مدت پنج قرن بعد از اين تاريخ به خوبي جبران گشت.
در پنج قرن اول عصر آهن، دنياي متمدن که يک چند به حدود اصلي خود بازگشته و کوچک شده بود، به ميزاني بيش از پانزده قرن ترقياتي که در عصر مفرغ حاصل شده بود، توسعه يافت. در حدود سال 500 پيش از ميلاد، منطقه رواج سيستم اقتصادي و شيوه زندگي شهري، از سواحل اقيانوس اطلس در اسپانيا تا سيحون در آسياي مرکزي و حتي رود گنگ در هند و از جنوب عربستان تا کناره هاي شمالي مديترانه و درياي سياه منبسط شده بود.
پيوستگي و اتحاد اين نواحي مختلف تا آن تاريخ سابقه نداشت. يک فرد پارسي يا يوناني مطلع، هر قدر هم که از مسأله حدود و مرزها بي خبر بود، مي دانست که در دنيائي زندگي مي کند (3) که چهار مرتبه بزرگتر و وسيعتر از دنياي يک مصري يا بابلي هزار سال پيش است. اصول فني جديد، به سرعت در بين اقوام بربر که در حوالي دنياي متمدن به سر مي بردند، به خصوص در ميان ملت ها و سکاها، انتشار مي يافت.
منشاء و اساس اين گسترش ها از طرفي امپراطوريهاي نظامي آسيائي که از آکاد تقليد مي کردند و از طرف ديگر فعاليت فنيقي ها، يوناني ها و اتروسک ها بود که براي ايجاد کوچ نشين ها در طول راههاي دريائي مديترانه، همان راه بازرگانان مينوئي و مي سني را تعقيب مي کردند.
در خاور نزديک، پس از سپري شدن عصر مفرغ، گذشته از مصر که در حال ورشکستگي و بابل که رو به انحطاط بود و گذشته از بلاد فنيقي و آشور که در حال توسعه و پيشرفت بودند، چيزي جز اجتماعاتي که کم و بيش به قهقرا مي رفتند و براي تشکيل حکومت هائي روحاني، نظير حکومت هاي عصر مفرغ، تلاش مي کردند باقي نمانده بود. دولت عبراني فلسطين، حکومت ميداس در فريژي يعني مغرب آسياي صغير و کشور بازرگاني ليدي در جنوب شرقي، در شمار اين حکومت ها محسوب مي شدند. آشوري ها به زور و با خشونت، اين اراضي را که از لحاظ اقتصادي وابسته به يکديگر بودند، ضميمه متصرفات خويش کردند. امپراطوري آشور در حدود سال 700 پيش از ميلاد از حوالي نيل و کناره هاي مديترانه تا کشورهاي کوهستاني شمال و مشرق دجله توسعه يافت.
در حدود سال 610، حکومت اين امپراطوري تغيير کرد و زمامداران جديدي اختيار امور را به دست گرفتند و اراضي آن ميان بابل جديد و مادهاي آريائي، که در مغرب ايران حکومتي تشکيل داده بودند، تقسيم گشت. در سال 540، اين دو سرزمين به دست پارسي هاي آريائي افتاد و بقيه خاک ايران، مغرب هند، مصر، آسياي صغير و استپ هاي اورازي نيز ضميمه قلمرو پارسها شد، در حدود سال 500 پيش از ميلاد، شاهنشاهي داريوش از نيل و درياي اژه تا سند و سيحون امتداد داشت.
ايجاد وحدت در اين امپراطوري به دشواري و به بهاي خون تعداد بي شماري از افراد بشر و صرف مخارج گزاف انجام گرفت. پادشاهان آشور به اين که سکنه شهرهاي ياغي را قتل عام کرده و پس از کندن پوست آنها، پوست ها را از کاه مي انباشتند به خود مي باليدند و ريشه کن کردن درختان باردار و انهدام باغ ها و ترعه ها در اراضي آباد را به طوري که « فقط مناسب زندگي خران، و آهوان و ساير حيوانات وحشي باشد » از افتخارات خود مي دانستند. اين وحشي گري ها بيشتر در ايلام صورت مي گرفت ولي وحدت شاهنشاهي روابط نزديکي ميان مردم به وجود آورد و تعميم و اشاعه ي تجارب انساني را تسريع کرد.
آشوري ها و پارس ها شبکه ارتباطي منظمي براي دريافت ماليات و خراج ايجاد کرده بودند. از سارد در آسياي صغير تا پرسپوليس در جنوب ايران راه معروفي که از بابل و شوش، مي گذشت و به « جاده ي شاهي » معروف بود به وسيله پارس ها ساخته شد و در طول آن مهمانسراها و ايستگاههائي به وجود آمد تا پيک هاي رسمي دولتي براي تعويض اسب ها از آنها استفاده کنند. طي مسافت بين اين دو شهر که بالغ بر دو هزار و ششصد کيلومتر بود، نود روز طول مي کشيد و يونانيان کنجکاو و هوشمند با وجود وسايل ساده ي خود براي مسافرت، به آساني از اين راه بهره مند مي شدند. هردودت مورخ يوناني از همين راه به سياحت بابل دور افتاده رفت. کوچ دادن دسته جمعي مردم، که به وسيله آشوريها معمول بود موجب انتشار معلومات و اطلاعات شد و شهرهائي به وجود آورد که اهالي آن بدون تعصب ملي و وطني، دنيا را وطن خود مي دانستند. مردم کشورهاي مغلوب، در سپاه امپراطوري خدمت مي کردند؛ در زمان سلطنت داريوش و خشايارشا، سواره نظام هندي و کمانداران استپ هاي آسياي مرکزي، دوشادوش مزدوران يوناني و سربازان شامي به جنگ مي رفتند. به علاوه پس از تسخير اراضي جديد، امنيت آنها از طرف امپراطوري تأمين مي شد و از جنگهائي که ميان شهرها يا دولت هاي مجاور در مي گرفت جلوگيري به عمل مي آمد.
اتحاد آسياي غربي، به اين ترتيب عملي شد و تمدن به عقب مانده ترين نواحي سرايت کرد و بالنتيجه وضع اقتصادي و سازمان سياسي جديدي بر آنها تحميل شد ولي در حوضه مديترانه، تمدن و راه و رسم زندگي بر اثر ايجاد کوچ نشين ها در ساحل، به داخله کشورها قدم گذاشت.
برعکس مستعمرات سارگن در سوريه که در واقع نمايندگي هاي بازرگاني بودند و کارشان جمع مازاد محصولات و ارسال آن به عنوان خراج به وطن خويش بود، شهرهائي که به وسيله يونانيها، فنيقي ها و اتروسک ها، ايجاد شد کوچ نشين هائي حقيقي محسوب مي شدند و از کشاورزان مهاجري تشکيل يافته بود که جاي مناسبي براي فعاليت هاي خود در حاشيه ي باريک سواحل فنيقي يا دره هاي تنگ يونان پيدا نمي کردند. بنابراين عده اي از اين افراد، در جستجوي زمينهاي قابل کشت، يا آبهائي که ماهي فراوان تري داشته باشد و يا پايگاهائي براي راهزني دريائي و بازرگاني در اختيار آنها بگذارد، به ماوراء درياها مي رفتند و روش اقتصادي و تجهيزات وطن خود را همچنان معمول نگاه مي داشتند. منتهي مهاجرت از راه دريا، که کندتر، خطرناک تر و نامنظم تر - از مهاجرت هاي زميني - بود موجب تزلزل مباني تمدن شد. در سفر، انسان از آداب و عاداتي که به آن خو گرفته است دست مي کشد و وحدت و هماهنگي جديدي لازم است تا بتوان آن رسوم و آداب را معمول نگاه داشت. به همين مناسبت بود که بلاد مستعمراتي افريقاي شمالي، به ندرت از دولت هاي فنيقي که آنها را پرورش داده بود، تقليد مي کردند. در مغرب، سيستم اقتصادي متمرکزي، نظير حکومت هاي روحاني مشرق، عملي نشد و کارتاژ به صورت يک حکومت جمهوري درآمد.
کوچ نشيني که تحت انقياد اقتصادي وطن اصلي خويش نبود و خراج و مالياتي به آن نمي پرداخت پيوند اتحاد خود را به وسيله احساسات و آداب ملي با زادگاه واقعي محفوظ نگاه مي داشت و تمام و مواد اوليه و محصولاتي را که از دور افتاده ترين نقاط بربرنشين بدست مي آورد به آنجا صادر و در ازاء از مصنوعات آن استفاده مي کرد. فنيقي ها به اين طريق، کوچ نشين هائي در افريقاي شمالي، کارتاژ، مغرب سيسيل، ساردني، و سواحل اسپانيا به وجود آوردند و يونانيها درياي اژه، سواحل درياي سياه، مشرق سيسيل، جنوب ايتاليا و مارسي را تصرف کردند.
اتروسک ها هم که از اقوام آسياي صغير بودند و با خدمت به عنوان مزدور در سپاهيان شاهنشاهي مباني تمدن را آموخته بودند با قدرت و اختيار کامل در قلمرو کشاورزان هند و اروپائي مغرب ايتاليا ساکن شدند و تمدن خود را بر مردم بربر تحميل کرده، مراکز کوچکي که کانون اقتصاد شهري بود بوجود آوردند ولي اقدام مغلوب به خصوص رومي ها، بالاخره با زمامداران بيگانه ي خود به مبارزه برخاسته با همان سلاحي که از متمدنين گرفته بودند آنها را طرد کردند.
در عصر آهن، سرانجام توده ها هم در سايه سه اختراعي که صورت گرفته بود يعني آهن، الفبا، و پول مسکوک از مزاياي تمدن بهره مند شدند. آهن موجب شد که به خصوص روستائيان از مزاياي سيستم اقتصادي جديد استفاده کنند. قيمت مناسب مصالح تا حدي توليد کنندگان کوچک را از قيد انحصار حکومت ها يا خانه هاي بزرگ آزاد کرد. کشاورزان کم بضاعت مي توانستند از اين پس قلعه زميني را آباد کرده، با استقلال و آزادي ميزان توليد خود را افزايش دهند. به موازات اين پيشرفت صنعت نيز توسعه يافت و نرخ حمل و نقل پائين آمد. جنس و کيفيت محصولات مرغوب تر شد و درعين حال بهاي کالاها تخفيف يافت. از سال 1200 به بعد، استعمال فلز جديد به سرعت در آسياي غربي و يونان و در نتيجه فعاليت فنيقي ها و اتروسک ها در غرب معمول گشت و از سال 650 به بعد در مصر نيز مورد استفاده قرار گرفت.
الفبا، علم و دانش را در دسترس همگان گذاشت در حدود قرن هفتم، سربازان مزدور يوناني و فنيقي مي توانستند کم و بيش اسم خود را بر مجسمه هاي مصري بنويسند. اختراع فنيقي ها به سرعت انتشار يافت ليکن در بين النهرين خط ميخي تا سال 500 پيش از ميلاد مورد استفاده بود و در مدارس، تا سال پنجاه قبل از ميلاد هم همين خط رواج داشت. در مصر نيز هيروگليف و مشتقات ساده آن تا اوايل تاريخ ميلادي معمول بود. در مصر نيز هيروگليف و مشتقات ساده آن تا اوايل تاريخ ميلادي معمول بود. ولي دولتهاي جديد عربستان جنوبي خط الفبائي را پذيرفتند و بازرگانان آرامي در عين اينکه هنوز به خط ميخي امپراطوري آشور مي نوشتند، از اين الفبا استفاده مي کردند. سپس اين فکر به سرزمين ايران نيز رسيد و در نتيجه قبل از سال 300 پيش از ميلاد در هند الفبائي بوجود آمد که به وسيله ي آن نوشتن صداهاي مخصوص زبانهاي آريائي امکان پذير بود. در مغرب، فنيقي ها الفباي خود را در کارتاژ و ساير کوچ نشين هاي خود انتشار دادند. يونانيها هم که مي توانستند بخوانند علائم جديدي اختراع کردند که براي بيان صداي مخصوص يک زبان اروپائي ضرورت داشت و مهاجرين يوناني که در ايتاليا ساکن شده بودند خواندن را به اتروسک ها و رومي ها آموختند.
پيشرفت تجارت در نتيجه دو نقص عمده دچار مشکلاتي بود: هر بار که مي خواستند متاعي را بفروشند لازم بود مقداري نقره که معادل قيمت کالا باشد وزن شود و در اين کار تقلب در وزن ها بسيار آسان بود؛ از طرف ديگر ممکن بود فلزي را هم که در ازاء قيمت کالا مي دادند تقلبي باشد. کمي بعد از سال 800 قبل از ميلاد، پادشاهان آشور و سوريه، شمش هاي نقره را علامت گذاري کردند و به اين ترتيب عيار آن را تضمين کردند و سپس سکه هائي، که شکل و وزن واحدي داشتند و از طرف دولت علامت گذاري شده بود به جريان افتاد و از وزن کردن آن ديگر جلوگيري شد. بنابر روايات قديم و افسانه ها، کرزوس پادشاه ليدي که از راه حمل و نقل کالاها از کشور خود ثروتمند شده بود، مخترع سکه مي باشد. اين ابتکار، بدون آنکه خود موجب انقلابي گردد نتايج مهمي داشت.
نخستين سکه هاي ليدي از الکتروم، يعني مخلوطي از طلا و نقره بود. سکه هاي نقره و مسکوک طلاي پارسها هم ارزش زيادي داشتند. کمي بعد از سال 600 پيش از ميلاد، دولت يوناني اژين، آتن، و کرنت، سکه هاي کوچکي از مس و نقره، به جريان گذاشتند. اين اقدام، اين بار انقلابي بود. حمل و نقل شمش هاي نقره، ترازو و سنگ ترازو، و نيرنگ خريداران که سرب را با فلز گرانبها مخلوط مي کردند نقص هاي بزرگي محسوب مي شدند. منتهي تا آن موقع کشاورز تهي دست که مي خواست خيش آهني يا ظرفي بخرد فداي منافع دست فروش ماهر بود، و کارگر که در مقابل کار خود جنس دريافت مي کرد، نمي توانست از دستمزد خود استفاده کند. مسکوک کوچک همه ي اين مسائل را حل کرد. يک دهقان از اين پس مي توانست مازاد محصول مزرعه خود را به پول که استفاده از آن آسان بود، تبديل کند و در خريد لوازم مورد نياز خود آن را به کار ببرد. توليد کنندگان کم سرمايه، يعني خرده فروش ها، متاع خود را در مقابل پول که صرفه جوئي و پس انداز کردن آن امکان داشت به فروش مي رساندند. کارگر ديگر مجبور نبود که دستمزد خود را ( که تا آن موقع با جنس پرداخت مي شد ) بخورد. ظهور اقتصاد پولي به همه اجازه داد که از مزاياي تمدن بهره مند شوند. برعکس، توليد محصولات ارزان قيمت که مورد مصرف عموم بود، اقدام سودمندي به شمار آمد و کشاورز تهي دست مي توانست به زراعت هاي تخصصي، مانند زيتون، بپردازد و روغن آن را به فروش برساند.
اما پول، توليد کنندگان کوچک را مطيع صاحب اختيار تازه اي کرد. اين صاحب اختيار، پول دار رباخوار بود و متأسفانه هر جا که پول ظاهر مي شد منفعت و رهن و بدهکاراني را که کارشان به غلامي مي کشيد همراه داشت. در مجامع يهود، يوناني و ايتاليائي جدال بدهکار و طلبکار، رايج تر از نخستين اختلافات سياسي بود به عقيده انگلس (4) همين تصادمات موجب ايجاد حکومت، در يونان و رم گرديد.
در آسياي بري، نه هجوم بربرها و نه استعمال آهن هيچ يک تغيير اساسي در سازمان اقتصادي و وضع جامعه بوجود نياورد. فرماندهان بربر، تخت مقدس پادشاهان کوچک عصر مفرغ را غصب کردند و تشکيلات اداري را به همان صورت محفوظ نگاه داشتند، منتهي عمال عالي رتبه را از ميان اطرافيان و نزديکان خود برگزيدند. بيشتر آنها درصدد تقليد از امپراطوري سارگن بودند و پارس ها در اين راه توفيق يافتند.
در مراحل مقدماتي توليد، سرف وابسته به دستگاه يکي از ارباب املاک عمده بود. اين سيستم در واقع عملي ترين راه براي جمع آوري ماليات محسوب مي شد. اقوام فاتح منحصراً جاي ارباب املاک قديم را گرفتند و يک طبقه اشراقي که حاکم بر سرف ها بود بوجود آورده، خاطره ي مالکيت هاي اشتراکي معمول در حکومت هاي بربر را، که تا چندي پيش خود عضويت آن را داشتند، از ياد بردند. ارزاني بهاي آهن موجب شد که املاک و خالصه ها، عملاً استقلال دوره ي نئولي تيک، يعني رفع نيازمنديهاي زندگي در داخل، را بازيابند. براي تهيه لوازم آهني جهت کشاورزان، کافي بود که يک آهنگر، از بازار فروش غلام ها خريداري شود و گاهي که ناحيه اي فاقد کلوخه ي معدني بود، مقداري آهن تصفيه نشده از جاي ديگر تهيه کرده در اختيار او مي گذاشتند. مازادي که در نتيجه اصلاح محصولات کشاورزي به دست مي آمد براي خريد لوازم ساخته شده و اشياء تجملي به کار مي رفت.
با تمام اين احوال حمل و نقل از راه خشکي بسيار گران بود. راههائي که به وسيله آشوريها و پارس ها ساخته شده بود، مسلماً اين مشکل را آسان مي کرد، چون کاروان هاي شتر مي توانستند با استفاده از اين راهها، از بيابان ها بگذرند، منتهي در اين مسافت هاي دور و دراز فقط تجارت اشياء تجملي متضمن منافعي بود و گذشته از اين بايد گفت که هر محصولي از اين مسافت بعيد مي گذشت خود در شمار اشياء تجملي محسوب مي شد.
اقتصاد روستائي و وسايل حمل و نقل باعث شد که اقتصاد شهري همان راهي را که در عصر مفرغ تعيين شده بود، تعقيب کند. تعداد املاک بزرگ افزايش يافته بود و مازادي که عايد مالکان اراضي مي شد زندگي طبقه مهمتري را که از بازرگان، پيشه ور، دبير، هنرمند و حتي آموزگار تشکيل يافته بود تأمين مي کرد. اين طبقه ي متوسط آزادي بيشتري هم داشت چون ميدان فعاليت وسيع تري در برابر خود مي ديد و به همين مناسبت توانست زندگي خود را اصلاح کند. خانه يک بازرگان بابلي داراي دو طبقه بود و مساحتي در حدود 25 متر در 30 متر، و هفده اطاق و يک حمام داشت که همه دورادور حياط مرکزي قرار گرفته بودند. در دوره ي شاهنشاهي پارسها، دستمزد واقعي دو برابر شده بود.
ورود مصالح مورد نياز بر ميزان مشاغل تخصصي افزود. داريوش براي بناي قصر جديد خود در شوش، از سدرهاي لبنان که از راه فرات مي رسيد، از چنار قندرها (5) ( دره ي علياي سند ) و کرمان (6) ( در ايران )، طلاي سارد ( آسياي صغير )، عاج هند، سيستان و حبشه، و نقره و مس استفاده مي کرد؛ در واقع بايد گفت که مصر ظاهراً در حکم معبري بوده است که بر سر راه اسپانيا و بريتانياي کبير قرار داشته و خود فاقد مس و نقره بوده است. داريوش پيشه وران و هنرمندان مصري، يوناني، ليديه اي، بابلي و مادي را به کار مي گماشت و به اين ترتيب پادشاه پارسي همان کاري را که حکام سومر در هزاره ي سوم پيش از ميلاد انجام مي دادند، معمول مي داشت. درباره هنرمندان بايد متذکر بود که آنها به جاي آنکه محصول هنر خود را به فروش برسانند، خود را به اجاره مي دادند.
امپراطوري پارسي، به هدفي که امپرياليسم سارگن در جستجوي آن بود، رسيد. تهيه مصالح و مواد مورد نياز هنرمندان و حتي همه کالاهاي تجملي که مورد استفاده اشراف بود، بدون عبور از مرزها امکان داشت. به اين ترتيب بازرگاني و صنعت بدون آنکه طبقه دهقان از آن بهره مند شود توسعه يافت. خزانه امپراطوري قسمت عمده مازاد توليدات را جمع آوري مي کرد. پادشاه اين ذخاير را در فعاليت هاي توليدي به کار نمي برد و آنها را يا به صورت شمش در خزائن دولتي نگاه مي داشت و يا آنکه به خرج جنگ مي رسانيد. يک چنين تشکيلاتي قدرت افزايش سرمايه واقعي و يا بالا بردن قدرت خريد را نداشت و سيستم شاهنشاهي پارسي مانند روش پيشينيان او رو به انحطاط گذاشت. در دوره ي بعد همين وضع در يک امپراطوري اروپائي که سيستم اقتصادي آن در يونان پي ريزي شده بود، به وجود آمد.
مجامعي که مي توانستند از نرخ بالنسبه ارزان حمل و نقل هاي دريائي برخوردار شوند، و آنها که مستقيماً و بدون تحمل ميراث سنگين عصر مفرغ، از زندگي بربري به عصر آهن قدم گذاشتند، از امکانات جديدي که لوازم آهني، خط الفبائي و پول در دسترس آنها قرار داده بود بنحو بهتري استفاده کردند. فنيقي ها و اتروسک ها در شمار مجامع دسته ي اول و قوم يهود و روميها و فريژي ها در زمره ي جمعيت هاي دسته دوم محسوب مي شدند و يونانيها از همه ي مزاياي مزبور بهره مند شدند.
زمينهاي کم حاصل و کوهستاني يونان، مردم اين سرزمين را متوجه درياها ساخت و يونانيها در اين راه، از سنت ها و اصول دريانوردي مينوئي و مي سني پيروي کردند. اقتصادي مي سني از بين رفته بود و دُرين ها و ساير مهاجمين مردمي نيمه وحشي بودند که هنوز به صورت اشتراکي از زمين بهره برداري مي کردند. شهرستانهائي که استقلال خود را حفظ کرده بودند در حال انحطاط به سر مي بردند. ديوار و حصار قصر فرماندهان و بزرگان عصر مفرغ خراب شده بود. اختلاف ميان شهر و دهکده فقط به علت وجود عده اي سفالگر و آهنگر حرفه اي بود. هر شهر تقريباً خود کارهاي خود را انجام مي داد و علت آن اين بود که تجارت عملاً از بين رفته بود. از تنوع لهجه ها و اختلاف روش تزيين سفال ها مي توان دريافت که شهرها ارتباطي با همديگر نداشتند.
سکنه اين نقاط براي تأمين معاش، به کشت زمين و ماهيگيري مي پرداختند. براي تأمين معاش مازاد جمعيت ها، هر شهر به غارت همسايه خود مبادرت مي کرد. درين هاي ساکن اسپارت، که لاکوني را به تصرف درآورده و مي سني ها را برده ي خويش کرده بودند، پس از يک دوره جنگ با مسني و شکست آن، زمين لازم براي زندگي سه هزار جوان اسپارتي به اختيار گرفتند. دستگاه حکومت مطلقه آن سامان کاملاً طرفدار جنگ بود.
با اين احوال مهاجرت کردن و جلاي وطن نزديکتر به صرفه بود. روستائيان که آرزوي تملک قطعه زميني داشتند، به دنبال دسته هاي راهزنان دريائي به حرکت درآمدند و کوچ نشين هائي در آسياي صغير، در اطراف درياي سياه، در تراس، در مقدونيه، در ايتاليا، در مشرق سيسيل و حتي در سير نائيک بوجود آوردند. چيزي نگذشت که بر اثر توسعه تجارت و صنعت، فرزندان رعاياي سابق، از راهزني و مهاجرت و خدمت بصورت مزدور در سپاه ملل شرق دست کشيدند. بازرگانان و سياحان فنيقي آنها را با امکاناتي که از تجارت حاصل مي شد آشنا ساختند و کوچ نشين هائي که در آن طرف درياها بوجود آمده بود با اراضي زراعتي و سکنه نيمه وحشي آن ميدان مناسبي براي فعاليت هاي آنها محسوب مي شد.
از قرن هشتم، کارهاي صنعتي بسيار زياد شده بود و هزيود از اين مطلب با جملات « کوزه گر رقيب کوزه گر » و « نجار رقيب نجار » ياد مي کند. در قرن هفتم، تعداد زيادي از کالاهاي ارزان قيمت براي صدور ساخته مي شد و پيشرفت اين کار در اژين، سپس در کرنت که محل تقاطع راههاي دريائي بود و بالاخره در تعداد زيادي از بلاد ساحلي، مانند آتن و حتي در نواحي آن طرف درياها مانند ايوني به خوبي محسوس بود.
در بازرگاني يونان فعاليت زيادي به چشم مي خورد. در مقبره ها و در ويرانه ي شهرهاي اطراف درياي سياه، در مصر، در سوريه و آسياي صغير، ظروف ارزان قيمت ساخت يونان که از شهرهاي اژين، کرنت، آتن و رودس صادر شده بود به دست آمده. در حدود سال 400 پيش از ميلاد، ظروف سفالي يونان تا حدود منطقه جنگلي شمال استپ هاي روسيه را فرا گرفت و به دست سلت هاي جنوب غربي آلمان و دره ي رودمارن نيز رسيد.
ظروفي که صادر مي شد، اغلب محتوي محصولات کشاورزي بود. در حدود قرن ششم، رعاياي آتيک از مرحله کشت و تهيه خواربار گذشته بکار تخصصي کشت و پرورش انگور و زيتون پرداختند و مازادي که از محصول باغ ها و تاکستانهاي کوچک به دست مي آمد به مصرف صادرات مي رسيد.
در نتيجه اين تحول، مدينه هاي يوناني مجبور شدند که مقداري مواد غذائي براي رفع احتياجات غذائي خود وارد کنند. اين واردات منحصراً براي تکميل مواد غذائي عادي نبود بلکه شامل غلات اساسي، مانند گندم نيز مي شد و محل تهيه اين محصولات بلاد مستعمراتي مقدونيه و تراس بخصوص نواحي ساحلي درياي سياه بود. در حدود سال 450، آتن نمونه نخستين دولتي بود که تصميم گرفت اين خطر يعني رفع نيازمنديهاي مواد غذائي از خارج را بپذيرد تا تمام کوشش خود را صرف تهيه کالاهائي که در شأن مملکت و سکنه آن بود بنمايد. در قرن چهارم، واردات غلات آتن به چهار برابر ميزان توليد داخلي مي رسيد.
اين اقدام نتيجه ي درخشاني داشت. آتن که کشوري صنعتي، با منابع معدني، و در عين حال از توليد کنندگان روغن زيتون بود مي توانست غذاي جمعيتي را که چهار برابر زمان کشاورزي بودن آتن بود، تأمين کند. خوشبختي ديگر آتن اين بود، که غني ترين معادن نقره مديترانه شرقي، يعني معادن لوريون (7) را در اختيار داشت. بلاد عصر آهن، به مراتب وسيعتر از شهرهاي سابق خود بودند و مي توان آنها را با بلاد شرقي در عصر مفرغ مقايسه کرد. دورادور ساموس، يکي از آبادترين مدينه هاي قرن ششم، 160 هکتار وسعت داشت. مساحت اطراف ميلت، درايوني، به نود هکتار مي رسيد و متجاوز از بيست هکتار اين مساحت مخصوص پارک ها و باغ هاي آن شهر بود. در سيسيل نخستين کوچ نشيني که در سلي نونت (8) بوجود آمد، داراي يک آکروپل با هشت هکتار و نيم مساحت بود و حال آنکه در قرن ششم اين مساحت به چهل هکتار رسيد. همه بلاد يوناني داراي يک آگورا بودند؛ يعني بازاري داشتند که محل اجتماعات عمومي، واردات دولتي بود و يک تئاتر، و يک ژيمناز و يک چشمه يا سقاخانه عمومي هم در آنجا وجود داشت.
در آتن، کار تهيه کالاهائي که براي مبادله با واردات مواد غذائي ضرورت داشت مخصوصاً به عهده خرده ماليکن مستقل بود. در قرن پنجم بيش از يکصد کارگاه کوزه گري در اين شهر وجود داشت. گاهي کارگران در يک کارگاه مجتمع شده، فعاليت هاي مختلف را ميان خود تقسيم مي کردند. به اين ترتيب، در يونان کلاسيک نمونه اي از سيستم صنعتي با قبول تخصص در کار ديده مي شود. با مطالعه يک ظرف سفالي که در مونيخ به دست آمده معلوم مي شود که هر کارگاه کوزه گري، چهار کارگر چرخ، يک نقاش، يک مأمور براي آتش کوره، و يک مالک داشته است. در آغاز، استاد کوزه گر، خود نقاشي ظروفي را به عهده مي گرفت ولي به تدريج، نقاشي يکي از حرفه هاي تخصصي شد و غالباً يک هنرمند براي چند کارگاه مختلف نقاشي مي کرد. نقاش ها معمولاً غلامان يا اسراي آزاد شده، بودند. در پايان قرن پنجم، پدر دموستن، خطيب معروف، بيست غلام در کارگاه تخت خواب سازي و سي و دو غلام در کارگاه اسلحه سازي خود داشت و در کارخانه سپرسازي شخصي به نام کفالوس (9)، يکصد و بيست غلام مشغول کار بودند.صنعت يونان وسايل آسايش و لوازم تجملي را براي مردم تهيه مي کرد. آذوقه و تجهيزات و همچنين قدرت و دارائي شهرها از همين راه تأمين مي شد ولي با اين حال راه حلي براي مازاد جمعيت شهرنشين در اختيار نمي گذاشت. مدينه هائي که ثروتي به هم زده بودند به خريد غلامان مي پرداختند و اين غلامان کارهاي صنعتي و عمليات دستي را انجام مي دادند و کفالوس نمونه ي يک سرمايه دار صنعتي در قرن پنجم، بود که از ثمره ي کار غلامان خود زندگي مي کرد.
بنا به اشاره ي پاره اي از نويسندگان، 365 هزار غلام در آتن مشغول به کار بودند ولي به عقيده گوم (10)، اين عده بالغ بر يکصد و پانزده هزار نفر يعني يک سوم تمام جمعيت آتن بوده و اين نظر نزديکتر به حقيقت مي باشد. حکومت آتن عده اي از افراد آزاد يا بيگانگاني را که در آتن مستقر شده بودند با عقد قرارداد به کارهائي از قبيل ايجاد شيارهاي عمودي در ستون ها، مي گماشت. استفاده از معادن لوريون ابتدا به وسيله کارگران آزاد انجام مي گرفت ولي در قرن پنجم بيشتر آنها از غلامان بودند. پاره اي از غلامان به کارهاي رسمي ( عضويت پليس ) گماشته مي شدند و به مقامات مهم نيز مي رسيدند. رقابت غلامان در کارها تأثير زيادي در ميزان دستمزدها نداشت. در قرن پنجم، حداقل دستمزد در روز دو اوبول (11) و با يکصد و پنجاه روز کار، حداقل زندگي براي يکسال تأمين مي شد ولي يک قرن بعد تزلزل فاحشي در ميزان دستمزدها بروز کرد.
مسأله غلامي مانعي در راه پيشرفت صنعت ايجاد مي کرد. مبلغي که غلامان به عنوان دستمزد مي گرفتند حداقلي براي تأمين معاش آنها بود و بنابراين نمي توانستند در شمار مصرف کنندگان محسوب شوند. خدمت در کارخانه ها از کارهاي پست محسوب مي شد و به همين دليل صنعتگران ترجيح مي دادند که دارائي خود را در امور کشاورزي به کار انداخته و يا آن را به صورت وام در اختيار اشخاص قرار دهند و به امور صنعتي توجهي نداشتند. توليد کننده اي که کالاهائي براي صدور تهيه مي کرد تابع نظر بازرگاني بود که حمل و نقل کالاهاي او را به عهده مي گرفت و نظر وي براي تأمين منافع مادي توليد کننده ارزش بسيار داشت. از طرف ديگر، همانطور که در عصر مفرغ در شرق معمول بود، بازرگان و توليد کننده هر دو از سرمايه داران بزرگ وام مي گرفتند و بنابراين سهم عمده منافع نصيب سرمايه داران مي شد.
« مدينه هاي صنعتي » يونان، که از مدتها پيش بر اثر نزاع طبقات متزلزل شده بودند، خود با يکديگر به جنگهاي خانمان براندازي دست زدند که به نفع برده فروشان بود. مسأله غلامي، که يک قسمت از جمعيت را بيکار مي گذاشت، مسئول قسمتي از اين جنگهاي دائمي محسوب مي شد چون در صورت پيروزي يک طرف، تعداد غلامان افزايش مي يافت. ظاهراً همين وضع موجب انهدام اقتصاد کلاسيک و سيستم سياسي که از آن سرچشمه مي گرفت بود.
بربرها که به تازگي با تمدن آشنا مي شدند، کارشان منحصراً غلامي در املاک بزرگ نبود. اقتصاد پولي جديد و بهاي مناسب لوازم آهني به آنها اجازه مي داد که توليد کنندگان کوچک و مستقلي باشند و اگر جنس زمين براي زراعت هاي تخصصي مساعد بود توفيق بيشتري نصيب آنها مي شد.
در ايتاليا، مالکين اتروسک، يک قسمت از دارائي و قدرت نظامي خود را براي توسعه معادن و کارخانه هاي فلز کاري بکار بردند و در عين حال براي مشروب کردن اراضي به حفر ترعه هائي هم پرداختند. هنگامي که رومي ها، قدرت فرماندهان اتروسک، يعني تارکن ها (12)، را از بين بردند، خود کشاورزاني متمدن و پول دار شده بودند، و زمينهائي به صورت وثيقه و همچنين بدهکاراني که به غلامي درآمده بودند، در اختيار داشتند. پس از اين پيروزي، آنها دو حرفه يعني ربا و جنگ را مورد توجه خويش قرار دادند. رباخواران بزرگ صاحب املاک زيادي شدند و به تقليد فنيقي هاي کارتاژ، غلاماني را که در جنگ اسير شده بودند، در زمينهاي خود بکار واداشتند. خرده مالکين که املاک سابق خود را از دست داده بودند، در جنگها از بين مي رفتند و اگر زنده مي ماندند در کوچ نشين هاي جديد به زراعت مي پرداختند.
در منطقه بربرنشين، که در اطراف دنياي متمدن قرار داشت، وسايل آهني اراضي جديدي را به کشت اختصاص داد و گذشته از اين، دسته هاي جنگجو که در آرزوي کشورگشائي بودند صاحب سلاح شدند. به تدريج، کشاورزي و کشت بذرهاي مختلف، که اساس آن استفاده از گاو آهن بود، جانشين رژيم شباني و کشت هاي سطحي که به وسيل بيل انجام مي گرفت، گرديد. تجارت با کشورهاي اطراف مديترانه توسعه يافت. راه تجارت عنبر ( کهربا ) (13) از ايتاليا مي گذشت و به نواحي جنوبي مي رسيد و در ازاء راز تهيه آهن به نواحي شمالي نفوذ کرد. اين راه معمولاً از ايتالياي شمالي تا نقاطي که آهن و سوخت فراوان داشت ادامه مي يافت.
در شمال آلپ ها، عصر آهن، که به مناسبت نام يکي از گورستانهاي اطريش عليا، به دوره هالشتات معروف شده، از حدود سال 750 پيش از ميلاد آغاز گشت. در جزاير بريتانيا که وفور معادن مس و قلع موجب ارزاني نرخ اين فلزات بود، عصر مفرغ مدتها ادامه داشت و عصر آهن در حدود سال 500 پيش از ميلاد در بريتانياي کبير و در سال 250 پيش از ميلاد در اکس و چندي بعد در ايرلند شروع شد.
با لوازم آهني، کشاورزان توانستند قسمتي از جنگلها را به کشت اختصاص دهند و فراواني مواد غذائي موجب افزايش جمعيت شد. در گورستان هالشتات بيش از يک هزار مقبره ديده مي شود. اين افزايش جمعيت منازعه براي تصرف زمين را شدت داد. کشاورزان هالشتات به تحکيم نقاط مرتفع تپه ها پرداختند و خندق هاي عميقي حفر کرده ديوارهاي محکمي از چوب و سنگ و گل ساختند- ثروت فرماندهان نظامي زياد شد. برخي از آنها براي بالا بردن قدرت خود، از اتروسک ها ارابه جنگي خريدند و پاره اي از آنها اسب سواري را از سکاها آموخته، سواران دلاور و بي باکي شدند. ولي بازرگانان مارسي به سراغ آنها رفتند و اين يونانيان عيار، نيرنگ خوبي براي خالي کردن کيسه آنها به کار بردند و آنها را با شراب، يعني معجوني که در معامله با سياه پوستان و سرخ پوستان مورد استفاده بازرگانان سفيد پوست است آشنا کردند.
در عصر آهن، سبوهاي شراب يوناني، براي کوچ نشين هاي اروپائي، در حکم و دکاي تزارها در اردوگاه هاي سيبري وجين در بين قبايل افريقائي بود. بنابر روايت ديودور، سلت ها « يک خدمتکار را با يک جام شراب » مبادله مي کردند.
براي تهيه غلام، عنبر، قلع و محصولات جنگلي، يونانيان دسته هائي از جنگجويان جوان و سرکش را مسلح ساخته آنها را تشويق مي کردند که به دنياي متمدن حمله برند. در دوره ي عصر آهن، که به Tène معروف شده و پس از سال 450 پيش از ميلاد آغاز گشت، جنگجويان سلت رم را غارت کرده، به شمال يونان زيان فراواني وارد آوردند و براي خود دولتي به نام گالاسي، در آسياي صغير، ايجاد کردند.
در همين ايام، بيابانگرداني که کارشان پرورش اسب براي استفاده از شير و همچنين سواري آن بود نفوذ خود را به دشت هاي اورازي توسعه دادند؛ امپراطوري چو (14) در چين از حملات آنها خسارت ها ديد، آسياي صغير نيز مورد حملات آنها قرار گرفت و آشور نيز از طرف آنها تهديد شد.
در جنوب روسيه، سکاها دولتهائي فئوال ايجاد کردند و مقدار زيادي غلات و ساير محصولات از رعاياي خود دريافت داشتند و اين درآمدها را براي پرداخت دستمزد آهنگران، اسلحه ساز، جواهرساز و ساير صنعتگران به مصرف رسانيدند. سکاها طلا را از ترانسيلواني و شراب را از کوچ نشين هاي يوناني درياي سياه مي خريدند. مسافرت اين بيابانگردان موجب انتقال آراء و عقايد از شرق به غرب شد و بدون ترديد همين اقوام ارزش جنگي سواره نظام را به آشوري ها و اروپائي ها آموختند و شايد استفاده از شلوار هم به وسيله همين مردم در بين ملت ها معمول شد ولي با تمام اين احوال آنها هم مانند همسايگان غربي خود در هالشتات، موفق به تشکيل يک دولت متمدن نگرديدند.
پينوشتها:
1- Chang
2- Tchéou
3- يونانيان به دنيائي که بشر در آن زندگي مي کرد O؛Ökouménè مي گفتند.
4- Engels
5- Gandhâra
6- Carmanie
7- Laurion
8- Sélinonte
9- Kephalos
10- Gomme
11- Obole
12- Tarquins
13- Ambre
14- Tchou
چایلد، گوردون؛ (1385)، سیر تاریخ، ترجمه ی احمد بهمنش، تهران: مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ سوم